🤎шум моря🤎
🤎шум моря🤎
Part:33
از چایی خونه زدم بیرون و نفس عمیقی کشیدم !
دیگه گریه نمی کنم ،دیگه نگران این عوضی نمیشم و دیگه پدری به نام جی هوپ نداشتم .
خودم بودم و خیابون تاریک دیگه تو تاریکی بودم حالا از روشنایی زیر دست پردم بیرون
اومده بودم نقشه رو توی جیبم گزاشتم و مثل خلافکارا زیره چراغ های برق حرکت کردم .
از بغل بندر که می گزشتم دستی روی شونم احساس کردم .
برگشتم که مردی رو دیدم مست بود !
مرد :چه دختر زیبایی ! یه امشب باهم باشیم ؟
پوز خند عصبی زدم و خنجری که لیسا بهم داده بود و در آوردم و بایه حرکت اون مردو کوبیدم به دیوار
که مستی اش پرید و با ترس بهم زل زد
خنجر کمی از گلوش و برید و خون کمی ازش سرازیر شد .
مرد :م منو ببخشید بانووو ل لطفا
با حرص پرتش کردم زمین و از اون مرتیکه دور شدم .
رسیدم به یه مسافر خونه که دیدم پر بود . روی یکی از صندلی ها نشستم و نوشیدنی سفارش دادم .
صدای زن هایی که هرزه گی می کردن و مردایی که قمار می کردن بد جور رو مخم بود
تو فکر بودم که یک هو صدایی از پشت سرم اومد .
نگاهی انداختم که دیدم همون مرده ریونجین .
ریونجین :به به ببین کی اینجاست !
بورام :چی می خوایی ؟
ریونجین با نگاه ترسناکی که به اون مرد بغل من انداخت بهش فهموند که بلند بشه و اونم
از سره جاش بلند شدو رفت و بعد ریونجین کنار من نشست و نوشیدنی سفارش داد .
ریونجین :چطورید خانم لیلیت ! یا چطوره بگم بورام
بورام :وایسا ببینم تو از کجا میدونی ؟
پوز خندی زدو بعد نگاه شیطنت باری بهم کردو گفت
ریونجین :چطوری دختر یه شاهزاده رو نشناسم ؟
بدنم با حرفش یخ کرد درست بود من دختر شاهزاده بودم !مادر من شاهزاده دریا بود .
بهش با جدیت نگاه کردم که خندش گرفت
ریونجین :البته مادرت تو کشتی منم کار می کرد .
بورام :چی ؟
ریونجین :می خوایی بامن کار کنی ساحره و لایروب من شو .
بورام :عمرا
ریونجین خنده تو گلویی کردو بهم نگاهی انداخت و گفت .
ریونجین:کشتی رز سیاه ام کارش تموم میشه دیگه
بورام :یعنی ...
ریونجین:اوضاع شون اصلا خوب نیست فکر کنم !
بعد بلند شدو رفت ،دوباره ترس تو جونم افتاد
یعنی برای کوک مشکلی پیش اومده ؟
لایک ۱۲
فالو یادت نره ها 😘
Part:33
از چایی خونه زدم بیرون و نفس عمیقی کشیدم !
دیگه گریه نمی کنم ،دیگه نگران این عوضی نمیشم و دیگه پدری به نام جی هوپ نداشتم .
خودم بودم و خیابون تاریک دیگه تو تاریکی بودم حالا از روشنایی زیر دست پردم بیرون
اومده بودم نقشه رو توی جیبم گزاشتم و مثل خلافکارا زیره چراغ های برق حرکت کردم .
از بغل بندر که می گزشتم دستی روی شونم احساس کردم .
برگشتم که مردی رو دیدم مست بود !
مرد :چه دختر زیبایی ! یه امشب باهم باشیم ؟
پوز خند عصبی زدم و خنجری که لیسا بهم داده بود و در آوردم و بایه حرکت اون مردو کوبیدم به دیوار
که مستی اش پرید و با ترس بهم زل زد
خنجر کمی از گلوش و برید و خون کمی ازش سرازیر شد .
مرد :م منو ببخشید بانووو ل لطفا
با حرص پرتش کردم زمین و از اون مرتیکه دور شدم .
رسیدم به یه مسافر خونه که دیدم پر بود . روی یکی از صندلی ها نشستم و نوشیدنی سفارش دادم .
صدای زن هایی که هرزه گی می کردن و مردایی که قمار می کردن بد جور رو مخم بود
تو فکر بودم که یک هو صدایی از پشت سرم اومد .
نگاهی انداختم که دیدم همون مرده ریونجین .
ریونجین :به به ببین کی اینجاست !
بورام :چی می خوایی ؟
ریونجین با نگاه ترسناکی که به اون مرد بغل من انداخت بهش فهموند که بلند بشه و اونم
از سره جاش بلند شدو رفت و بعد ریونجین کنار من نشست و نوشیدنی سفارش داد .
ریونجین :چطورید خانم لیلیت ! یا چطوره بگم بورام
بورام :وایسا ببینم تو از کجا میدونی ؟
پوز خندی زدو بعد نگاه شیطنت باری بهم کردو گفت
ریونجین :چطوری دختر یه شاهزاده رو نشناسم ؟
بدنم با حرفش یخ کرد درست بود من دختر شاهزاده بودم !مادر من شاهزاده دریا بود .
بهش با جدیت نگاه کردم که خندش گرفت
ریونجین :البته مادرت تو کشتی منم کار می کرد .
بورام :چی ؟
ریونجین :می خوایی بامن کار کنی ساحره و لایروب من شو .
بورام :عمرا
ریونجین خنده تو گلویی کردو بهم نگاهی انداخت و گفت .
ریونجین:کشتی رز سیاه ام کارش تموم میشه دیگه
بورام :یعنی ...
ریونجین:اوضاع شون اصلا خوب نیست فکر کنم !
بعد بلند شدو رفت ،دوباره ترس تو جونم افتاد
یعنی برای کوک مشکلی پیش اومده ؟
لایک ۱۲
فالو یادت نره ها 😘
۷.۶k
۰۷ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.