★سختی★
★سختی★
پارت ۴۶...
دکتر بهش گفته بود که دلیل این بیهوشی فقط ضعیف بودن امگاش میتونه باشه و چیز خاصی نیست و هرچند تا حدودی خیالش میتونست بابت این موضوع راحت باشه ولی میدونست که جونگکوک یه امگا نیست و دلیل این ضعف میتونه خطرناک باشه هرچند وقت زیادی برای فکر کردن نداشت و با هجوم سریع کای به اتاق شخصیش متوجه شد اتفاق خوبی نیفتاده .
به سرعت به سیاهچاله متروکه رسیدن . جایی که یه زمانی برای تنبیه استفاده میشد ولی حالا چیزی جز یه مکان اضافی نبود .
به لطف سهون افراد زیادی نتونسته بودن از اتفاقی که افتاده باخبر بشن چون این یه فاجعه بود؛مخصوصا بعد از اون همه قانون شکنی و وجود افرادی که از حضور کیم تهیونگ متنفر بودن .
نگاهی به چهره درهم سهون، بهش فهموند هنوز چیزی مشخص نشده .
بعد از چند دقیقه بالاخره جنازه یکی از ورودی های جدید از سیاهچال
بیرون اومد.
تهیونگ جلو رفت و هرچند چهره اون پسر به خاطر برخورد شدیدش با زمین خونی بود ولی تونست سریع صورتشو تشخیص بده .
همون عوضی ای که میخواست به جونگکوکش دست بزنه .
به سرعت اخماش توی هم رفت.
کم کم همه چیز معنا پیدا میکرد .
هیچ جای دعوا یا زخمی جز زخم صورتش وجود نداشت و همین مرگ اون پسر رو مشکوک میکرد .
هنوز توی فکر بود که یکی دیگه از اون عوضیا با صورت زخمی به سمتشون
اومد .
عصبانی بود و این از چشمای قرمزش مشخص میشد
یکی از اون عوضیا😅:عوضی! تو کشتیش!
اخم بین ابروهاش غلیظ تر شد
_اونقدری برام مهم نبود که خودمو خسته کنم.
سعی کرد به سمت تهیونگ حمله کنه ولی از دو طرف توسط افراد تهیونگ
گرفته شد
عوضی : تو کشتیش به خاطر اون امگای عوضی قبل از اینکه مشت رئیس اردوگاه روی صورتش بیاد به دستور سهون از
اونجا بردنش .
کای : توطئه اس
با صدای کای به سمتش برگشت .
کای : زخمای روی صورتش... میگفت تو زدیش ولی...
نگاهی به سهون انداخت
کای : تو با جونگکوک بودی
ادامه دارد...
پارت ۴۶...
دکتر بهش گفته بود که دلیل این بیهوشی فقط ضعیف بودن امگاش میتونه باشه و چیز خاصی نیست و هرچند تا حدودی خیالش میتونست بابت این موضوع راحت باشه ولی میدونست که جونگکوک یه امگا نیست و دلیل این ضعف میتونه خطرناک باشه هرچند وقت زیادی برای فکر کردن نداشت و با هجوم سریع کای به اتاق شخصیش متوجه شد اتفاق خوبی نیفتاده .
به سرعت به سیاهچاله متروکه رسیدن . جایی که یه زمانی برای تنبیه استفاده میشد ولی حالا چیزی جز یه مکان اضافی نبود .
به لطف سهون افراد زیادی نتونسته بودن از اتفاقی که افتاده باخبر بشن چون این یه فاجعه بود؛مخصوصا بعد از اون همه قانون شکنی و وجود افرادی که از حضور کیم تهیونگ متنفر بودن .
نگاهی به چهره درهم سهون، بهش فهموند هنوز چیزی مشخص نشده .
بعد از چند دقیقه بالاخره جنازه یکی از ورودی های جدید از سیاهچال
بیرون اومد.
تهیونگ جلو رفت و هرچند چهره اون پسر به خاطر برخورد شدیدش با زمین خونی بود ولی تونست سریع صورتشو تشخیص بده .
همون عوضی ای که میخواست به جونگکوکش دست بزنه .
به سرعت اخماش توی هم رفت.
کم کم همه چیز معنا پیدا میکرد .
هیچ جای دعوا یا زخمی جز زخم صورتش وجود نداشت و همین مرگ اون پسر رو مشکوک میکرد .
هنوز توی فکر بود که یکی دیگه از اون عوضیا با صورت زخمی به سمتشون
اومد .
عصبانی بود و این از چشمای قرمزش مشخص میشد
یکی از اون عوضیا😅:عوضی! تو کشتیش!
اخم بین ابروهاش غلیظ تر شد
_اونقدری برام مهم نبود که خودمو خسته کنم.
سعی کرد به سمت تهیونگ حمله کنه ولی از دو طرف توسط افراد تهیونگ
گرفته شد
عوضی : تو کشتیش به خاطر اون امگای عوضی قبل از اینکه مشت رئیس اردوگاه روی صورتش بیاد به دستور سهون از
اونجا بردنش .
کای : توطئه اس
با صدای کای به سمتش برگشت .
کای : زخمای روی صورتش... میگفت تو زدیش ولی...
نگاهی به سهون انداخت
کای : تو با جونگکوک بودی
ادامه دارد...
۱.۵k
۱۱ دی ۱۴۰۳