{{نفرت در برابر عشقی که بهت دارم }}
{{نفرت در برابر عشقی که بهت دارم }}
پارت 19
اون پسری که ا،ت نجاتش داده بود میگفت که ولش کنن برادر اون پسر بعد از رفتن برادر کوچکش روبه ا،ت گفت
جی هون : خیلی ازتون ممنونم که برادرم رو نجات دادین
ا،ت : خواهش میکنم هر کی بود همین کارو میکرد
جی هون : نه کاری که شما برامون کردین خیلی مهمه ببخشید خودمو معرفی نکردن من چا جی هون هستم
دست رو با سمت ا،ت گرفت دستش رو گرفت
ا،ت : خوشبختم منم چوی ا،ت هستم شما چه نسبتی با اون پسر دارین
جی هون : برادرمه
ا،ت : چرا میخواست خودکشی کنه
جی هون : نمیدونم چند روزه که خیلی ناراحت بود اما فکر نمیکردم همچین کاری بکونه
ا،ت : یه پسر بچه چرا باید خودکشی کنه
جی هون : خیلی سعی کردم باهاش حرف بزنم اما قبول نکرد
ا،ت : برای پسرای به سن اون خیلی احساس........
حرف ا،ت با صدای زنگ گوشیش قطع شد و گوشیش رو جواب داد بعد از
حرف با فرد پشت خط زود گوشیش رو قطع کرد و با عجله گفت
ا،ت : من باید برم از براتون مراقبت کنید
جی هون : میرید من چطور میتونم پیداتون کنم
جی هون زود کارتی از جیبش درآورد و به ا،ت داد
جی هون : این شماره منه بهم زنگ بزنید
ا،ت : باشه
کارت رو ازش گرفت و با عجله به خونه اش برگشت و با سما سالون خونه اش رفت و روبه مادر بزرگ اش گفت
ا،ت : چی شده پدر بزرگ حالش خوبه
روی مبل کنار پدر بزرگش نشست
پدر بزرگ : نگران نباش خوبم دخترم مادر بزرگت یکم نگران شد برای همین بهت زنگ زد من خوبم
ا،ت : خیلی نگران شدم لطفا نتهام نزارین
مادر بزرگ اش آمد کنارش نشست و بغلش کرد
ا،ت : من میرم توی اتاقم یکم خستهام
ا،ت از کنار اونا بلند شد و یه اوتاقش رفت و روی تخت دراز کشید
یاد اون پسری اوفتاد که میخواست خودکشی کنه و ذهنش رو مشغول کرد اون حالش عادی نبود کارتی که توی جیبش بود رو برداشت و بهش نگاه کرد
ات.....
چا جی هون یعنی الان زنگ بزنم یا نه ولش کن فردا زنگ میزنم الان خیلی خستم
{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{ روز بعد }
ا،ت کارت رو برداشت و با شماره که روش بود تماس گرفت که بعد از دوتا بوق زود جواب داد قبل از اینکه به حرف ا،ت گوش کتا گفت
جی هون : چوی ا،ت درسته
ا،ت : بله چطور فهمیدین که منم
جی هون : از دیروز منتظر زنگ شما بودم.........ادامه دارد
اسلاید۲ پل
پارت 19
اون پسری که ا،ت نجاتش داده بود میگفت که ولش کنن برادر اون پسر بعد از رفتن برادر کوچکش روبه ا،ت گفت
جی هون : خیلی ازتون ممنونم که برادرم رو نجات دادین
ا،ت : خواهش میکنم هر کی بود همین کارو میکرد
جی هون : نه کاری که شما برامون کردین خیلی مهمه ببخشید خودمو معرفی نکردن من چا جی هون هستم
دست رو با سمت ا،ت گرفت دستش رو گرفت
ا،ت : خوشبختم منم چوی ا،ت هستم شما چه نسبتی با اون پسر دارین
جی هون : برادرمه
ا،ت : چرا میخواست خودکشی کنه
جی هون : نمیدونم چند روزه که خیلی ناراحت بود اما فکر نمیکردم همچین کاری بکونه
ا،ت : یه پسر بچه چرا باید خودکشی کنه
جی هون : خیلی سعی کردم باهاش حرف بزنم اما قبول نکرد
ا،ت : برای پسرای به سن اون خیلی احساس........
حرف ا،ت با صدای زنگ گوشیش قطع شد و گوشیش رو جواب داد بعد از
حرف با فرد پشت خط زود گوشیش رو قطع کرد و با عجله گفت
ا،ت : من باید برم از براتون مراقبت کنید
جی هون : میرید من چطور میتونم پیداتون کنم
جی هون زود کارتی از جیبش درآورد و به ا،ت داد
جی هون : این شماره منه بهم زنگ بزنید
ا،ت : باشه
کارت رو ازش گرفت و با عجله به خونه اش برگشت و با سما سالون خونه اش رفت و روبه مادر بزرگ اش گفت
ا،ت : چی شده پدر بزرگ حالش خوبه
روی مبل کنار پدر بزرگش نشست
پدر بزرگ : نگران نباش خوبم دخترم مادر بزرگت یکم نگران شد برای همین بهت زنگ زد من خوبم
ا،ت : خیلی نگران شدم لطفا نتهام نزارین
مادر بزرگ اش آمد کنارش نشست و بغلش کرد
ا،ت : من میرم توی اتاقم یکم خستهام
ا،ت از کنار اونا بلند شد و یه اوتاقش رفت و روی تخت دراز کشید
یاد اون پسری اوفتاد که میخواست خودکشی کنه و ذهنش رو مشغول کرد اون حالش عادی نبود کارتی که توی جیبش بود رو برداشت و بهش نگاه کرد
ات.....
چا جی هون یعنی الان زنگ بزنم یا نه ولش کن فردا زنگ میزنم الان خیلی خستم
{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{ روز بعد }
ا،ت کارت رو برداشت و با شماره که روش بود تماس گرفت که بعد از دوتا بوق زود جواب داد قبل از اینکه به حرف ا،ت گوش کتا گفت
جی هون : چوی ا،ت درسته
ا،ت : بله چطور فهمیدین که منم
جی هون : از دیروز منتظر زنگ شما بودم.........ادامه دارد
اسلاید۲ پل
۲.۱k
۱۷ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.