love or friend
love or friend
part83
چند ساعت قبل
ا/ت
از خونه رفتم بیرون خواستم برم خرید کنم که یه چند نفر اومدن سمتم
ا/ت: شما کی هستید؟
خواستم از راه پشت برم که خوردم به یکی و سریع یه دستمال گذاشت جلو دهنم بیهوش شدم
حال
شب
ا/ت: من کجام؟
میرا: چی فک میکنی؟ خیلی دیر بهوش اومدی فک میکردم یک ساعته بهوش بشی ولی خیلی قوی بود
ا/ت: میرا تو چی میخوای؟
میرا: یعنی هنوز نفهمیدی
ا/ت: فک نکن من ازت میترسم من اگه امشب بمیرم هم نمیزارم تهیونگ باهات ازدواج کنه
میرا: تهیونگ الانه که برسه ببینم خودش چی میگه
ا/ت: میرا این بازیارو تموم کن به جای خوبی نمیرسی
میرا: ولی من مطمئنم میدونم که یه اتفاق خوب امشب میفته برام
تهیونگ: اتفاق خوب که میفته ولی برای تو نه شاید او یه نفر دیگه باشه
میرا سریع اومد سمتم یه چاقو هم دستش
میرا: اومدی نزدیک تر نه ا/ت رو میبینی نه بچتو
تهیونگ: باشه بگو چی میخوای؟
میرا: سه گزینه داری یک اینکه
من ا/ت و بچتو بکشم اگه باهام ازدواج نکنی و دو با من ازدواج کنی من ا/ت رو ازاد کنم و تو ازش جدا شی
تهیونگ: سوم چیه؟
میرا: ادامه همون دوم که ا/ت بچه رو بدنیا بیاره ما بزرگش کنیم انتخاب با خودته
ا/ت: تهیونگ من از مرگ نمیترسم فقط بدون خیلی دوست دارم همین الان بچمو بدنیا بیارید بعد خودمو بکشید ولی تهیونگ من نمیزارم تو با میرا ازدواج کنی
تهیونگ: ا/ت این چرت و پرتا رو نگو باشه میرا من گزینه دو انتخاب میکنم ا/ت و بچرو بزار بره من باتو ازدواج میکنم
میرا: افرین انتخاب خوبی بود
یه نفر فرستاد بیاد سمت من
خودش رفت سمت تهیونگ دستشو گذاشت رو شونش
میرا: من میتونم برات زندگی خیلی خوبی بسازم قول میدم
تهیونگ: باشه
میرا: میشه ببوسمت
تهیونگ: فعلا نه بزار ازدواج کنیم بعد
ا/ت: تهیونگا تو میخوای چیکار کنی میخوای ازم جدا شی
تهیونگ: اره میخوام ازت جدا شم خودتو بچم یعنی بچت زندگی خوبی داشته باشید
ا/ت: نه من نمیزارم تو باهاش ازدواج کنی
تهیونگ:ا/ت رو ازاد کن بره
میرا: یکم صبر کن بیا اینو امضا بزن ازدواجمون ثبت بشه بعد ازادش میکنم
تهیونگ: بده خودکارو
میرا: بیا
#فیک
#سناریو
part83
چند ساعت قبل
ا/ت
از خونه رفتم بیرون خواستم برم خرید کنم که یه چند نفر اومدن سمتم
ا/ت: شما کی هستید؟
خواستم از راه پشت برم که خوردم به یکی و سریع یه دستمال گذاشت جلو دهنم بیهوش شدم
حال
شب
ا/ت: من کجام؟
میرا: چی فک میکنی؟ خیلی دیر بهوش اومدی فک میکردم یک ساعته بهوش بشی ولی خیلی قوی بود
ا/ت: میرا تو چی میخوای؟
میرا: یعنی هنوز نفهمیدی
ا/ت: فک نکن من ازت میترسم من اگه امشب بمیرم هم نمیزارم تهیونگ باهات ازدواج کنه
میرا: تهیونگ الانه که برسه ببینم خودش چی میگه
ا/ت: میرا این بازیارو تموم کن به جای خوبی نمیرسی
میرا: ولی من مطمئنم میدونم که یه اتفاق خوب امشب میفته برام
تهیونگ: اتفاق خوب که میفته ولی برای تو نه شاید او یه نفر دیگه باشه
میرا سریع اومد سمتم یه چاقو هم دستش
میرا: اومدی نزدیک تر نه ا/ت رو میبینی نه بچتو
تهیونگ: باشه بگو چی میخوای؟
میرا: سه گزینه داری یک اینکه
من ا/ت و بچتو بکشم اگه باهام ازدواج نکنی و دو با من ازدواج کنی من ا/ت رو ازاد کنم و تو ازش جدا شی
تهیونگ: سوم چیه؟
میرا: ادامه همون دوم که ا/ت بچه رو بدنیا بیاره ما بزرگش کنیم انتخاب با خودته
ا/ت: تهیونگ من از مرگ نمیترسم فقط بدون خیلی دوست دارم همین الان بچمو بدنیا بیارید بعد خودمو بکشید ولی تهیونگ من نمیزارم تو با میرا ازدواج کنی
تهیونگ: ا/ت این چرت و پرتا رو نگو باشه میرا من گزینه دو انتخاب میکنم ا/ت و بچرو بزار بره من باتو ازدواج میکنم
میرا: افرین انتخاب خوبی بود
یه نفر فرستاد بیاد سمت من
خودش رفت سمت تهیونگ دستشو گذاشت رو شونش
میرا: من میتونم برات زندگی خیلی خوبی بسازم قول میدم
تهیونگ: باشه
میرا: میشه ببوسمت
تهیونگ: فعلا نه بزار ازدواج کنیم بعد
ا/ت: تهیونگا تو میخوای چیکار کنی میخوای ازم جدا شی
تهیونگ: اره میخوام ازت جدا شم خودتو بچم یعنی بچت زندگی خوبی داشته باشید
ا/ت: نه من نمیزارم تو باهاش ازدواج کنی
تهیونگ:ا/ت رو ازاد کن بره
میرا: یکم صبر کن بیا اینو امضا بزن ازدواجمون ثبت بشه بعد ازادش میکنم
تهیونگ: بده خودکارو
میرا: بیا
#فیک
#سناریو
۱۶.۰k
۰۷ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۲۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.