بازمانده

بازمانده
پارت ۱۳

تهیونگ:خیلی تند نمیرین؟
دست به سينه نگاش کردم که دوباره پوزخند زد و در جواب سؤالم گفت:اوه، آره...خب من نمیتونم با اجبار شمارو با خودم ببرم، اگه میخواین اون دو نفر رو ببینین باهام بیاین.
یوری:اصلا تو کی هستی که ازمون میخوای باهات بیایم مثلا تو چی داری که امنیت مارو تضمين کنه!
_:اونقدر سؤال پیچم کردین یادم رفت خودم رو معرفی کنم، پارک جیمین تو بخش نیروهای دریای فعالیت می‌کردم و الان سرپرست تیم جستجو اردوگاه‌ام.
یوری:چه سرپرستی چه اردوگاهی!
جیمین:شما بی‌خبرین! باورم نمی‌شه ما بارها به شهر اومدیم چطور ممکنه هیچوقت همو ندیده باشیم و از همه مهم‌تر شما نميدونستین، در اطراف کشور اردوگاه وجود داره که به بازمانده‌ها کمک میکنه.
تهیونگ:مزخرف...ما قبلا تو سئول بودیم ولی به‌مون حمله شد پناهگاه از بین رفت و ماهم به سختی فرار کردیم.
جیمین:سئول! شما تو اون شلوغی پناهگاه ساخته بودین...دیوونگیه، سئول نسبت به همه‌ی شهر های کره شلوغه مث گذشته، و ساختن پناهگاه اونجا یعنی منتظر مُردن نشستی.
یوری:ما از حرفات چیزی متوجه نمیشیم ولی انگار تو چیز های بیشتری می‌دونی...و طبق گفته‌هات با اینکه نمی‌تونیم اعتماد کنیم باهات میایم فقط واسه اون دو نفر.
تهیونگ:صبر کن‌ دیوونه شدی گول حرفاش رو نخور از کجا معلوم اینا همون حیوون‌های باشه که درموردش می‌گفتن.
جیمین:بهم برخورد...
یوری:یعنی میگی نمیخوای کوک و مین‌جی رو ببینی و از همه بدتر کوک زخمی شده.
تهیونگ:و تو میخوای چشم بسته به کسی که حتی یک ساعتم نشده می‌شناسیش اعتماد کنی.
یوری:من اعتماد نمی‌کنم فقط میخوام کوک و مین‌جی رو ببينم.
جیمین:می‌تونم یه قولی بدم، و با اطمینان میگم حتی اگه چشم ببندین هم میتونین به‌ما اعتماد کنین، وظیفه ما کمک به بقیه‌ست نه کاری دیگه.
یوری:من باهات میام و امیدوارم چیزی که گفتی باشی درست باشه درغیر این صورت با همین دستا کشته میشی شوخی ندارم.
جیمین:بعدا خودتون متوجه میشین، که کارتون درست بوده و یا غلط.
تهیونگ:امیدوارم دروغی درکار نباشه مگه نه واسه خودت بد تموم میشه.
بدون توجه به حرف‌مون صحبت رو پیچید و گفت:ماشین دارین؟
تهیونگ سر تکون داد، کوله مشکی که روی میز بود رو برداشت و گفت:وسایل مورد نیازتون رو بردارین میریم.
و بعد از خونه خارج شد، هردو میخکوب تو فکر بودیم، از تصمیم‌مون پشیمون بودیم، البته من پیشمون بودم، شاید اشتباه می‌کردم و نباید بهش اعتماد می‌کردم ولی لحن صداش، حرکاتش، هیچ نشونه‌ای از فریب توش نبود.
تهیونگ:واقعا میخوای با اون بریم!
چترهام رو پس دادم، و لبم رو گاز گرفتم، نفس عمیقم رو دادم بیرون و نگاهم رو دوختم به کیم و زمزمه کردم:اشتباه میکنم مگه نه.
غلط املایی بود معذرت 💕
دیدگاه ها (۶)

بازمانده ادامه پارت ۱۳تهیونگ:نمیدونم فک کردم، فکر کردی و بعد...

بازمانده ادامه پارت ۱۳اونِ که منو بابت اعتماد کردنم سرزنش می...

بازمانده ادامه پارت۱۲تهیونگ:چیزی رو صورتمه؟نگاهی زودگذری اند...

بازمانده پارت ۱۲کیم بلند شد و کمک شد تا منم بلند شم، کنارم ...

پارت : ۱۸

فیک(خواهر ناتنی من) پارت ۸

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط