عروسک خانوم من
p25
ا.ت: مهم نیست
کوک: میگم که تهیونگ باهاش صحبت کنه
کوک به سمت در رفت که صدای ات متوقفش کرد اما برنگشت
ا.ت: ما دوستیم نمیتونیم تهیونگ رو تنها بزاریم خودش فشارش از ما دو تا بیشتره
کوک: من و تهیونگ اره ولی تو سه سال پیش اشتباهی کردی که تاوان داره
ا.ت: هر جور که دوست داری فکر کن من سه سال پیش کاری کردم که اگه نمیکردم امروز قرار نبود تو به اینجا برسی ....در ضمن منو تهیونگ هنوزم دوستیم از ۸ سالگی من تا الانی که ۲۵ سالمه ما در ارتباطیم
کوک: چیکار کردی؟کدوم ارتباط
ا.ت نگاه معنا داری کرد و از اتاق بیرون رفت و تا کوک خواست دنبالش بره امیلیا وارد شد
امیلیا: گفتم باهات حرف دارم
کوک: ....منم
امیلیا: یادته گفتم مجبوریم ا.ت رو تحمل کنیم
کوک: اره چطور
امیلیا: انگار یه چیزی از ما پیششه ما باید بفهمیم اون چیه
کوک: مثلا چیه به نظرت؟
امیلیا: هر چی هست خیلی چیز مهمیه اون موقع که پیشش کلر میکردم سه چهار بار مچمو موقع جاسوسی ازش گرفت اما کاری باهام نکرد و مدام به همه میگفت چکم کنن
کوک: .....اون چی میخواد؟(تو ذهنش)احتمالا فکر کرده باهاش دشمنی داری اونجا نگت داشته تا چکت کنه
امیلیا: ...اینجوری فکر میکنی؟
کوک: اره ...راستی تو هم باید باند خودتو بزنی منو تهیونگ کمکت میکنیم
امیلیا: بخاطر رفتن ا.ت از انگلستان؟
کوک: درسته....یکی رو میارم یادت بده
امیلیا: اوکی
کوک امد بره که امیلیا دستشو گرفت و با هم رفتن بیرون نشسته بودن و نگاه کوک روی کسی بود که سه سال پیش بهترین دوستش بود و الان با تهیونگ همنجور دوستیم داره و دارن با هم بازی و صحبت میکنن
ا.ت: راستی کوک خاله کجاست
کوک: پارسال فوت کرد
ا.ت: .....خدا رحمتش کنه
کوک: ممنون
ا.ت: تهیونگ بیا Uncharted بازی کنیم
تهیونگ: اوکی بریم تو کارش
تهیونگ ا.ت رو کول کرد و به سمت اتاق دویدن و صدای بازیشون داشت سمباده اعصاب کوک میشد و امیلیایی که هیچ حسی نداشت بهش داشت براش ناز میکرد
کوک ویو
بائو به ا.ت نزدیک بشم باید از اونم خون بگیرم اون میشه...هدف ازمایشات من...برای اینکار کافیه دوباره بهش نزدیک بشم
ا.ت ویو
با تهیونگ تا خود صبح بازی کردیم و بعد از چند سافت خواب صدای زنگ گوشیم بیدارم کرد...رئیس بزرگ بود...سریع دیدم بیرون خونه و گوشی رو جواب دادم
ا.ت: الو سلام خوبی
_ممنون تو خوبی دخترم؟
ا.ت: ممنون دلم برات تنگ شده بود
_جایی هستی؟
ا.ت: اره من امدم خونه یکی از دوستای سه سال پیشم
_اوکی خب بگو چیشد چطور بود
ا.ت: رشد اقتصادی و سیاسی تهیونگ داره بیشتز از بقیه میشه
_آزمایش چطور؟
ا.ت: .....
