رمان بغلی من
رمان بغلی من
پارت ۱۴
رضا: من برم دستشویی الان میام
ارسلان: رضا بابا من دارم درد و دل میکنما
رضا: عه خوب بزار برم بیام
ارسلان: گورتو گم کن بیشعور( ته خنده )
دیانا: رفتم سمت نیزشو کفتم حالتو
ارسلان: سرم و بالا گرفتم و گفتم خوبم
دیانا: مطمئنید
ارسلان: سری تکون دادم رضا اومد تا دیر وقت تو کافه بودیم من میگفتم اون گوش میداد (اوخی🥹)
دیانا: پیشبند و بستم تا ظرف هارو بشورم ستایشم امروز داداش تولدش بود حلما هم که حوصله نداشت به عبارتی از زیر کار در میرفت من موندم و یه کافه و کلی ظرف تا ساعت ۲ داشتم ظرف میشتم وای لیوان های اون میز هنو مونده نوچ رفتم سر میز لیوان هارو برداشتم رفتم گذاشتم تو ظرف شویی و شستم میزم دستمال کشیدم هر سری میرفتم اون پسری که بهش قرص داده بودم نگاهم میکرد سرم و بالا نمیکردم نگاهش کنم رفتم تو آشپزخونه خونه که با اون رفیقش اومد سمت صندوق
ارسلان: پول و حساب کردم رضا همینجوری سرپا میخوابید عیش مثلا قرار بود ما با این درد و دل کنیم
پارت ۱۴
رضا: من برم دستشویی الان میام
ارسلان: رضا بابا من دارم درد و دل میکنما
رضا: عه خوب بزار برم بیام
ارسلان: گورتو گم کن بیشعور( ته خنده )
دیانا: رفتم سمت نیزشو کفتم حالتو
ارسلان: سرم و بالا گرفتم و گفتم خوبم
دیانا: مطمئنید
ارسلان: سری تکون دادم رضا اومد تا دیر وقت تو کافه بودیم من میگفتم اون گوش میداد (اوخی🥹)
دیانا: پیشبند و بستم تا ظرف هارو بشورم ستایشم امروز داداش تولدش بود حلما هم که حوصله نداشت به عبارتی از زیر کار در میرفت من موندم و یه کافه و کلی ظرف تا ساعت ۲ داشتم ظرف میشتم وای لیوان های اون میز هنو مونده نوچ رفتم سر میز لیوان هارو برداشتم رفتم گذاشتم تو ظرف شویی و شستم میزم دستمال کشیدم هر سری میرفتم اون پسری که بهش قرص داده بودم نگاهم میکرد سرم و بالا نمیکردم نگاهش کنم رفتم تو آشپزخونه خونه که با اون رفیقش اومد سمت صندوق
ارسلان: پول و حساب کردم رضا همینجوری سرپا میخوابید عیش مثلا قرار بود ما با این درد و دل کنیم
- ۳.۹k
- ۱۰ مهر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط