اهوی من
اهوی من
پارت ۶۵
دیدم یک اقایی ماسک مشکی زدبود همه پسرا زد امد طرفم
اقا:حالت خوبه؟
اهو:خیلی میترسم
اقا اهو رو بغل میکنه و میندازه تو ماشینش و یکی تو ماشین اهو رو بیهوش میکنه
(پارسا)
هرچی دنبال اهو میگشتیم پیداش نمکردیم ک گوشیم زنگ خورد ورداشتم
اقا:برات یک فیلم فرستادم برو نگاه کن
و تلفن قطع کرد و بعدش یک فیلم ارسال شد پارسا فیلم باز کرد با چیزی ک دید روانش بهم ریخت
فیلمه:اهو رو به تخت بسته بودن داشتن با زنجیر کتکش میزدن
غزل:پارسا داری چی نگاه میکنی؟
غزل میاد جلو با چیزی ک میبینه جیغ میزنه
غزل:کی اهو رو گرفته؟
پارسا:برادرم
غزل:کدوم داداشته؟
پارسا:شیطان بر هم زدن دوستی ادم ها و بزرگ ترین قاچاق چی ادم
غزل:میخوای بری پیشش
پارسا:اره باید برم
غزل:من بیام
پارسا:نه
و بعدش غزل رو میبوسه میره به مخفیگاشون ک اهو رو پیدا کنن به اراد اراس ارتا ارسلان هم میگ ک بیان
اراد:پارسا فیلم نشون بده
پارسا:نمخوام بیشتر اذیت میشی
اراد:میخوام بیبینم با زنم چیکار میکننن بده فیلمو
بعد پارسا گوشیشو به طرف اراد پرت میکنه
اراد فیلم میبینه
اراد:تغصیر منه ک اهو رو اینجوری دارن کتکش میزنن
پارسا:اره تغصیر توییی تو بلایی سر اهو بیاد یک جوری تو اتیش جهنم میندازمت ک هرروز التماس اهو کنی ک فقط اجازه بده دو دقیقه از تو اتیش ها بیاردت بیرون
(ارکان)
از جهنم فرار کرده بود داشتم مخ یک دختره میزدم ک دیدم اهو رو یکی سوار ماشین کرد بردنش بلند شدم با موتورم دنبال ماشین رفتم ک به یک ویلا رسیدم اهو رو دیدم ک بیهوش کردن بردن تو خونه تمرکز کردم ک تو خونه رو بیبینم دیدم ک اهو رو دارن کتک میزنن رفتم مخفیگاه خودم لباس مخصوص کارمو ورداشتم اسحله ورداشتم لوازم بیهوش کنند و سوار موتورم شدم
( این موتور سوار پسر کراش دیدن کافشن مشکی با نیم بوت شلوار پاره میپوشن و موهاش بلنده و یک کلاه سرشونه الان ارکان همنجوری)
(اراد)
هرچی دنبالش میگشتیم پیداش نمکردیم انگار اب شده بود رفته بود زمین برای همین پارسا مجبور شد به اقایی کیم رییسمون زنگ بزنه
کیم:بله چیشده؟
پارسا:اقا اهو رو گم کردیم داداشم مجید اونو دزدیده پیداش نمکنیم میشه کمکمون کنید؟
کیم:خود اهو قدرت داره نیازی نداره ک ما کمکش کنیم
(اهو)
چشامو باز کردم ک دیدم کلی مرد دارن کتکم میزنم نمتونستم بیبینم کین
یک مرد امد نشست روبروم
مجید:پس تو دختر پارسا چی دختر خوشگلی هم داره
اهو:خفشووو ولم کن
مجید:ولت نکنم چیکار میکنی ارتش مردگانتو میاری اینجاا
اهو داشت تمرکز میکرد ک قدرت هاشو بیاره
مجید:زور نزن خوشگله دور گردنت چیزی انداختم ک نمزاره قدرت هات فعال بشه
اهو:ولی تو منو دست کمگرفتی
بعد این حرفش اهو گردبند خودشو در میاره و.....