۳۰💜 بلایکید دیوثاااااا پارتای بعد میرن تو هم🙄
#عروسک_خانوم_من
ا.ت: مهم نیست
کوک: میگم که تهیونگ باهاش صحبت کنه
کوک به سمت در رفت که صدای ات متوقفش کرد اما برنگشت
ا.ت: ما دوستیم نمیتونیم تهیونگ رو تنها بزاریم خودش فشارش از ما دو تا بیشتره
کوک: من و تهیونگ اره ولی تو سه سال پیش اشتباهی کردی که تاوان داره
ا.ت: هر جور که دوست داری فکر کن من سه سال پیش کاری کردم که اگه نمیکردم امروز قرار نبود تو به اینجا برسی ....در ضمن منو تهیونگ هنوزم دوستیم از ۸ سالگی من تا الانی که ۲۵ سالمه ما در ارتباطیم
کوک: چیکار کردی؟کدوم ارتباط
ا.ت نگاه معنا داری کرد و از اتاق بیرون رفت و تا کوک خواست دنبالش بره امیلیا وارد شد
امیلیا: گفتم باهات حرف دارم
کوک: ....منم
امیلیا: یادته گفتم مجبوریم ا.ت رو تحمل کنیم
کوک: اره چطور
امیلیا: انگار یه چیزی از ما پیششه ما باید بفهمیم اون چیه
کوک: مثلا چیه به نظرت؟
امیلیا: هر چی هست خیلی چیز مهمیه اون موقع که پیشش کلر میکردم سه چهار بار مچمو موقع جاسوسی ازش گرفت اما کاری باهام نکرد و مدام به همه میگفت چکم کنن
کوک: .....اون چی میخواد؟(تو ذهنش)احتمالا فکر کرده باهاش دشمنی داری اونجا نگت داشته تا چکت کنه
امیلیا: ...اینجوری فکر میکنی؟
کوک: اره ...راستی تو هم باید باند خودتو بزنی منو تهیونگ کمکت میکنیم
امیلیا: بخاطر رفتن ا.ت از انگلستان؟
کوک: درسته....یکی رو میارم یادت بده
امیلیا: اوکی
کوک امد بره که امیلیا دستشو گرفت و با هم رفتن بیرون نشسته بودن و نگاه کوک روی کسی بود که سه سال پیش بهترین دوستش بود و الان با تهیونگ همنجور دوستیم داره و دارن با هم بازی و صحبت میکنن
ا.ت: راستی کوک خاله کجاست
کوک: پارسال فوت کرد
ا.ت: .....خدا رحمتش کنه
کوک: ممنون
ا.ت: تهیونگ بیا Uncharted بازی کنیم
تهیونگ: اوکی بریم تو کارش
تهیونگ ا.ت رو کول کرد و به سمت اتاق دویدن و صدای بازیشون داشت سمباده اعصاب کوک میشد و امیلیایی که هیچ حسی نداشت بهش داشت براش ناز میکرد
کوک ویو
بائو به ا.ت نزدیک بشم باید از اونم خون بگیرم اون میشه...هدف ازمایشات من...برای اینکار کافیه دوباره بهش نزدیک بشم
ا.ت ویو
با تهیونگ تا خود صبح بازی کردیم و بعد از چند سافت خواب صدای زنگ گوشیم بیدارم کرد...رئیس بزرگ بود...سریع دیدم بیرون خونه و گوشی رو جواب دادم
ا.ت: الو سلام خوبی
_ممنون تو خوبی دخترم؟
ا.ت: ممنون دلم برات تنگ شده بود
_جایی هستی؟
ا.ت: اره من امدم خونه یکی از دوستای سه سال پیشم
_اوکی خب بگو چیشد چطور بود
ا.ت: رشد اقتصادی و سیاسی تهیونگ داره بیشتز از بقیه میشه
_آزمایش چطور؟
ا.ت: .....
۳۰💜 بلایکید دیوثاااااا پارتای بعد میرن تو هم🙄
#عروسک_خانوم_من
۱۱.۹k
۰۳ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.