نظر پلیزಥ ಥ
نظر پلیزಥ_ಥ
Ep3
یه روز از اون اتفاق میگزره و من با هزارتا دلیل که آوردم ، تو خونه موندم تا با چانیول روبه رو نشم
طاقتش رو نداشتم
همینجور روی تخت دراز کشیده بودم و به تک عکس چانیول که تو گوشیم بود نگاه میکردم...ههه...چقد با سختی و هزار دردسر تیفانی اینو برام گیر آورده بود
یکی دره اتاقمو زد
_بفرمایید
مادرم اومد داخل
به احترامش اول ایتادمو بعدش درست روی تخت نشستم
*دخترم آماده ای؟
_آماده؟ آماده برای چی؟؟
*برای مهمونی امشب دیگه...الآن آرایشگر میاد تا آمادت کنه لباستم سپردم برات بیارن
واقعا دیگه به مرز جنون رسیده بودم!سعی کردم صدامو بالا نبرم ولی خب خیلی سخت بود
_مااماان!؟!یعنی چی؟ من آخرین نفرم تو این خونه که باید از اتفاقات خبردار بشه؟مهمونیه چی آخه؟
مامان اخماشو کرد توهموگفت
*بهتره بچه بازی درنیاری تهیون...قبلا هم بهت گفتم
امشب خانواده آقای پارک میان خونه تا ما درمورد آینده تو و پسرش صحبت کنیم...شما دوتا بالاخره قراره دیر یا زود ازدواج کنید پس بهتره قبل از ازدواج باهم صحبت کنید
(اه بازم این موضوعه کسل کننده)
با اعتراض داد زدم:
_ماااامااان !! من نمیخوام باکسی که حتی تاحالا یکبار ندیدمش و هیچ علاقه ای بهش ندارم ازدواج کنم
*این مشکله خودته که تاحالا از دیدنش سر باز زدی
اینو گفتو از اتاق زد بیرون
منم رفتم گوشه تختم و به این حاله زارم گریه کردم
هه...تنها کاری که از دستم بر میومد همین بود...
#my_prince
#F_K
Ep3
یه روز از اون اتفاق میگزره و من با هزارتا دلیل که آوردم ، تو خونه موندم تا با چانیول روبه رو نشم
طاقتش رو نداشتم
همینجور روی تخت دراز کشیده بودم و به تک عکس چانیول که تو گوشیم بود نگاه میکردم...ههه...چقد با سختی و هزار دردسر تیفانی اینو برام گیر آورده بود
یکی دره اتاقمو زد
_بفرمایید
مادرم اومد داخل
به احترامش اول ایتادمو بعدش درست روی تخت نشستم
*دخترم آماده ای؟
_آماده؟ آماده برای چی؟؟
*برای مهمونی امشب دیگه...الآن آرایشگر میاد تا آمادت کنه لباستم سپردم برات بیارن
واقعا دیگه به مرز جنون رسیده بودم!سعی کردم صدامو بالا نبرم ولی خب خیلی سخت بود
_مااماان!؟!یعنی چی؟ من آخرین نفرم تو این خونه که باید از اتفاقات خبردار بشه؟مهمونیه چی آخه؟
مامان اخماشو کرد توهموگفت
*بهتره بچه بازی درنیاری تهیون...قبلا هم بهت گفتم
امشب خانواده آقای پارک میان خونه تا ما درمورد آینده تو و پسرش صحبت کنیم...شما دوتا بالاخره قراره دیر یا زود ازدواج کنید پس بهتره قبل از ازدواج باهم صحبت کنید
(اه بازم این موضوعه کسل کننده)
با اعتراض داد زدم:
_ماااامااان !! من نمیخوام باکسی که حتی تاحالا یکبار ندیدمش و هیچ علاقه ای بهش ندارم ازدواج کنم
*این مشکله خودته که تاحالا از دیدنش سر باز زدی
اینو گفتو از اتاق زد بیرون
منم رفتم گوشه تختم و به این حاله زارم گریه کردم
هه...تنها کاری که از دستم بر میومد همین بود...
#my_prince
#F_K
۱.۸k
۱۳ تیر ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.