🤎шум моря🤎
🤎шум моря🤎
Part 34
آخرین لیوان شراب قرمز و خودم که دیدم لیسا بغلم نشسته
داره باخنده نگاهم میکنه
لیسا :هلو بیبی . ؛)
خندم گرفت و بهش گفتم
بورام :لیسا اینجا چیکار میکنی .
لیسا :وقتی از کشتی رفتی کوک گفت از دور مراقبت باشم .
هه کوک بازم اون مراقبم بود یک هو حرف های جی هوپ تو سرم گشت
جی هوپ :هه این من بودم که به کوک گفتم به اون جزیره بیاد و ازت سنگ آذرین بخره و تمام اینها ها مراقبت باشه
جی هوپ :کوک خطر ناک تر از اون چیزیه که تو فکر کنی !.
چند بار زدم تو کلم و به لیسا نگاه کردم که دیدم از زیر بغلم گرفت و گفت
لیسا :بیا بریم میدونستم جی ترو قبول نمی کنه !
بورام:ت تو از کجا میدونی !
لیسا :تمام مدت دنبالت بودم .گفتم که
بورام :آهان من می خوام تو کشتی شما عضو شم بنظرت ؟!
لیسا ادامه حرفم و گرفت و گفت
لیسا :میتونی البته اگر بتونی اعتماد کوک و نامجون و جلب کنی .
لیسا :تو تا الان اعتماد جیمین ، ته و من و جلب کردی !
سری تکون دادم که نگاهی بهم انداخت و گفت
لیسا :میدونی با اینکه مرد نیستم ولی توی این لباس جدیدت خواستنی تر شدی و اینکه خوشگل تر !
خنده دندون نمایی کردم که لیسا برآید استایل بغلم کردو از در اونجا زد بیرون .
بورام :کجا میریم ؟
لیسا :پیش بقیه
سری تکون دادم و سرم و روی شونش گزاشتم کتم تو دستم بود بدنم در مقابل لیسا و کوک ریز تر بود
مخصوصا الان که تو بغل لیسا بودم .
سرم و روی شونش گزاشتم و موهام که از پشت آویزون بود و ول کردم .
لیسا خندید و بوسه ای رو سرم گزاشت .
کم کم خوابم برد .
like 14
فالو پلیز
Part 34
آخرین لیوان شراب قرمز و خودم که دیدم لیسا بغلم نشسته
داره باخنده نگاهم میکنه
لیسا :هلو بیبی . ؛)
خندم گرفت و بهش گفتم
بورام :لیسا اینجا چیکار میکنی .
لیسا :وقتی از کشتی رفتی کوک گفت از دور مراقبت باشم .
هه کوک بازم اون مراقبم بود یک هو حرف های جی هوپ تو سرم گشت
جی هوپ :هه این من بودم که به کوک گفتم به اون جزیره بیاد و ازت سنگ آذرین بخره و تمام اینها ها مراقبت باشه
جی هوپ :کوک خطر ناک تر از اون چیزیه که تو فکر کنی !.
چند بار زدم تو کلم و به لیسا نگاه کردم که دیدم از زیر بغلم گرفت و گفت
لیسا :بیا بریم میدونستم جی ترو قبول نمی کنه !
بورام:ت تو از کجا میدونی !
لیسا :تمام مدت دنبالت بودم .گفتم که
بورام :آهان من می خوام تو کشتی شما عضو شم بنظرت ؟!
لیسا ادامه حرفم و گرفت و گفت
لیسا :میتونی البته اگر بتونی اعتماد کوک و نامجون و جلب کنی .
لیسا :تو تا الان اعتماد جیمین ، ته و من و جلب کردی !
سری تکون دادم که نگاهی بهم انداخت و گفت
لیسا :میدونی با اینکه مرد نیستم ولی توی این لباس جدیدت خواستنی تر شدی و اینکه خوشگل تر !
خنده دندون نمایی کردم که لیسا برآید استایل بغلم کردو از در اونجا زد بیرون .
بورام :کجا میریم ؟
لیسا :پیش بقیه
سری تکون دادم و سرم و روی شونش گزاشتم کتم تو دستم بود بدنم در مقابل لیسا و کوک ریز تر بود
مخصوصا الان که تو بغل لیسا بودم .
سرم و روی شونش گزاشتم و موهام که از پشت آویزون بود و ول کردم .
لیسا خندید و بوسه ای رو سرم گزاشت .
کم کم خوابم برد .
like 14
فالو پلیز
۷.۶k
۰۸ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.