پارت ۱۲
پارت ۱۲
+ سلام بر اکیپ گرامی دوباره کنار هم جمع شدیم چمدوناتون رو بزارین طبقه بالا هر اتاقی رو که دوست داشتین انتخاب کنید
*سلام چطوری نارا خانوم
هانا ساکش رو انداخت روی یونا و سمتم و پرید بغلم
*درسته ۵ دقیقه ازت بزرگترم ولی این کار واقعا ظالمانه است بیا ساکت رو خودت ببر
هانا با ناراحتی ازم جدا شد و ساک رو از دست یونا گرفت و بعد کلی کل کل بالا رفتن تا اتاق هاشون انتخاب کنن به بالا رفتنشون نگاه میکردم که احساس کردم یکی کنارمه خیلی عجیب بود نمیتونستم تکون بخورم و این واقعا برام عجیب بود انگار انگار یکی گرفته بودم اما دقیقا ۲۰ ثانیه بعد یهو افتادم زمین که هانا به سرعت از پله ها پایین اومد و اومد سمتم و به زور بلندم کرد و روی مبل شوند و یونام برام اب آورد خشکم زده بود اصلا نمیدونستم چم شده بود ولی هرچی بود نمیخواستم دوباره تجربه کنم
............
# ولللم کنینننن
هوسوک سریع دهن یونگی رو گرفت
_ آخه برادر من چرا سریع میری پشتش گازش بگیری ؟
# اون بایدددد بمیره اون الیناست
÷ گفتم خیلی برام آشناست هااااا
تو اون وضعیت که همه یه قسمت یونگی رو ( دست و پاهاش منحرف نشین ) گرفته بودن نامجون به جین نگا کرد
× الان واقعا مهمه شبیه کیه ؟
÷ خب خیلی برام آشنا بود
جیمین که به زور داشت یونگی رو نگه میداشت لب باز کرد
= یونگی اروم باش درسته شبیهشه ولی خودش نیست خیلی دختر خوبیه
☆ تو از کجا میدونی؟
ته با یه علامت سوال بالا سرش به جیمین زل زد
= آه یادتونه دو روز پیش به عنوان مدل یه برند رفتم امریکا؟
_ اره خب ؟.
= اونجا دیدمش باهم حرف زدیم چون پارتنر مدلم بود
# پارتنر مدل چه صیغه ایه؟
= واییی بعدا توضیح میدم خلاصش اینه که روح الینا توش نیست و خیلی دختر خوبیه
یونگی اروم شد و بالاخره اعضا تونستن ولش کنن
× پس احتمال اینکه بیان سراغش بیشتر میشه
= میدونم واسه همین برگشتم چون به یه راه حل نیاز داشتیم
_ اگه اونا بفهمن که کسی مثل الینا بعد ۳۰۰ سال متولد شده مطمعنا میان سراغش
نامجون نگاهی به همه کرد
× باید جلوی سرنوشت شومش رو بگیریم
= میدونم
جین گوش جیمین رو کشید
÷ میشه نرینی تو جریان یه ذره نامجون خفن دیده شه؟
× مرسی برادر عزیزم
# عوق حالمو بهم زدید
......
+ سلام بر اکیپ گرامی دوباره کنار هم جمع شدیم چمدوناتون رو بزارین طبقه بالا هر اتاقی رو که دوست داشتین انتخاب کنید
*سلام چطوری نارا خانوم
هانا ساکش رو انداخت روی یونا و سمتم و پرید بغلم
*درسته ۵ دقیقه ازت بزرگترم ولی این کار واقعا ظالمانه است بیا ساکت رو خودت ببر
هانا با ناراحتی ازم جدا شد و ساک رو از دست یونا گرفت و بعد کلی کل کل بالا رفتن تا اتاق هاشون انتخاب کنن به بالا رفتنشون نگاه میکردم که احساس کردم یکی کنارمه خیلی عجیب بود نمیتونستم تکون بخورم و این واقعا برام عجیب بود انگار انگار یکی گرفته بودم اما دقیقا ۲۰ ثانیه بعد یهو افتادم زمین که هانا به سرعت از پله ها پایین اومد و اومد سمتم و به زور بلندم کرد و روی مبل شوند و یونام برام اب آورد خشکم زده بود اصلا نمیدونستم چم شده بود ولی هرچی بود نمیخواستم دوباره تجربه کنم
............
# ولللم کنینننن
هوسوک سریع دهن یونگی رو گرفت
_ آخه برادر من چرا سریع میری پشتش گازش بگیری ؟
# اون بایدددد بمیره اون الیناست
÷ گفتم خیلی برام آشناست هااااا
تو اون وضعیت که همه یه قسمت یونگی رو ( دست و پاهاش منحرف نشین ) گرفته بودن نامجون به جین نگا کرد
× الان واقعا مهمه شبیه کیه ؟
÷ خب خیلی برام آشنا بود
جیمین که به زور داشت یونگی رو نگه میداشت لب باز کرد
= یونگی اروم باش درسته شبیهشه ولی خودش نیست خیلی دختر خوبیه
☆ تو از کجا میدونی؟
ته با یه علامت سوال بالا سرش به جیمین زل زد
= آه یادتونه دو روز پیش به عنوان مدل یه برند رفتم امریکا؟
_ اره خب ؟.
= اونجا دیدمش باهم حرف زدیم چون پارتنر مدلم بود
# پارتنر مدل چه صیغه ایه؟
= واییی بعدا توضیح میدم خلاصش اینه که روح الینا توش نیست و خیلی دختر خوبیه
یونگی اروم شد و بالاخره اعضا تونستن ولش کنن
× پس احتمال اینکه بیان سراغش بیشتر میشه
= میدونم واسه همین برگشتم چون به یه راه حل نیاز داشتیم
_ اگه اونا بفهمن که کسی مثل الینا بعد ۳۰۰ سال متولد شده مطمعنا میان سراغش
نامجون نگاهی به همه کرد
× باید جلوی سرنوشت شومش رو بگیریم
= میدونم
جین گوش جیمین رو کشید
÷ میشه نرینی تو جریان یه ذره نامجون خفن دیده شه؟
× مرسی برادر عزیزم
# عوق حالمو بهم زدید
......
۷.۴k
۱۷ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.