بابایی

بابایی




(صبح)


ویو سوجین:

با نسیم ملایمی که از پنجره ی نیمه باز اتاق می اومد و گونه هام رو نوازش میکرد و پرده ی نازک ابریشمی رو به رقص در می آورد بیدار شدم دیدم هنوز تو بغل بابام آروم در اومدم نشستم بالا سرش و بهش نگاه کردم خیلی جذاب بود(بله دیگه ورد واید هندسام ماعه) آروم خم شدم و بوسه ی نرمی روی لوس گذشتم که دیدم بیدار شد
-سوجین
&بابایی
-جون دلم
& ببخشید بیدارتون کردم
-نه خوشگلم خوب کاری کردی بیا اینجا ببینم(میکشونتش تو بغلش و موهاشو میبوسه)
& بابا جونم
-بله؟
&من گشنمه ها
-ساعت چنده
&نمی‌دونم من که نمیتونم بخونم
-وایسا ببینم ساعت هفت صبحه سوجین تو چرا این موقع بیدار شدی
& نمیدونم
-خیلی خوب باشه بگیر بخواب یکم دیگه بلند میشیم برای صبحونه
&اما من خوابم نمیبره
-خیلی خوب باشه من الان مغزم هنوز نیومده بالا که صبحونه درست کنم بلند شو حاضر شو بریم بیرون
& آخ جون کجا(ذوق)
-نمیدونم عشقم فعلا تو برو لباساتو بپوش
&چشم
-یه چیز گرم بپوشی ها
&چشم
-فدای چشم گفتنت شم من
&خوب من امادم
-چه خوشگل شدی قربونت برم
&بریم
-بریم بابایی(بغلش می‌کنه و میبرتش تو ماشین )
&الان کجا میریم
-میریم یه جایی خوشگل برای صبحونه
&اخجون
-خوب رسیدیم پیاده شو دخترم
&چشم
-دستتو بده من بابایی خوب برو تو بشین اونجا منم الان میام
&باشه
-ببخشید آقا از گروه ترین و بهترین صبحونه هاتون برای ما بیارین
¥چشم
-خوب من اومدم بابایی سوجین دخترم خوابیدی(آروم تکونش میده)
&چی نه نه یه لحظه خوابم برد
-معلومه خوابت می‌بره تو تا حالا اون ساعت بیدار نشده بودی
& بعد از اینجا بریم خونه بخوابیم
-باشه عزیزم الان تا غذا ها آماده میشن تو بغل بابایی بخواب(میشینه رو صندلی و سوجین و میشونتش رو پاهاش و سرشو می‌زاره رو سینه ی خودش )
& باشه (چشماشو می‌بنده و می‌خوابه )
-خیلی نازی (آروم موهاشو نوازش می‌کنه و دور انگشتانش تابش میده)
& بابا
-بله
&خیلی دوست دارم
-منم خیلی دوست دارم عزیزم
&میشه یه قولی بهم بدین
-اره هرچی که باشه
&هیچ وقت منو ول نکنید
-مگه میشه من ترو ول کنم هیچ وقت اینکارو انجام نمی‌دم
& واقعا
-اره
&ممنونم
-وایسا ببینم چیشد که اینو پرسیدی سوجین
&هیچی
-بگو
&چونکه شما گفته بودین قراره برین و بابای یه یکی دیگه بشین
-عزیزم مگه قرار نشد اون موضوع رو به کل فراموش کنیم دخترم من قرار نیست برم و بابای یه دختر دیگه بشم چونکه من خودم به دختر خیلی خوشگل دارم پس به کس دیگه ی احتیاجی ندارم
&واقعا میگین
-اره فندوقم
& اخیش خیالم راحت شد(نفس عمیقی می‌کشه و دوباره سرشو میزاره رو سینه ی جین و خوابش می‌بره )

(یکم بعد)

¥ بفرمایید آقا سفارشاتتون
-خیلی ممنونم
¥خواهش میکنم
-سوجین بابایی بیدار شو
&چی شده
-غذا ها اومد
&اما من خوابم میاد
-فدات شم اینارو بخوریم بعدشم بریم باشه
&خیلی خوب باشه
دیدگاه ها (۱۵)

بابایی-خوب عزیزم بلند شو بریم&بابایی جونم-بله &میشه بغلم کنی...

بابایی & بابا حوصلم سر رفته-چیکار کنم عزیزم&میشه باهام بازی ...

بابایی-بابایی میشه لطفا به خاطر من غذاتو بخوری به خدا من نگر...

بابایی(بچها حرفهای سوجین بچگونست)ویو جین:هوف اعصابم خورد بود...

P3🍯-خوشگلم پیتزا میخوری؟&اوم-بیا اینجا بشین قشنگم اهان خوب ب...

P4🍯//بعد از غذا&بابا-جانم؟&میشه بریم پیش مامان-چرا نمیشه بری...

P2🍯 جیمین«وقتی دیدم لارا خوابش برد آروم از بغلم درش آوردم و ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط