"تکپارتی"
"تکپارتی"
وقتی بدون اجازش میری بیرون و....🧚♂️🌱
مینسو{کلید رو آروم انداختم تو در و آروم وارد خونه شدم... چراغا خاموش بود از روی آسودگی نفس عمیقی کشیدم ولی با روشن شدن چراغا رنگ از رخم پرید... اخم کرده بود و دست به سینه منو نگاه می کرد...عاااا هوپی چیزی شده؟
جیهوپ{کجا بودی؟
مینسو{با دوستام رفته بودیم کتابخونه.
جیهوپ{نمی شد به من بگی میدونی چقدر ترسیدم؟...چرا گوشیتو جواب ندادی؟
مینسو{سرمو انداختم پایین... ببخشید یادم رفت، تو کتابخونه هم باید گوشی هارو میذاشتیم رو سایلنت.
جیهوپ{دیر وقته اگر چیزی خوردی برو بالا بخواب*سرد
مینسو{ت... تو نمیای؟
جیهوپ{جانگ مینسو بخاطر این کارت تا یک هفته حق اینکه بغلم کنی و باهام حرف بزنی رو نداری.
مینسو{حتی اجازه صحبتم بهم نداد و رفت تو اتاق کارش... بغض کرده بودم من بدون جیهوپ خوابم نمی برد... فقط تو آغوش گرمش آرامش داشتم... هوفففف رفتم تو اتاق و لباسام رو با یه لباس خرسی کیوت عوض کردم و خوابیدم...ایششش تقریبا 2 ساعت هرکاری میکنم خوابم نمیبره تصمیم گرفتم برم پیش جیهوپ.
جیهوپ{میدونم یکم تند رفتم ولی اونم اشتباه کرد و باید به من میگفت... داشتم پرونده های شرکت رو مرتب میکردم کهدر اتاق زده شد... بیا تو... در که باز شد قیافه مظلوم و بغض کرده مینسو رو دیدم... دلم میخواست با اون لباس بگیرم فشارش بدم... یکم نگاش کردم که با همون لحن بغض دار شروع کرد به صحبت کردن.
مینسو{هوپی میدونم کار اشتباهی کردم و بهت نگفتم ولی یادم رفت... لطفا با من قهر نکن قول میدم دختر خوبی بشم قول*بغض
جیهوپ{وقتی حرفش تموم شد انگشت کوچولوش رو گرفت سمتم...و با اون چشای اسمونیش که الان ابری بود بهم نگاه می کرد... دستشو گرفتم و کشیدم طرف خودم و بغلش کردم... من قهر نکردم فقط از دست پرنسس کوچولوم ناراحت بودم ولی الان دیگه نیستم.
مینسو{دوست دارم هوپی*کیوت
جیهوپ{منم دوست دارم کوالا کوچولوم*لبخند
وقتی بدون اجازش میری بیرون و....🧚♂️🌱
مینسو{کلید رو آروم انداختم تو در و آروم وارد خونه شدم... چراغا خاموش بود از روی آسودگی نفس عمیقی کشیدم ولی با روشن شدن چراغا رنگ از رخم پرید... اخم کرده بود و دست به سینه منو نگاه می کرد...عاااا هوپی چیزی شده؟
جیهوپ{کجا بودی؟
مینسو{با دوستام رفته بودیم کتابخونه.
جیهوپ{نمی شد به من بگی میدونی چقدر ترسیدم؟...چرا گوشیتو جواب ندادی؟
مینسو{سرمو انداختم پایین... ببخشید یادم رفت، تو کتابخونه هم باید گوشی هارو میذاشتیم رو سایلنت.
جیهوپ{دیر وقته اگر چیزی خوردی برو بالا بخواب*سرد
مینسو{ت... تو نمیای؟
جیهوپ{جانگ مینسو بخاطر این کارت تا یک هفته حق اینکه بغلم کنی و باهام حرف بزنی رو نداری.
مینسو{حتی اجازه صحبتم بهم نداد و رفت تو اتاق کارش... بغض کرده بودم من بدون جیهوپ خوابم نمی برد... فقط تو آغوش گرمش آرامش داشتم... هوفففف رفتم تو اتاق و لباسام رو با یه لباس خرسی کیوت عوض کردم و خوابیدم...ایششش تقریبا 2 ساعت هرکاری میکنم خوابم نمیبره تصمیم گرفتم برم پیش جیهوپ.
جیهوپ{میدونم یکم تند رفتم ولی اونم اشتباه کرد و باید به من میگفت... داشتم پرونده های شرکت رو مرتب میکردم کهدر اتاق زده شد... بیا تو... در که باز شد قیافه مظلوم و بغض کرده مینسو رو دیدم... دلم میخواست با اون لباس بگیرم فشارش بدم... یکم نگاش کردم که با همون لحن بغض دار شروع کرد به صحبت کردن.
مینسو{هوپی میدونم کار اشتباهی کردم و بهت نگفتم ولی یادم رفت... لطفا با من قهر نکن قول میدم دختر خوبی بشم قول*بغض
جیهوپ{وقتی حرفش تموم شد انگشت کوچولوش رو گرفت سمتم...و با اون چشای اسمونیش که الان ابری بود بهم نگاه می کرد... دستشو گرفتم و کشیدم طرف خودم و بغلش کردم... من قهر نکردم فقط از دست پرنسس کوچولوم ناراحت بودم ولی الان دیگه نیستم.
مینسو{دوست دارم هوپی*کیوت
جیهوپ{منم دوست دارم کوالا کوچولوم*لبخند
۴۳.۸k
۳۱ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.