پارت ۷۳
و از هتل زد بیرون
به رادی نگاه کردم قفل هلی بود تک سرفه ای کردم و گفتم: بسه دیگه و با عجز ادامه دام: گشنمه بریم
هلی و رادی خندیدن و به سمت قسمت صبحونه حرکت کردیم سر یه میز نشستیم چند دقیقه بعد برسام هم اومد سلام کرد که هممون جوابش رو دادیم
نشست و رو به رادی گفت شنیدم گرد و خاک کردی رفیق رادی گفت: تو که نبودی از کجا فهمیدی گفت خبرا زود زود میرسه هنوز هیچی نشده نقل و نبات دهن همه بچه هایی همه میز ها دارن از تو تعریف میکنن رادی خندید و گفت: جنتلمنی دردسر داره
صبحونمون رو خوردیم بلند شدیم چشم گردوندم تا هامین رو ببینم که برسام که کنارم ایستاده بود. گفت: نگرد صبح اول صبح با نامزدش رفت بهش نگاه کردم و گفتم : میخواستم باهاش خدا حافظی کنم لبخند زد و گفت: صبح گفت از طرفش ازت عذرخواهی و خداحافظی کنم
اهممی گفتم برسام رو به همه گفت : حرکت کنین به سمت اتوبوس همه حرکت کردیم به سمت اتوبوس بچه ها سوار شدن منو رادی و هلی هم سوار ماشین برسام شدیم اتوبوس حرکت کرد برسام هم خاست حرکت کنه که رادی گفت صبر کن در ماشین رو باز کرد پیاده شد هلی هم پیاده شد با لبخند گفت : ما با ماشین خودمون میام منو برسام باهم گفتیم: ماشین خودتون؟!
گفت: خوب شما دقت نکردین ما با چی اومدیم اینجا
من و برسام با حالت گنگ بهشون نگاه کردیم که رادی گفت: با تاکسی رفتیم با ماشینم اومدیم دوباره باهم گفتیم اهاا
به رادی نگاه کردم قفل هلی بود تک سرفه ای کردم و گفتم: بسه دیگه و با عجز ادامه دام: گشنمه بریم
هلی و رادی خندیدن و به سمت قسمت صبحونه حرکت کردیم سر یه میز نشستیم چند دقیقه بعد برسام هم اومد سلام کرد که هممون جوابش رو دادیم
نشست و رو به رادی گفت شنیدم گرد و خاک کردی رفیق رادی گفت: تو که نبودی از کجا فهمیدی گفت خبرا زود زود میرسه هنوز هیچی نشده نقل و نبات دهن همه بچه هایی همه میز ها دارن از تو تعریف میکنن رادی خندید و گفت: جنتلمنی دردسر داره
صبحونمون رو خوردیم بلند شدیم چشم گردوندم تا هامین رو ببینم که برسام که کنارم ایستاده بود. گفت: نگرد صبح اول صبح با نامزدش رفت بهش نگاه کردم و گفتم : میخواستم باهاش خدا حافظی کنم لبخند زد و گفت: صبح گفت از طرفش ازت عذرخواهی و خداحافظی کنم
اهممی گفتم برسام رو به همه گفت : حرکت کنین به سمت اتوبوس همه حرکت کردیم به سمت اتوبوس بچه ها سوار شدن منو رادی و هلی هم سوار ماشین برسام شدیم اتوبوس حرکت کرد برسام هم خاست حرکت کنه که رادی گفت صبر کن در ماشین رو باز کرد پیاده شد هلی هم پیاده شد با لبخند گفت : ما با ماشین خودمون میام منو برسام باهم گفتیم: ماشین خودتون؟!
گفت: خوب شما دقت نکردین ما با چی اومدیم اینجا
من و برسام با حالت گنگ بهشون نگاه کردیم که رادی گفت: با تاکسی رفتیم با ماشینم اومدیم دوباره باهم گفتیم اهاا
۷.۹k
۲۹ دی ۱۴۰۰
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.