Part

#Part67
#آدمای_شرطی
🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸

_ شیرین!
با لبخند دلبر و نازش بهم زل زد
_ سامی ! نکنه تو نمیخوای؟
دستم رو کشید و...
*
یهو از خواب پریدم...
لعنتی، اه بازم دوش لازم شده بودم
ولی لبخند زدم ، تو خواب لمس تنش این بود تو واقعیت چی میشد...
اروم از جام بلند شدم
بازم خولم رو برداشتم و رفتم تو حموم و دوباره دوش گرفتم
انگار سبک شده بودم
از حموم اومدم بیرون و حولم رو دور کمرم بستم رفتم تو اتاق ...
گوشیم رو برداشتم و دوربین گوشی و لپتاپ شیرین رو چک کردم هیچ کدوم تصویر نداشت
دوربین تلویزیون رو چک کردم که کسی تو خونه نبود
صدای گوشیش رو چک کردم که صداش رو شنیدم داشت با تلفن خونه با کسی حرف میزد
از بین شوخی و خنده هاش فهمیدم یکی از دوستاشه
لبخندی به صدای شیرینه خنده هاش زدم
آخرش همه چیزت مال من میشه
منتظرم باش کوچولوی جذاب و بی همتای من

لباسام رو پوشیده بودم و داشتم با خوله اب موهام رو میگرفتم که یهو در اتاقم به شدت باز شد برگشتم سمت در که قیافه ی پر از استرس یاسر رو دیدم
_ سام باید شروع کنیم!

❌ "زمان حال"❌

جلو ایینه به تیپم نگاه کردم که در آروم باز شد
با لبخند ملیحش اومد سمتم
دستاش رو روی شونه هام گذاشت و کتم رو با حرکت دستاش تکوند
_ کجا انقدر خوشتیپ کردی؟ اونم انقدر رسمی؟ اونم با همچین کت و شلواری!
دیدگاه ها (۱)

#Part68#آدمای_شرطی 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 لبخندی زدم و بهش چش...

#Part69#آدمای_شرطی 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 + فعلاً وقتش نیست ش...

#Part66#آدمای_شرطی 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 رفت زیر دوش و شروع ...

#Part65#آدمای_شرطی 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 برام این قضیه خیل...

قلب سیاه نشان سرخ

جیمین فیک زندگی پارت ۳۹#

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط