part28
#part28
#طاها
با حرفای رها بشدت فکرم درگیر شده بود، حرفاش خودمم به شک انداخته بود که آیدا رو دوست دارم یا نه.
شیشه ماشین رو دادم پایین و آهنگ رو زیاد کردم و سعی کردم به حرفای رها فکر نکنم...
بلاخره رسیدیم ویلا، ماشینم رو پارک کردم پیاده شدم چمدون خودم رو برداشتم و بدون توجه به رها وارد ویلا شدم.
به محض ورودم به ویلا ترانه اومد سمتم و گفت :
ترانه- طاها برگشتنی من با اتوبوس نمیام فهمیدی؟
بیحوصله گفتم :
طاها- ترانه الان اصلا حالم اوکی نیست پس برو کنار و تا اطلاع ثانوی به پر و پای من نپیچ.
ترانه چیزی نگفت و رفت کنار، سریع رفتم سمت اتاقم، تیشرتم رو دراوردم و دراز کشیدم رو تخت با کلی کلنجار رفتن خوابم برد...
•|روز بعد|•
عینک رو از رو چشمام برداشتم و زل زدم به رها که از اینور میدویید به اونور و از اونور میدویید اینور، لبخند محوی نشست رو لبم.
ترانه- طاها؟
همونطور که زل زده بودن به رها گفتم :
طاها- هوم؟
ترانه- ببین اینور بنظرم خیلی خوبه برای فیلمبرداری من میگم این قسمت فیلم بگیریم، نظر تو چیه؟
بدون اینکه نگاهم رو از روی رها بردارم گفتم :
طاها- آره قشنگه.
لبمو با زبونم تر کردم و گفتم :
طاها- بنظرت رها یه جوری نشده امروز؟
ترانه رد نگاهم رو گرفت و گفت :
ترانه- نه، چجوری شده؟
طاها- خیلی خوشگل تر و جذاب تر شده!
خودم از حرفم تعجب کردم چه برسه به ترانه، سریع گفتم :
طاها- هیچی ولش کن چرت و پرت پروندم، تو گفتی کدوم قسمت و برای فیلمبرداری بزاریم؟
ترانه همونطور که با تعجب به من نگاه میکرد دستش رو بلند کرد و به جایی اشاره کرد، نگاهی به اون قسمت انداختم.
طاها- آره جای قشنگیه.
ترانه- پسمیگماون قسمت رو حاضر کنن.
طاها- اوکی.
برگشتم برم سمت رها که خوردم به یکی داشت میافتاد که سریع دستم دور کمرش حلقه کردم و به صورتش نگاه کردم، رها بود از ترس چشماش رو بسته بود، یهو چشماش رو باز کرد و خواست چیزی بگه که با دیدن من انگار لال شد، چشمام رو تک تک اجزای صورتش چرخید و در آخر روی چشماش ثابت موند، چه چشمایی داره!
با صدای ترانه به خودم اومدم و سریع از رها فاصله گرفتم، همه نگاهاشون روی ما بود، سرفهای کردم و با اخم گفتم :
طاها- به چی نگاه میکنید؟
همشون به خودشون اومدن و پراکنده شدن، نگاهی به رها انداختم و گفتم :
طاها- بیا بریم کارت دارم.
نگاهم کرد و گفت :
رها- چیکار داری؟
مچ دستشو گرفتم و همونطور که میکشیدم گفتم :
طاها- بیا میفهمی.
رفتم داخل کلبه و همونطور که هواسم به اطراف بود تا کسی نیاد گفتم :
طاها- ببین رها تمام هواست رو جمع کن، حتی هواست به شکیب و مبین و نازی و فریال و تمام دوستات تو شرکت حتی اونای که بهشون خیلی اعتماد داری، تمام هواست به همه باشه کوچیکترین حرکتی کرد کسی که بهش شک کردی فورا بهم بگو.
