❌ اصکی ممنوع ❌
❌ اصکی ممنوع ❌
"Devastating retaliation"
#تلافی_ویرانگر
#Part91
با خوشحالی تایید کردم: اره، میشناسیش؟
با حرص دستم رو کشید و راه افتاد: کسی نیست که اون رو نشناسه، نکنه تو دخترعموی سیترا سینگستر معروفی؟
با بهت گفتم: تو از کجا میشناسیش؟
به موهاش اشاره کرد: رنگ موهامو از برند اون میخرم، کارش تو تولید لوازم ارایشی بهترینه، همه اونو میشناسن!
من: اوه... فکر نمیکردم انقدر محبوب باشه!
از خیابون رد شدیم و هیونجین گفت: محبوبیتش به خاطر کیفیت بالای محصولات و قیمت پایینه، بعضی وقتا فکر میکنم اون فقط محض خنده این قیمت های پایین رو میزاره رو محصولاتش!
لبم رو گاز گرفتم تا نگم منبع درامد واقعی سیترا یه چیز دیگه است!
از چندتا خیابون و کوچه گذشتیم و بالاخره من نمای باشکوه مشکی عمارت رو دیدم!
لبخند زدم: ممنونم که منو رسوندی، بابت ناهار هم متاسفم!
هیونجین لبخند شیرینی زد: من از تو ممنونم که ازم طرفداری کردی، امروز بهترین روز عمرم بود و خیلی خوشحالم باهات اشنا شدم!
به سمتش رفتم و بغلش کردم: تو دوست خوبی هستی هیون!
دستپاچه شد و گفت: اوه... عام... تو هم خیلی خوبی، اممم بازم همو میبینیم؟
ازش جدا شدم و لبخند تلخی زدم: فکر نمیکنم!
اهی کشید: که اینطور... خب دیگه وقت رفتنه، به امید دیدار!
دستم رو براش تکون دادم و خوب نگاهش کردم تا چهره اش برای همیشه تو ذهنم ثبت بشه!
☆☆☆
با استرس تو اتاقم نشسته بودم.
یک ساعتی میشد که رسیده بودم عمارت.
از در پشتی وارد شدم و اثار جرمم رو تا حد امکان پاک کردم!
هرچند بیفایده بود و سیترا حتما دوربین ها رو چک میکرد...
اما میخاستم امیدوار باشم که این کار رو نمیکنه!
از شدت استرس احساس تهوع میکردم!
با صدای پا از جا پریدم و از اتاق خارج شدم.
با دیدن سیترا که خسته و خونی وارد راهرو شد اب دهنم رو قورت دادم و منتظر شدم منو از موهام دار بزنه.
اما بدون توجه بهم رفت سمت اتاقش و با سردی گفت: به یونگی زنگ بزن!
حتما تهیونگ بهش نگفته بود!
نفس راحتی کشیدم و تازه متوجه بازوی زخمیش شدم!
تموم دلخوریم یادم رفت و با نگرانی رفتم سمتش: خدای من، چه بلایی سرت اومده؟ کی این کار رو کرده؟
با بدخلقی گفت: باعث و بانیش تو اتیش سوخته، اگه نمیخای بسوزی برو به یونگی زنگ بزن!
.... ادامه دارد...
(نویسنده سراب)
(از روبیکا)
ناشناس ما:🖤✨
https://nazarbazi.timefriend.net/16750082778186
ما رو به دوستاتون معرفی کنین:🖤🔥
https://rubika.ir/joinc/BGDEIHIF0HQARFFQLKQQIJWDALZDMJBY
"Devastating retaliation"
#تلافی_ویرانگر
#Part91
با خوشحالی تایید کردم: اره، میشناسیش؟
با حرص دستم رو کشید و راه افتاد: کسی نیست که اون رو نشناسه، نکنه تو دخترعموی سیترا سینگستر معروفی؟
با بهت گفتم: تو از کجا میشناسیش؟
به موهاش اشاره کرد: رنگ موهامو از برند اون میخرم، کارش تو تولید لوازم ارایشی بهترینه، همه اونو میشناسن!
من: اوه... فکر نمیکردم انقدر محبوب باشه!
از خیابون رد شدیم و هیونجین گفت: محبوبیتش به خاطر کیفیت بالای محصولات و قیمت پایینه، بعضی وقتا فکر میکنم اون فقط محض خنده این قیمت های پایین رو میزاره رو محصولاتش!
لبم رو گاز گرفتم تا نگم منبع درامد واقعی سیترا یه چیز دیگه است!
از چندتا خیابون و کوچه گذشتیم و بالاخره من نمای باشکوه مشکی عمارت رو دیدم!
لبخند زدم: ممنونم که منو رسوندی، بابت ناهار هم متاسفم!
هیونجین لبخند شیرینی زد: من از تو ممنونم که ازم طرفداری کردی، امروز بهترین روز عمرم بود و خیلی خوشحالم باهات اشنا شدم!
به سمتش رفتم و بغلش کردم: تو دوست خوبی هستی هیون!
دستپاچه شد و گفت: اوه... عام... تو هم خیلی خوبی، اممم بازم همو میبینیم؟
ازش جدا شدم و لبخند تلخی زدم: فکر نمیکنم!
اهی کشید: که اینطور... خب دیگه وقت رفتنه، به امید دیدار!
دستم رو براش تکون دادم و خوب نگاهش کردم تا چهره اش برای همیشه تو ذهنم ثبت بشه!
☆☆☆
با استرس تو اتاقم نشسته بودم.
یک ساعتی میشد که رسیده بودم عمارت.
از در پشتی وارد شدم و اثار جرمم رو تا حد امکان پاک کردم!
هرچند بیفایده بود و سیترا حتما دوربین ها رو چک میکرد...
اما میخاستم امیدوار باشم که این کار رو نمیکنه!
از شدت استرس احساس تهوع میکردم!
با صدای پا از جا پریدم و از اتاق خارج شدم.
با دیدن سیترا که خسته و خونی وارد راهرو شد اب دهنم رو قورت دادم و منتظر شدم منو از موهام دار بزنه.
اما بدون توجه بهم رفت سمت اتاقش و با سردی گفت: به یونگی زنگ بزن!
حتما تهیونگ بهش نگفته بود!
نفس راحتی کشیدم و تازه متوجه بازوی زخمیش شدم!
تموم دلخوریم یادم رفت و با نگرانی رفتم سمتش: خدای من، چه بلایی سرت اومده؟ کی این کار رو کرده؟
با بدخلقی گفت: باعث و بانیش تو اتیش سوخته، اگه نمیخای بسوزی برو به یونگی زنگ بزن!
.... ادامه دارد...
(نویسنده سراب)
(از روبیکا)
ناشناس ما:🖤✨
https://nazarbazi.timefriend.net/16750082778186
ما رو به دوستاتون معرفی کنین:🖤🔥
https://rubika.ir/joinc/BGDEIHIF0HQARFFQLKQQIJWDALZDMJBY
۴.۵k
۰۳ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.