پارت ۶۵
دیدم یک اقایی ماسک مشکی زدبود همه پسرا زد امد طرفم
اقا:حالت خوبه؟
اهو:خیلی میترسم
اقا اهو رو بغل میکنه و میندازه تو ماشینش و یکی تو ماشین اهو رو بیهوش میکنه
(پارسا)
هرچی دنبال اهو میگشتیم پیداش نمکردیم ک گوشیم زنگ خورد ورداشتم
اقا:برات یک فیلم فرستادم برو نگاه کن
و تلفن قطع کرد و بعدش یک فیلم ارسال شد پارسا فیلم باز کرد با چیزی ک دید روانش بهم ریخت
فیلمه:اهو رو به تخت بسته بودن داشتن با زنجیر کتکش میزدن
غزل:پارسا داری چی نگاه میکنی؟
غزل میاد جلو با چیزی ک میبینه جیغ میزنه
غزل:کی اهو رو گرفته؟
پارسا:برادرم
غزل:کدوم داداشته؟
پارسا:شیطان بر هم زدن دوستی ادم ها و بزرگ ترین قاچاق چی ادم
غزل:میخوای بری پیشش
پارسا:اره باید برم
غزل:من بیام
پارسا:نه
و بعدش غزل رو میبوسه میره به مخفیگاشون ک اهو رو پیدا کنن به اراد اراس ارتا ارسلان هم میگ ک بیان
اراد:پارسا فیلم نشون بده
پارسا:نمخوام بیشتر اذیت میشی
اراد:میخوام بیبینم با زنم چیکار میکننن بده فیلمو
بعد پارسا گوشیشو به طرف اراد پرت میکنه
اراد فیلم میبینه
اراد:تغصیر منه ک اهو رو اینجوری دارن کتکش میزنن
پارسا:اره تغصیر توییی تو بلایی سر اهو بیاد یک جوری تو اتیش جهنم میندازمت ک هرروز التماس اهو کنی ک فقط اجازه بده دو دقیقه از تو اتیش ها بیاردت بیرون
(ارکان)
از جهنم فرار کرده بود داشتم مخ یک دختره میزدم ک دیدم اهو رو یکی سوار ماشین کرد بردنش بلند شدم با موتورم دنبال ماشین رفتم ک به یک ویلا رسیدم اهو رو دیدم ک بیهوش کردن بردن تو خونه تمرکز کردم ک تو خونه رو بیبینم دیدم ک اهو رو دارن کتک میزنن رفتم مخفیگاه خودم لباس مخصوص کارمو ورداشتم اسحله ورداشتم لوازم بیهوش کنند و سوار موتورم شدم
( این موتور سوار پسر کراش دیدن کافشن مشکی با نیم بوت شلوار پاره میپوشن و موهاش بلنده و یک کلاه سرشونه الان ارکان همنجوری)
(اراد)
هرچی دنبالش میگشتیم پیداش نمکردیم انگار اب شده بود رفته بود زمین برای همین پارسا مجبور شد به اقایی کیم رییسمون زنگ بزنه
کیم:بله چیشده؟
پارسا:اقا اهو رو گم کردیم داداشم مجید اونو دزدیده پیداش نمکنیم میشه کمکمون کنید؟
کیم:خود اهو قدرت داره نیازی نداره ک ما کمکش کنیم
(اهو)
چشامو باز کردم ک دیدم کلی مرد دارن کتکم میزنم نمتونستم بیبینم کین
یک مرد امد نشست روبروم
مجید:پس تو دختر پارسا چی دختر خوشگلی هم داره
اهو:خفشووو ولم کن
مجید:ولت نکنم چیکار میکنی ارتش مردگانتو میاری اینجاا
اهو داشت تمرکز میکرد ک قدرت هاشو بیاره
مجید:زور نزن خوشگله دور گردنت چیزی انداختم ک نمزاره قدرت هات فعال بشه
اهو:ولی تو منو دست کمگرفتی
بعد این حرفش اهو گردبند خودشو در میاره و.....
۳.۰k
۱۹ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.