رها سرشو تکون داد و گفت :
رها- اوکی ولی اینارو تو تهران بهم گفتی نیاز نبود دوباره بگی.
طاها- مهمه که ده بار ده بار بهت میگم، من میرم پس هواست باشه دیگه.
رها- باشه.
از کلبه خارج شدم و رفتم سمت ترانه، پوزخندی زد و گفت :
ترانه- خوش گذشت؟
گیج نگاهش کردم که گفت :
ترانه- من موندم چجوری میتونه نفر سوم یه رابطه باشه؟ اصلا تو چجوری میتونی با اون باشی؟
اخمی کردم و گفتم :
طاها- چی میگی ترانه؟ کی رو میگی؟
ترانه- کی رو میگم؟ رها خانوم و میگم.
چپ چپ نگاهش کردم و گفتم :
طاها- اولن که پشت سرش درست حرف بزن بدون چی داری میگی دومن رابطه بین من و اون فقط کاریه من ریسشم و اونم کارمند منه فهمیدی؟
ترانه- هه من خرم یا گوشام دراز؟ تمام هواست به رهاست با اون میای با اون میری همهاش فکرت پیش رهاست بعد میگی رابطه ما فقط کاریه؟
طاها- گوش کن رها بین من و رها هیچ رابط...
با فهمیدن سوتی که دادم چشمام رو بستم و لبامو روهم فشار دادم.
ترانه- انقدر فکرت درگیر اونه که حتی اسم منم میگی رها! ببین اگر باهاشی رو راست بگو چرا انکار میکنی؟ نترس به آیدا نمیگم.
هوفی کشیدم و کلافه گفتم :
طاها- ترانه، به پیر به پیغمبر من با رها هیچ رابطهای ندارم!
ترانه- اوکی بابا، بیا بریم ببین ست فیلمبرداری خوبه یا نه.
کلافه دستی تو موهام کشیدم و دنبالش راه افتادم...
#عشق_پر_دردسر
#طاها
با حرفای رها بشدت فکرم درگیر شده بود، حرفاش خودمم به شک انداخته بود که آیدا رو دوست دارم یا نه.
شیشه ماشین رو دادم پایین و آهنگ رو زیاد کردم و سعی کردم به حرفای رها فکر نکنم...
بلاخره رسیدیم ویلا، ماشینم رو پارک کردم پیاده شدم چمدون خودم رو برداشتم و بدون توجه به رها وارد ویلا شدم.
به محض ورودم به ویلا ترانه اومد سمتم و گفت :
ترانه- طاها برگشتنی من با اتوبوس نمیام فهمیدی؟
بیحوصله گفتم :
طاها- ترانه الان اصلا حالم اوکی نیست پس برو کنار و تا اطلاع ثانوی به پر و پای من نپیچ.
ترانه چیزی نگفت و رفت کنار، سریع رفتم سمت اتاقم، تیشرتم رو دراوردم و دراز کشیدم رو تخت با کلی کلنجار رفتن خوابم برد...
•|روز بعد|•
عینک رو از رو چشمام برداشتم و زل زدم به رها که از اینور میدویید به اونور و از اونور میدویید اینور، لبخند محوی نشست رو لبم.
ترانه- طاها؟
همونطور که زل زده بودن به رها گفتم :
طاها- هوم؟
ترانه- ببین اینور بنظرم خیلی خوبه برای فیلمبرداری من میگم این قسمت فیلم بگیریم، نظر تو چیه؟
بدون اینکه نگاهم رو از روی رها بردارم گفتم :
طاها- آره قشنگه.
لبمو با زبونم تر کردم و گفتم :
طاها- بنظرت رها یه جوری نشده امروز؟
ترانه رد نگاهم رو گرفت و گفت :
ترانه- نه، چجوری شده؟
طاها- خیلی خوشگل تر و جذاب تر شده!
خودم از حرفم تعجب کردم چه برسه به ترانه، سریع گفتم :
طاها- هیچی ولش کن چرت و پرت پروندم، تو گفتی کدوم قسمت و برای فیلمبرداری بزاریم؟
ترانه همونطور که با تعجب به من نگاه میکرد دستش رو بلند کرد و به جایی اشاره کرد، نگاهی به اون قسمت انداختم.
طاها- آره جای قشنگیه.
ترانه- پسمیگماون قسمت رو حاضر کنن.
طاها- اوکی.
برگشتم برم سمت رها که خوردم به یکی داشت میافتاد که سریع دستم دور کمرش حلقه کردم و به صورتش نگاه کردم، رها بود از ترس چشماش رو بسته بود، یهو چشماش رو باز کرد و خواست چیزی بگه که با دیدن من انگار لال شد، چشمام رو تک تک اجزای صورتش چرخید و در آخر روی چشماش ثابت موند، چه چشمایی داره!
با صدای ترانه به خودم اومدم و سریع از رها فاصله گرفتم، همه نگاهاشون روی ما بود، سرفهای کردم و با اخم گفتم :
طاها- به چی نگاه میکنید؟
همشون به خودشون اومدن و پراکنده شدن، نگاهی به رها انداختم و گفتم :
طاها- بیا بریم کارت دارم.
نگاهم کرد و گفت :
رها- چیکار داری؟
مچ دستشو گرفتم و همونطور که میکشیدم گفتم :
طاها- بیا میفهمی.
رفتم داخل کلبه و همونطور که هواسم به اطراف بود تا کسی نیاد گفتم :
طاها- ببین رها تمام هواست رو جمع کن، حتی هواست به شکیب و مبین و نازی و فریال و تمام دوستات تو شرکت حتی اونای که بهشون خیلی اعتماد داری، تمام هواست به همه باشه کوچیکترین حرکتی کرد کسی که بهش شک کردی فورا بهم بگو.
رها سرشو تکون داد و گفت :
رها- اوکی ولی اینارو تو تهران بهم گفتی نیاز نبود دوباره بگی.
طاها- مهمه که ده بار ده بار بهت میگم، من میرم پس هواست باشه دیگه.
رها- باشه.
از کلبه خارج شدم و رفتم سمت ترانه، پوزخندی زد و گفت :
ترانه- خوش گذشت؟
گیج نگاهش کردم که گفت :
ترانه- من موندم چجوری میتونه نفر سوم یه رابطه باشه؟ اصلا تو چجوری میتونی با اون باشی؟
اخمی کردم و گفتم :
طاها- چی میگی ترانه؟ کی رو میگی؟
ترانه- کی رو میگم؟ رها خانوم و میگم.
چپ چپ نگاهش کردم و گفتم :
طاها- اولن که پشت سرش درست حرف بزن بدون چی داری میگی دومن رابطه بین من و اون فقط کاریه من ریسشم و اونم کارمند منه فهمیدی؟
ترانه- هه من خرم یا گوشام دراز؟ تمام هواست به رهاست با اون میای با اون میری همهاش فکرت پیش رهاست بعد میگی رابطه ما فقط کاریه؟
طاها- گوش کن رها بین من و رها هیچ رابط...
با فهمیدن سوتی که دادم چشمام رو بستم و لبامو روهم فشار دادم.
ترانه- انقدر فکرت درگیر اونه که حتی اسم منم میگی رها! ببین اگر باهاشی رو راست بگو چرا انکار میکنی؟ نترس به آیدا نمیگم.
هوفی کشیدم و کلافه گفتم :
طاها- ترانه، به پیر به پیغمبر من با رها هیچ رابطهای ندارم!
ترانه- اوکی بابا، بیا بریم ببین ست فیلمبرداری خوبه یا نه.
کلافه دستی تو موهام کشیدم و دنبالش راه افتادم...
#عشق_پر_دردسر
۳۳.۶k
۱۸ مهر ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.