part ³⁶🍰💕
هه ری « کیفم رو چنگ زدم ...دوتا پا داشتم و دوتا قرض گرفتم و دویدم سمت کلاسم
جیمین « از دست رفت
نامجون « *خنده... بیا بریم باید ضمانت تو هم بکنم!
جیمین « شت//
....................... دفتر کار کیم بزرگ...............
پدر نامجون « چییی؟ یعنی چی نتونستی ؟ از پس یه دختر بچه ی لوس هم برنمیاین؟؟؟ خیر سرم آدم استخدام کردم
_آقا همون موقع ارباب کیم و جناب پارک تشریف اوردن... اگه چهره ام رو میدیدن نمیشد جمعش کرد
پدر نامجون « هه کیم نامجون داری خط قرمز ها رو رد میکنی! خیلی خب مرخصی
.................
هه ری « خدا خدا میکردم کلاس شیمی مون سریع تموم بشه و برم پیش نامجون! اتفاقی که چند دقیقه پیش اوفتاد باعث شده بود ذهنم حسابی بهم بریزه....اما مگه استاد بیخیال میشد؟ غرق فکر بودم که با کوبیده شدن چیزی روی میزم از جا پریدم و بعد با چهره عبوس استاد شیمی مون مواجه شدم... جانم استاد
استاد شیمی « میشه بفرمایید دقیقا چه غلطی میکنید خانم پارک؟ با تاخیر وارد کلاس شدید و مدیریت غیبتتون رو موجه کرد اما الان اصلا حواستون به درس نیست
نامجون « کلاسم تموم شده بود و داشتم میرفتم سمت اتاقم که صدای داد و بیداد از کلاس شیمی به گوشم رسید! مسیرم رو کج کردم و به سمت کلاس رفتم
هه ری « استاد من حواسم به درس بود
استاد شیمی « عه؟ پس بیا این مسئله رو حل کن
_وقتی به کلاس رسید از در نیمه باز کلاس، استاد شیمی بد اخلاق رو دید که با چشماش هه ری رو میخورد ! با اینکه اون بچه سوال رو درست حل کرده بود اما بازم سرش داد میزد و اونو بازخواست میکرد
نامجون « اینجا چه خبره جناب؟
هه ری « با ورود نامجون تمام بچه های کلاس نیششون رو بستن و خفه خون گرفتن! حتی استاد شیمی هم از نامجون حساب میبرد!
استاد شیمی « اوه هیچی جناب کیم یکی از دانشجو ها درسش رو نخونده بود داشتم باهاش صحبت میکردم
نامجون « اما با توجه به ولوم صداتون بیشتر از یه تذکر دوستانه بود !
هه ری « حامی؟ شاید باید بهش میگفتم فرشته ی نجات! نمیتونستم جلوی لبخندم رو بگیرم برای همین سرم رو پایین انداختم و لب هام رو گاز گرفتم تا نخندم
استاد شیمی « اما جناب کیم حق ندارید توی امور مربوط به کلاس من دخالت کنید!
نامجون « هدف ما اینه دانشجو درس رو یاد بگیره و اگه مشکلی داشت بدون هیچ ترسی از استادش بپرسه! چرا ازش علت و دلیل نمیخواهی ؟ شاید مشکلی براش پیش اومده... تو یه استادی و در قبال دانشجو هات مسئولی اگه کاری کنی که از درس زده بشی و یکی از خلافکارا های نامدار کره بشه مقصرش تویی
هه ری « استاد شیمی در حالی که عین لبو شده بود سرش رو به نشونه تایید تکون داد و سعی کرد نگاه تحسین آمیز بچه ها به نامجون رو نادیده بگیره! شاید بچه ها عین سگ ازش میترسیدن🗿ولی دوستش داشتن
جیمین « از دست رفت
نامجون « *خنده... بیا بریم باید ضمانت تو هم بکنم!
جیمین « شت//
....................... دفتر کار کیم بزرگ...............
پدر نامجون « چییی؟ یعنی چی نتونستی ؟ از پس یه دختر بچه ی لوس هم برنمیاین؟؟؟ خیر سرم آدم استخدام کردم
_آقا همون موقع ارباب کیم و جناب پارک تشریف اوردن... اگه چهره ام رو میدیدن نمیشد جمعش کرد
پدر نامجون « هه کیم نامجون داری خط قرمز ها رو رد میکنی! خیلی خب مرخصی
.................
هه ری « خدا خدا میکردم کلاس شیمی مون سریع تموم بشه و برم پیش نامجون! اتفاقی که چند دقیقه پیش اوفتاد باعث شده بود ذهنم حسابی بهم بریزه....اما مگه استاد بیخیال میشد؟ غرق فکر بودم که با کوبیده شدن چیزی روی میزم از جا پریدم و بعد با چهره عبوس استاد شیمی مون مواجه شدم... جانم استاد
استاد شیمی « میشه بفرمایید دقیقا چه غلطی میکنید خانم پارک؟ با تاخیر وارد کلاس شدید و مدیریت غیبتتون رو موجه کرد اما الان اصلا حواستون به درس نیست
نامجون « کلاسم تموم شده بود و داشتم میرفتم سمت اتاقم که صدای داد و بیداد از کلاس شیمی به گوشم رسید! مسیرم رو کج کردم و به سمت کلاس رفتم
هه ری « استاد من حواسم به درس بود
استاد شیمی « عه؟ پس بیا این مسئله رو حل کن
_وقتی به کلاس رسید از در نیمه باز کلاس، استاد شیمی بد اخلاق رو دید که با چشماش هه ری رو میخورد ! با اینکه اون بچه سوال رو درست حل کرده بود اما بازم سرش داد میزد و اونو بازخواست میکرد
نامجون « اینجا چه خبره جناب؟
هه ری « با ورود نامجون تمام بچه های کلاس نیششون رو بستن و خفه خون گرفتن! حتی استاد شیمی هم از نامجون حساب میبرد!
استاد شیمی « اوه هیچی جناب کیم یکی از دانشجو ها درسش رو نخونده بود داشتم باهاش صحبت میکردم
نامجون « اما با توجه به ولوم صداتون بیشتر از یه تذکر دوستانه بود !
هه ری « حامی؟ شاید باید بهش میگفتم فرشته ی نجات! نمیتونستم جلوی لبخندم رو بگیرم برای همین سرم رو پایین انداختم و لب هام رو گاز گرفتم تا نخندم
استاد شیمی « اما جناب کیم حق ندارید توی امور مربوط به کلاس من دخالت کنید!
نامجون « هدف ما اینه دانشجو درس رو یاد بگیره و اگه مشکلی داشت بدون هیچ ترسی از استادش بپرسه! چرا ازش علت و دلیل نمیخواهی ؟ شاید مشکلی براش پیش اومده... تو یه استادی و در قبال دانشجو هات مسئولی اگه کاری کنی که از درس زده بشی و یکی از خلافکارا های نامدار کره بشه مقصرش تویی
هه ری « استاد شیمی در حالی که عین لبو شده بود سرش رو به نشونه تایید تکون داد و سعی کرد نگاه تحسین آمیز بچه ها به نامجون رو نادیده بگیره! شاید بچه ها عین سگ ازش میترسیدن🗿ولی دوستش داشتن
۵۱.۱k
۰۳ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.