فرشته کوچولو من
فرشته کوچولو من
پارت ۵۵
[ویو هارین]
خنده روی لباش نشست....از خندش خیلی خوشم میاد
داخل بغلش جام داد... کاملآ بهش چسبیده بودم
ولی راحت بودم
در گوشم زمزمه کرد
جونگ کوک: همیشه برام عالی هستی جوجه
بغلش کلأ غرق خوابم کرده بود
چشمام روی هم گذاشتم و محکم بغلش کردم
و سیاهی مطلق
[ویو جونگ کوک]
وقتی هارین اون طوری روی....بالکن دیدم مغزم کلا هنگ کرد
حتی نمی تونم لحظه ای بدون دیدن این دختر تحمل کنم
الان که داخل بغلم خوابیده..... مثل بچه ها شده
البته بچه ای که کلأ اجزای صورتم بوسه زده
آروم بلندش کردم روی تختش گذاشتمش و از اتاق خارج شدم
به سمت اتاق کار رفتم هاجون منتظرم بود
وارد اتاق کارم شدم که نگاه هاجون برگشت روم با خنده شیطونی
نگام می کرد
جونگ کوک: چیه ؟
خندش بیشتر شد
هاجون: انگار دخترت خیلی شیطون بوده
جونگ کوک: منظورت چیه ؟
هاجون: خودت تو آینه دیدی
به سمت آینه قدی داخل اتاق رفتم ، سه تا از دکمه پیرهنم باز بود
کل صورتم و گردنم جای رژ و لب هارین بود
بخشی گردنم قرمز شده بود
دختره شیطون خوب کارش بلده....... غرق فکر شدم که
هاجون: داری از رد رژ کیف می کنی ( خنده)
جدی شدم
جونگ کوک: خب بسه دیگه....... باید برای کارا آماده باشیم
هاجون: درسته....می خوای مهمونی که برگزار میشه بیای
جونگ کوک: نمی خواستم بیام ولی فرصت خوبی برای کار
هاجون: درسته....خب من برم دیگه
جونگ کوک: اوک
پارت ۵۵
[ویو هارین]
خنده روی لباش نشست....از خندش خیلی خوشم میاد
داخل بغلش جام داد... کاملآ بهش چسبیده بودم
ولی راحت بودم
در گوشم زمزمه کرد
جونگ کوک: همیشه برام عالی هستی جوجه
بغلش کلأ غرق خوابم کرده بود
چشمام روی هم گذاشتم و محکم بغلش کردم
و سیاهی مطلق
[ویو جونگ کوک]
وقتی هارین اون طوری روی....بالکن دیدم مغزم کلا هنگ کرد
حتی نمی تونم لحظه ای بدون دیدن این دختر تحمل کنم
الان که داخل بغلم خوابیده..... مثل بچه ها شده
البته بچه ای که کلأ اجزای صورتم بوسه زده
آروم بلندش کردم روی تختش گذاشتمش و از اتاق خارج شدم
به سمت اتاق کار رفتم هاجون منتظرم بود
وارد اتاق کارم شدم که نگاه هاجون برگشت روم با خنده شیطونی
نگام می کرد
جونگ کوک: چیه ؟
خندش بیشتر شد
هاجون: انگار دخترت خیلی شیطون بوده
جونگ کوک: منظورت چیه ؟
هاجون: خودت تو آینه دیدی
به سمت آینه قدی داخل اتاق رفتم ، سه تا از دکمه پیرهنم باز بود
کل صورتم و گردنم جای رژ و لب هارین بود
بخشی گردنم قرمز شده بود
دختره شیطون خوب کارش بلده....... غرق فکر شدم که
هاجون: داری از رد رژ کیف می کنی ( خنده)
جدی شدم
جونگ کوک: خب بسه دیگه....... باید برای کارا آماده باشیم
هاجون: درسته....می خوای مهمونی که برگزار میشه بیای
جونگ کوک: نمی خواستم بیام ولی فرصت خوبی برای کار
هاجون: درسته....خب من برم دیگه
جونگ کوک: اوک
- ۸.۸k
- ۲۶ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط