ʚFOR YOUɞ
ʚFOR YOUɞ
ʚPART_¹⁷ɞ
جیمین یوی
حرکت کردم و رسیدم رفتم تو ات داشت با یه دختر حرف میزد صحبتشون تموم شد
جیمین: ات
ات: آ جیمین سلام
جیمین: سلام
هوانا: اونی دوست پسر داری
ات: آ نه هم دانشگاهیمه(یکم خجالت)
هوانا: آی پس من برم
ات: باش خدافظ
یه مشتری:ببخشید میشه بیاید یک لحظه
ات: بله یک لحظه جیمین
ات رقت سفارش و گرفت
جیمین: ات
ات: بله
جیمین: میشه کمکت کنم
ات: تو چی
جیمین: کار های کافه
ات: ها نه خسته میشی
(بچه ها هنوز به جاهای مافیایی نرسیدیم کم کم میرسیم تو چند پارت آینده)
جیمین: نه بزار کمکت کنم
ات: باشه
جیمین و بردم تو (نمدونم اسمش چیه) و بهش پیش بند دادم
ات: بلدی هات چاکلت درست کنی
جیمین: نه
ات: چی بلدی درست کنی
جیمین: هیچی
ات: پس چی بلدی
جیمین: هیچی... من سفارش ها رو میگیرم
ات: باش
این دوتا شروع کردن کار کردن خیلی بهشون خوش گذشت دیگه شب شد پی شبند ها رو در آوردن و کافه رو تعطیل کردن و زدن بیرون
ات: آمم مرسی امروز زحمت کشیدی نبودی مرده بودم
(این همونی نیست که میگفت نمی خواد کمک کنی)
جیمین: خواهش میکنم بیا برسونمت
ات: نه میرم دو قدمه
جیمین: بیا دیگه
ات: آخه..
جیمین: بیا دیگه
ات: باشه
سوار شدم و جیمین منو رسوند خونه
ات: دست درد نکنه خدافظ
جیمین: خواهش خدافظ فردا میبینمت
ات: منم
پیاده شدم رفتم تو یونا بلاخره بودش
ات: سلام
یونا: سلام(سرفه)
ات: هنوز خوب نشدی
یونا: یکم بهترم
ات: بیا بریم دکتر
یونا: باشه
رفتم لباس پوشیدم یه میکاپ ساده کردم و رفتم یونا آماده شده بود
ʚPART_¹⁷ɞ
جیمین یوی
حرکت کردم و رسیدم رفتم تو ات داشت با یه دختر حرف میزد صحبتشون تموم شد
جیمین: ات
ات: آ جیمین سلام
جیمین: سلام
هوانا: اونی دوست پسر داری
ات: آ نه هم دانشگاهیمه(یکم خجالت)
هوانا: آی پس من برم
ات: باش خدافظ
یه مشتری:ببخشید میشه بیاید یک لحظه
ات: بله یک لحظه جیمین
ات رقت سفارش و گرفت
جیمین: ات
ات: بله
جیمین: میشه کمکت کنم
ات: تو چی
جیمین: کار های کافه
ات: ها نه خسته میشی
(بچه ها هنوز به جاهای مافیایی نرسیدیم کم کم میرسیم تو چند پارت آینده)
جیمین: نه بزار کمکت کنم
ات: باشه
جیمین و بردم تو (نمدونم اسمش چیه) و بهش پیش بند دادم
ات: بلدی هات چاکلت درست کنی
جیمین: نه
ات: چی بلدی درست کنی
جیمین: هیچی
ات: پس چی بلدی
جیمین: هیچی... من سفارش ها رو میگیرم
ات: باش
این دوتا شروع کردن کار کردن خیلی بهشون خوش گذشت دیگه شب شد پی شبند ها رو در آوردن و کافه رو تعطیل کردن و زدن بیرون
ات: آمم مرسی امروز زحمت کشیدی نبودی مرده بودم
(این همونی نیست که میگفت نمی خواد کمک کنی)
جیمین: خواهش میکنم بیا برسونمت
ات: نه میرم دو قدمه
جیمین: بیا دیگه
ات: آخه..
جیمین: بیا دیگه
ات: باشه
سوار شدم و جیمین منو رسوند خونه
ات: دست درد نکنه خدافظ
جیمین: خواهش خدافظ فردا میبینمت
ات: منم
پیاده شدم رفتم تو یونا بلاخره بودش
ات: سلام
یونا: سلام(سرفه)
ات: هنوز خوب نشدی
یونا: یکم بهترم
ات: بیا بریم دکتر
یونا: باشه
رفتم لباس پوشیدم یه میکاپ ساده کردم و رفتم یونا آماده شده بود
۱۲.۸k
۳۰ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.