عروسک خانوم من
p24
ا.ت: سلام...تهیونگ
تهیونگ: سلام ا.تی
ا.ت: دلم واست تنگ شده بود
تهیونگ: .....منم
ا.ت: باید به دیدنم میومدی
تهیونگ: میدونی که....ما الان دشمن حساب میشیم
ا.ت اخمی کرد که تهیونگ یکم جا خورد
ا.ت: دشمن من تو نیستی .....اون بود.....
کوک: به به لی ا.ت...بود؟...واسه چی امدی اینجا
ا.ت: به تو ربطی نداره
کوک: میدونی که قراره تو خونه من باشی.....پس باید بگی..کی دشمنش رو تو خونش راه میده؟
ا.ت: گفتم که بودی
کوک: هنوزم هستیم
تهیونگ: بخیال شید
امیلیا که با لبخند سرش پایان بود بالاخره حرف زد و با حرف ته موافقت کرد
امیلیا: درسته بریم و کوک ما حرف داریم
کوک: تو خونه صحبت میکنیم(هنوز نگاه عصبیش خیره به چشمای درخشنده ا.ت بود)
همه سوار شدن ولی ا.ت رفت جلوی در راننده ایستاد و نذاشت کوک بشینه....کوک نزدیکش شد و بگ گفت
کوک: بکش کنار
ا.ت: من میخوام رانندگی کنم.....مکان رو ماشینه دیگه؟
کوک: برو کنار
ا.ت به کوک نزدیک شد و جوری که صورتش رو به سینه کوک بود سرش رو اورد بالا و تو چشمای کوک زل زد که یه لحظه از سر ی چشماش به لرزه افتاد و یا لحظه هم دلش سوخت پس با محبت تر گفت
ا.ت: فقط اینبار
کوک: هوفففف بیا بگیر
سوار شدن و ا.ت از روی GPS به سمت خونه رفت و ده تا در حفاظی رو رد کردن تا به عمارت رسید
ا.ت ویو
دلیل برگشتم چیه؟...برگشتم تا اون پول لعنتی رو بدم به اونی که لیاقت داره اما.....هعی اونا فکر میکنن من ناحق پدرشون کشتم و اینم فکر میکنن که دو رئیس بزرگ رو هم کشتم اما اینجور نیست....اونا پنهون شدن تا ریاکشن نوه هاشون رو ببینن
من بده کار این خانواده نیستم بلکه طلبکار طلبکارم
وارد خونه شدن و کوک از ا.ت خواست که بیاد تو اتاقش و ا.ت هم با اکراه رفت توی اتاق و کوک رو دید که دست به سینه به میز تکیه زده
ا.ت: چیه چیشده
کوک: واسه چی برگشتی
ا.ت: کشورمه دلم میخواد برگردم
کوک: هه...تو انگلستان برات بهتر بود ....راستشو بگو واسه چی برگشتی
ا.ت: لازمه کاری کنم...بعد از اون برای همیشه از اینجا میرم و شایدددد بیخیال مافیایی شدم
کوک: هر چه سریعتر کارتو بکن و برو ولی بساطتت رو نیار کره....
ا.ت: چرا
کوک: ما تو یه حرکتیم و فقط میتونیم اسلحههای آمریکا رو تامین کنیم نمیتونیم مال انگلستان هم تامین کنیم
ا.ت: اهاااا که من بخاطر اینکه خدایی نکرده روتون فشار نیاد کارمو نیارم اینجا....نوچ شرمنده.....تهیونگ نمیتونه تامین کنه؟
کوک: تهیونگ خودش تو فشاره داره با فرانسه و برزیل کار میکنه....
ا.ت: خب امیلیا چی
کوک: مگه امیلیا مافیاست؟
ا.ت: نه تو دم دستگاه من کار میکرد میدونم میتونه یه گروه رو پیش ببره
کوک: امیلیا....ایده خوبیه ولی اگه امیلیا بهتر از تو بشه انگلستان با برگشته موافقت نمیکنه
ا.ت: مهم نیست
کوک: میگم که.....
۶۰ لایک
#عروسک_خانوم_من
ا.ت: سلام...تهیونگ
تهیونگ: سلام ا.تی
ا.ت: دلم واست تنگ شده بود
تهیونگ: .....منم
ا.ت: باید به دیدنم میومدی
تهیونگ: میدونی که....ما الان دشمن حساب میشیم
ا.ت اخمی کرد که تهیونگ یکم جا خورد
ا.ت: دشمن من تو نیستی .....اون بود.....
کوک: به به لی ا.ت...بود؟...واسه چی امدی اینجا
ا.ت: به تو ربطی نداره
کوک: میدونی که قراره تو خونه من باشی.....پس باید بگی..کی دشمنش رو تو خونش راه میده؟
ا.ت: گفتم که بودی
کوک: هنوزم هستیم
تهیونگ: بخیال شید
امیلیا که با لبخند سرش پایان بود بالاخره حرف زد و با حرف ته موافقت کرد
امیلیا: درسته بریم و کوک ما حرف داریم
کوک: تو خونه صحبت میکنیم(هنوز نگاه عصبیش خیره به چشمای درخشنده ا.ت بود)
همه سوار شدن ولی ا.ت رفت جلوی در راننده ایستاد و نذاشت کوک بشینه....کوک نزدیکش شد و بگ گفت
کوک: بکش کنار
ا.ت: من میخوام رانندگی کنم.....مکان رو ماشینه دیگه؟
کوک: برو کنار
ا.ت به کوک نزدیک شد و جوری که صورتش رو به سینه کوک بود سرش رو اورد بالا و تو چشمای کوک زل زد که یه لحظه از سر ی چشماش به لرزه افتاد و یا لحظه هم دلش سوخت پس با محبت تر گفت
ا.ت: فقط اینبار
کوک: هوفففف بیا بگیر
سوار شدن و ا.ت از روی GPS به سمت خونه رفت و ده تا در حفاظی رو رد کردن تا به عمارت رسید
ا.ت ویو
دلیل برگشتم چیه؟...برگشتم تا اون پول لعنتی رو بدم به اونی که لیاقت داره اما.....هعی اونا فکر میکنن من ناحق پدرشون کشتم و اینم فکر میکنن که دو رئیس بزرگ رو هم کشتم اما اینجور نیست....اونا پنهون شدن تا ریاکشن نوه هاشون رو ببینن
من بده کار این خانواده نیستم بلکه طلبکار طلبکارم
وارد خونه شدن و کوک از ا.ت خواست که بیاد تو اتاقش و ا.ت هم با اکراه رفت توی اتاق و کوک رو دید که دست به سینه به میز تکیه زده
ا.ت: چیه چیشده
کوک: واسه چی برگشتی
ا.ت: کشورمه دلم میخواد برگردم
کوک: هه...تو انگلستان برات بهتر بود ....راستشو بگو واسه چی برگشتی
ا.ت: لازمه کاری کنم...بعد از اون برای همیشه از اینجا میرم و شایدددد بیخیال مافیایی شدم
کوک: هر چه سریعتر کارتو بکن و برو ولی بساطتت رو نیار کره....
ا.ت: چرا
کوک: ما تو یه حرکتیم و فقط میتونیم اسلحههای آمریکا رو تامین کنیم نمیتونیم مال انگلستان هم تامین کنیم
ا.ت: اهاااا که من بخاطر اینکه خدایی نکرده روتون فشار نیاد کارمو نیارم اینجا....نوچ شرمنده.....تهیونگ نمیتونه تامین کنه؟
کوک: تهیونگ خودش تو فشاره داره با فرانسه و برزیل کار میکنه....
ا.ت: خب امیلیا چی
کوک: مگه امیلیا مافیاست؟
ا.ت: نه تو دم دستگاه من کار میکرد میدونم میتونه یه گروه رو پیش ببره
کوک: امیلیا....ایده خوبیه ولی اگه امیلیا بهتر از تو بشه انگلستان با برگشته موافقت نمیکنه
ا.ت: مهم نیست
کوک: میگم که.....
۶۰ لایک
#عروسک_خانوم_من
۱۵.۶k
۲۵ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.