فیک عشقه زیبا پارت 56
فیک عشقه زیبا پارت 56
ویو ات
با یونجی و یونگی حرف زدم که به جونکوک نگه اینجام نمیخواستم ببنمش
یونگی:شاید باید به حرفاشو گوش بدی
ات:طرفه کی هستی ها
یونگی:طرفه هق
یونجی :بیخیال عشقم
ات:باشه ولش کنید نمیخواهم جلوه پسرم از این حرفا بزنم
کانگ دا داشت بازی میکرد منم بهش نگاه کردم و خمیازه کشید با دستاش چشماشو مالید
ات:کانگ دا مامانی خوابت میاد
کانگ دا:اله(لحنه بچگونه)
ات:باشه بیا پیشه من
کانگ دا اومد منم بغلش کردم سرشو گزاشت رویه سینم منم موهاشو نوازش میکردن
یونجی:اینحا نخوابونش برین اوتاقه ما
یونگی:اره خودتم استراحت کن
ات:باشه
کانگ دا بغلم بود و رفتم اوتاق رویه تخت گزاشتم وکنارش دراز کشیدم
ات:چشماتو ببنید و بخواب
کانگ دا:مامانی با بابایی قهلی(لحنه بچگونه)
ات:کانگ دا بخواب باشه من خیلی خستم
کانگ دا دستشو گزاشت رویه گونم و گفت مامانی دوشت دالم (لحنه بچگونه)
ات:خوبه که دارمت
سرشو نزدیگه سینم کرد و چشماشو بست
منم بغلش کردم و دیگه کمکم خابم برد
ویو کوک
همه جارو دنبالش کشتم اما نبود یه یوری زنگ زدم که هتلارو بگرده اما اونم گفت اونجا هم نیست داشتم دیونه میشدم
تویه ماشیه نشسته بودم و با دستام زدم به فرمونه ماشین
کوک:اوففف کجاییی ات اهان یونجی
به یونجی زنگ زدنم وقتی جواب داد
کوک:ات نیست پیشه تو که نیومده
یونجی:نه من ندیدم
کوک:دروغ نگو (عصبی)
یونجی:چرا باید دزوغ بگم گفتم نمیدونم الان هم باید برم یونگی صدام میزنه
کوک:باشه
قتع کرد
ویو کوک
فکردی باور کردم راه اوفتادم سمته خونه یونجی
وقتی رسیدم زنگه درو زدم
یونجی:وای داداشه
رفتم ویشه یونگی
یونجی:یونگی داداشم اومد
یونگی :بزار بیاد
یونجی :اما ات مگه نگفت که نمیخواد ببینش
یونگی:اون نمیتونه کاری کنه برو درو واسش باز کن
ادامه دارد
ویو ات
با یونجی و یونگی حرف زدم که به جونکوک نگه اینجام نمیخواستم ببنمش
یونگی:شاید باید به حرفاشو گوش بدی
ات:طرفه کی هستی ها
یونگی:طرفه هق
یونجی :بیخیال عشقم
ات:باشه ولش کنید نمیخواهم جلوه پسرم از این حرفا بزنم
کانگ دا داشت بازی میکرد منم بهش نگاه کردم و خمیازه کشید با دستاش چشماشو مالید
ات:کانگ دا مامانی خوابت میاد
کانگ دا:اله(لحنه بچگونه)
ات:باشه بیا پیشه من
کانگ دا اومد منم بغلش کردم سرشو گزاشت رویه سینم منم موهاشو نوازش میکردن
یونجی:اینحا نخوابونش برین اوتاقه ما
یونگی:اره خودتم استراحت کن
ات:باشه
کانگ دا بغلم بود و رفتم اوتاق رویه تخت گزاشتم وکنارش دراز کشیدم
ات:چشماتو ببنید و بخواب
کانگ دا:مامانی با بابایی قهلی(لحنه بچگونه)
ات:کانگ دا بخواب باشه من خیلی خستم
کانگ دا دستشو گزاشت رویه گونم و گفت مامانی دوشت دالم (لحنه بچگونه)
ات:خوبه که دارمت
سرشو نزدیگه سینم کرد و چشماشو بست
منم بغلش کردم و دیگه کمکم خابم برد
ویو کوک
همه جارو دنبالش کشتم اما نبود یه یوری زنگ زدم که هتلارو بگرده اما اونم گفت اونجا هم نیست داشتم دیونه میشدم
تویه ماشیه نشسته بودم و با دستام زدم به فرمونه ماشین
کوک:اوففف کجاییی ات اهان یونجی
به یونجی زنگ زدنم وقتی جواب داد
کوک:ات نیست پیشه تو که نیومده
یونجی:نه من ندیدم
کوک:دروغ نگو (عصبی)
یونجی:چرا باید دزوغ بگم گفتم نمیدونم الان هم باید برم یونگی صدام میزنه
کوک:باشه
قتع کرد
ویو کوک
فکردی باور کردم راه اوفتادم سمته خونه یونجی
وقتی رسیدم زنگه درو زدم
یونجی:وای داداشه
رفتم ویشه یونگی
یونجی:یونگی داداشم اومد
یونگی :بزار بیاد
یونجی :اما ات مگه نگفت که نمیخواد ببینش
یونگی:اون نمیتونه کاری کنه برو درو واسش باز کن
ادامه دارد
۷.۱k
۳۰ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.