• Wild rose cabaret •
• Wild rose cabaret •
#parr25
#paniz
3 تاشونم منگ بودن نمیدونستن باید چیکار کنن از اب خودم کشیدم بیرون
محراب:من اگه تویه الاغ رو گیر نیارم
و بعد به مهشاد کمک کرد بیاد بالا
رضا:من چیکار کنم وقتی یه الف بچه همچین غلطی کرده
پانیذ:بی جنبه بیا بیرون زیاد بمونی قندیل میبندی
بچها که سری به تاسف برامون تکون دادن و رفتن تو
محراب و مهشاد رفتن که منم بلند شدم
رضا:وایسا بزار منم بیام
از اب اومد بیرون یه قدمم از استخر دور نشده بودیم که پام سر خورد دست رضا رو گرفتم
شاپالاک با هم افتادیم تو اب
مهشاد:یعنی خاک تو سر جفتتون بازم افتادین
بعد رفتن تو ویلا نگاهی به رضا کردم
رضا:ت*خم ص*گ
نمیدونم کی شد با زانوم زدم رو بی عضوش تو اب
صورتش به کبودی میزد دیگه
رضا:میگم رز وحشی نگوو چرا بهم میگی چون وحشی
از اب اومدم بیرون و با خونسردی لب زدم
پانید:یه بار دیگه به پر و بال ام بپیچی نگو چرا هعی به من وحشی چون خودت شروع کردی
رفتم اتاقم که دیانا بهم داد چون اتاق زیاد داشت هر کی اتاق خودش بود
بدنم یخ کرده بود
رفتم حموم ، وقتی که دوش اب گرم باز کردم انگار تازه جون گرفتم
و خون تو بدنم جریان پیدا کردم
دوشی گرفتم و حوله ام رو پیچیدم به خودم
لباس راحتی پوشیدم و موهام رو خشک کردم نگاهی به بیرون کردم که شب شده بود
پانیذ:واا زمان چقد زود میگذره
طبقه ی پایین رفتم از هیچکدومشون خبری نبود یه قرص سرماخوردگی خوردم
بهتر بود چون معلوم نمیکرد کی مریض میشدم
ارسلان :بنظرت چی سفارش بدیم بیارن
ارسلان نشست رو کاناپه و بهم خیره شد
پانید:نمیدونم چیا میتونی سفارش بدی
ارسلان :کباب و جوجه و فست و فود سوشی و .... خیلی چیزا دیگه
کنارش نشستم
پانیذ:فست و فود که نه سوشی هم که ادمو سیر نمیکنه با این جمعیت میمونه کباب و جونه و اینا پس همین تازه اشتها ی ادمم رو باز میکنه
ارسلان :افرینن
پانید:میدونی بچها چی میخورن
ارسلان: اره فقط تو دیا چی میخورین
پانیذ:دیا که کباب دوس نداره جوجه ....رضا کووو
پوکر نگام کرد
ارسلان:توروخدا سر به سر اون نزار
پانید:وا مگه میخام بخورمش میخاستن قرص سرماخوردگی بهش بدم برای جلوگیری از بیماری
قرص از دستم گرف
ارسلان:من بهش میدم تو بلندشو با هم بریم غذا بگیریم تا من میام اماده باش
سری تکون دادم و رفتم اتاقم
هوا که سرد بود شبا یه تاب پوشیدم با کاپشن کوتاه و شلوار کارگو
یه ارایش ریزم کردم رفتم پایین و با ارسلان رفتیم تا غذا بگیریم....
گوشیم رو برداشتن رفتم پایین
ادامه دارد....
#panleo
#mehrshad
#ardiya
#پانلئو
#محراشاد
#اردیا.
#parr25
#paniz
3 تاشونم منگ بودن نمیدونستن باید چیکار کنن از اب خودم کشیدم بیرون
محراب:من اگه تویه الاغ رو گیر نیارم
و بعد به مهشاد کمک کرد بیاد بالا
رضا:من چیکار کنم وقتی یه الف بچه همچین غلطی کرده
پانیذ:بی جنبه بیا بیرون زیاد بمونی قندیل میبندی
بچها که سری به تاسف برامون تکون دادن و رفتن تو
محراب و مهشاد رفتن که منم بلند شدم
رضا:وایسا بزار منم بیام
از اب اومد بیرون یه قدمم از استخر دور نشده بودیم که پام سر خورد دست رضا رو گرفتم
شاپالاک با هم افتادیم تو اب
مهشاد:یعنی خاک تو سر جفتتون بازم افتادین
بعد رفتن تو ویلا نگاهی به رضا کردم
رضا:ت*خم ص*گ
نمیدونم کی شد با زانوم زدم رو بی عضوش تو اب
صورتش به کبودی میزد دیگه
رضا:میگم رز وحشی نگوو چرا بهم میگی چون وحشی
از اب اومدم بیرون و با خونسردی لب زدم
پانید:یه بار دیگه به پر و بال ام بپیچی نگو چرا هعی به من وحشی چون خودت شروع کردی
رفتم اتاقم که دیانا بهم داد چون اتاق زیاد داشت هر کی اتاق خودش بود
بدنم یخ کرده بود
رفتم حموم ، وقتی که دوش اب گرم باز کردم انگار تازه جون گرفتم
و خون تو بدنم جریان پیدا کردم
دوشی گرفتم و حوله ام رو پیچیدم به خودم
لباس راحتی پوشیدم و موهام رو خشک کردم نگاهی به بیرون کردم که شب شده بود
پانیذ:واا زمان چقد زود میگذره
طبقه ی پایین رفتم از هیچکدومشون خبری نبود یه قرص سرماخوردگی خوردم
بهتر بود چون معلوم نمیکرد کی مریض میشدم
ارسلان :بنظرت چی سفارش بدیم بیارن
ارسلان نشست رو کاناپه و بهم خیره شد
پانید:نمیدونم چیا میتونی سفارش بدی
ارسلان :کباب و جوجه و فست و فود سوشی و .... خیلی چیزا دیگه
کنارش نشستم
پانیذ:فست و فود که نه سوشی هم که ادمو سیر نمیکنه با این جمعیت میمونه کباب و جونه و اینا پس همین تازه اشتها ی ادمم رو باز میکنه
ارسلان :افرینن
پانید:میدونی بچها چی میخورن
ارسلان: اره فقط تو دیا چی میخورین
پانیذ:دیا که کباب دوس نداره جوجه ....رضا کووو
پوکر نگام کرد
ارسلان:توروخدا سر به سر اون نزار
پانید:وا مگه میخام بخورمش میخاستن قرص سرماخوردگی بهش بدم برای جلوگیری از بیماری
قرص از دستم گرف
ارسلان:من بهش میدم تو بلندشو با هم بریم غذا بگیریم تا من میام اماده باش
سری تکون دادم و رفتم اتاقم
هوا که سرد بود شبا یه تاب پوشیدم با کاپشن کوتاه و شلوار کارگو
یه ارایش ریزم کردم رفتم پایین و با ارسلان رفتیم تا غذا بگیریم....
گوشیم رو برداشتن رفتم پایین
ادامه دارد....
#panleo
#mehrshad
#ardiya
#پانلئو
#محراشاد
#اردیا.
۹.۳k
۱۷ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.