سلاااام چطورین شبم قتل های ما بهم متصله رو میزارم ساعت ۱۱
سلاااام چطورین شبم قتل های ما بهم متصله رو میزارم ساعت ۱۱ اینا قول نمیدم
پارت ۱۰
ویو نارا *
بعد از چند دقیقه که به دست مادر گرامی کتک خوردیم بالاخره به ویلاهه رسیدیم البته کل کلی که مامانم با صاحبه داشت رو در نظر بگیریم چون خیلی تاثیر داشت طرف میگفت باید یک ماه قبل خبر بدین ولی با دادی که مامانم زد خودش اومد کلید خونه رو تحویل داد و الان من بعد خدافظی وارد خونه شدم و ........چرا دفعه پیش که اومدم متوجه انقدر کثیفی نبودم؟ نفس کلافه ای کشیدم و به سمت اتاق حرکت کردم و یکی از اتاقا رو انتخاب کردم و واردش شدم خوشبختانه تمیز بود ساکم رو گوشه ی اتاق گذاشتم و یه لباس راحتی پوشیدم و راهی تمیز کردن خونه شدم بدون اینکه بدونم شیش نفر به صورت نامرئی تماشام میکنن و یکیشون هم پشتم راه میره
سمت اشپز خونه رفتم و با دیدن وضعیتش نگاه خسته ای کردم
+ ایییی مگه اون روز چیکار کردیم انقدر اینجا کثیفه؟ آه بگذریم باید تمیز کنم دیگه چیکارش میشه کرد
دقایقی بعد *
با خستگی روی زمین افتادم و به خودم لعنت فرستادم نگاهی به ساعت کردم ۷ بود یه ۲ ساعتی اینجا داشتم کار میکردم اروم سمت گوشیم رفتم و آهنگ گذاشتم که به سرعت قطع شد با تعجب به گوشیم زل زدم از کی تا حالا موزیک قطع میکرد؟ دوباره موزیک رو روشن کردم و سمت جارو رفتم که موزیک دوباره قطع شد ترسیده سر جام خشکم زد +......ن...نکنه ا...اینجا روح داره ؟
با این فکرم جارو رو بالا گرفتم و مثل شمشیر این ور اون ور میچرخوندمش
+ بریین دورررر شینننن من یه جنگجوعم
میدونستم که دارم حرف مفت میزنم ولی خب اون لحظه همین حرف به ذهنم رسید بعد چند ثانیه اروم شدم و بدون موسیقی به کارم ادامه دادم
...........
ویو کوک *
نفس راحتی کشیدم همین که دست از آهنگ گذاشتن برداشت بسمون بود اگه یونگی هیونگ پا میشد بدبخت بودیم دور زدم تا بقیه رو ببینم که دیدم همه دور ته جمع شدن اروم سمتشون رفتم دید ته دماغشو گرفته
☆ دختره ییییی
جین دهنش رو سریع گرفت
÷ هیسسس اگه یهو بشنوه چی؟
جیمین به جین نگا کرد
= همین که متوجه نشده بسه
نامجون با عصبانیت غرید
× جان حتی خبرمون نکرد
_ به احتمال زیاد یهویی شده
جیهوپ نگاهی به همه کرد
^حالا با این دختر چیکار کنیم؟
= مثل بقیه باهاشون رفتار میکنیم
÷ میگم چهرش آشنا نیست؟
_ اره خیلی شبیه الی
جیمین سریع حرفم رو قطع کرد .....
پارت ۱۰
ویو نارا *
بعد از چند دقیقه که به دست مادر گرامی کتک خوردیم بالاخره به ویلاهه رسیدیم البته کل کلی که مامانم با صاحبه داشت رو در نظر بگیریم چون خیلی تاثیر داشت طرف میگفت باید یک ماه قبل خبر بدین ولی با دادی که مامانم زد خودش اومد کلید خونه رو تحویل داد و الان من بعد خدافظی وارد خونه شدم و ........چرا دفعه پیش که اومدم متوجه انقدر کثیفی نبودم؟ نفس کلافه ای کشیدم و به سمت اتاق حرکت کردم و یکی از اتاقا رو انتخاب کردم و واردش شدم خوشبختانه تمیز بود ساکم رو گوشه ی اتاق گذاشتم و یه لباس راحتی پوشیدم و راهی تمیز کردن خونه شدم بدون اینکه بدونم شیش نفر به صورت نامرئی تماشام میکنن و یکیشون هم پشتم راه میره
سمت اشپز خونه رفتم و با دیدن وضعیتش نگاه خسته ای کردم
+ ایییی مگه اون روز چیکار کردیم انقدر اینجا کثیفه؟ آه بگذریم باید تمیز کنم دیگه چیکارش میشه کرد
دقایقی بعد *
با خستگی روی زمین افتادم و به خودم لعنت فرستادم نگاهی به ساعت کردم ۷ بود یه ۲ ساعتی اینجا داشتم کار میکردم اروم سمت گوشیم رفتم و آهنگ گذاشتم که به سرعت قطع شد با تعجب به گوشیم زل زدم از کی تا حالا موزیک قطع میکرد؟ دوباره موزیک رو روشن کردم و سمت جارو رفتم که موزیک دوباره قطع شد ترسیده سر جام خشکم زد +......ن...نکنه ا...اینجا روح داره ؟
با این فکرم جارو رو بالا گرفتم و مثل شمشیر این ور اون ور میچرخوندمش
+ بریین دورررر شینننن من یه جنگجوعم
میدونستم که دارم حرف مفت میزنم ولی خب اون لحظه همین حرف به ذهنم رسید بعد چند ثانیه اروم شدم و بدون موسیقی به کارم ادامه دادم
...........
ویو کوک *
نفس راحتی کشیدم همین که دست از آهنگ گذاشتن برداشت بسمون بود اگه یونگی هیونگ پا میشد بدبخت بودیم دور زدم تا بقیه رو ببینم که دیدم همه دور ته جمع شدن اروم سمتشون رفتم دید ته دماغشو گرفته
☆ دختره ییییی
جین دهنش رو سریع گرفت
÷ هیسسس اگه یهو بشنوه چی؟
جیمین به جین نگا کرد
= همین که متوجه نشده بسه
نامجون با عصبانیت غرید
× جان حتی خبرمون نکرد
_ به احتمال زیاد یهویی شده
جیهوپ نگاهی به همه کرد
^حالا با این دختر چیکار کنیم؟
= مثل بقیه باهاشون رفتار میکنیم
÷ میگم چهرش آشنا نیست؟
_ اره خیلی شبیه الی
جیمین سریع حرفم رو قطع کرد .....
۶.۹k
۱۷ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.