بازمانده

بازمانده
ادامه پارت ۱۳

اونِ که منو بابت اعتماد کردنم سرزنش می‌کرد الان جوری شده که انگار سال‌هاست همو می‌شناسن..
بیشتر از ۵ ساعت رو تو ماشین بودیم، جاده‌های خاکی رو یکی پس از دیگری طی می‌کردیم، بعضی نقاط از مسیرمون شلوغ بود و مجبور می‌شدیم تا از ماشین پیاده بشیم و شروع به جنگيدن کنیم...از زمانیکه تو ماشین نشسته بودم با هیچکدوم صحبتی نداشتم، فقط نگران حال کوک و مین‌جی بودم، و ازهم بدتر ذهنم به جاهای باریک کشیده میشد مث فریب دادن من توسط کیم.
جیمین مسیر جنگل رو در پیش گرفت که این منو بیشتر ترسوند سرم رو از فاصله خالی میان دو صندلی جلو، جلو بُردم و سرم رو سمت جیمین کج کردم و گفتم:داریم کجا میریم.
چشمش رو از جلو برنداشت و با کمی مکث گفت:صبر کن‌ خودت می‌فهمی.
بیشتر از نیم‌ساعت رو تو مسیر جنگل میان درخت‌های سربه‌فلک کشیده که آسمون رو پوشونده بود و باعث تاریکی جنگل شده بود بودیم...کیم تو رویاهاش سر می‌کرد و انگار داشت خواب‌های خوبی میدید.
بالاخره ماشین ایستاد، نگران از شیشه‌های ماشین اطراف رو دید زدم، ماشین جلو دری ايستاده بود در آهنی و محکم، تقه‌ای به شیشه ماشین خورد که باعث شد به خود بیام با پاهای لرزونم بیرون شدم، کیم زودتر ازمن به کمک جیمین برای حمل سلاح رفته بود، درو بستم و دنبال‌شون کردم، پشت‌سرشون جلو در ایستادم تا الان هزار بار به خودم با تصمیم که گرفته بودم لعنت فرستادم.
جیمین سه‌بار سوت کشید و بعد با دسته تفنگ به در سه‌بار ضربه زد این رمز ورود‌شون بود.
چنددقیقه طول کشید تا در از داخل باز بشه، دختری با موهای مشکی که تا شونه‌ش می‌رسید لباس نظامی مشکی با لگوی پرچم کره که روی بازوش بود تن کرده بود پشت در قرار گرفت، جیمین سر برای تعظيم خم کرد و داخل شد کیم مچم رو گرفت و منو با خودش داخل بُرد...سری به سمت اون دختره تکون دادم، و بعد دنبال کیم کشیده شدم، هرسه وارد یه اتاق بزرگ که در زیرزمین موقعیت داشت شدیم که یه گوشه یه میز و چند صندلی داشت، اولین چیزی که جلو چشمام رو گرفت جسم کوک بود که گوشه‌ اتاق دراز کشیده بود، سمتش رفتم و کنارش زمین نشستم، پیشونیش کمی خیس بود، موهاش روی چشماش رو گرفته بود، بالاتنه‌ش لخت بود و فقط تا کمر روش ملافه کشیده شده بود، دستش رو گرفتم خیلی نگرانش بودم و خوشحالم که حالش خوب بود.
کیم بعد از آشنا شدن با اون دختره سمتم اومد بالا سرم ايستاد و گفت:حال همه‌شون خوبه، زخم کوک رو پانسمان کردن و به‌ همین زودیا به هوش میاد، مین‌جی دستشویه.
سر تکون دادم و چیزی نگفتم.
چندلحظه اونجا موندم که مین‌جی اومد، با دیدنم دوید سمتم و تو بغلم جا گرفت.

غلط املایی بود معذرت 🤍💙
اسلاید ۲:یونجی
اسلاید ۳: مخفی‌گاه‌شون
دیدگاه ها (۳)

بازمانده پارت ۱۴کنار‌گوشم با صدای بغض آلودش گفت:دلم برات تنگ...

بازمانده پات ۱۵کوک ویوتابلو نشون دهنده این بود که ما به بوسا...

بازمانده ادامه پارت ۱۳تهیونگ:نمیدونم فک کردم، فکر کردی و بعد...

بازمانده پارت ۱۳تهیونگ:خیلی تند نمیرین؟دست به سينه نگاش کردم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط