بیماری ب نام عشق
پارت۲۴🍷
پرتش کردم روی تخت و روش خم شدم
ا.ت:از نزدیک خوشگلتریا
پتو رو روش کشیدم و بلند شدم
جونگ کوک:بگیر بخاب بچه...گیر عجب ادمی افتادما(یح قهوه ای کردم تصوراتتونو🗿🍷)
ا.ت:فقط یدونه
جونگ کوک:بخابببب
از اتاق رفتم بیرون و درو بستم
جونگ کوک:اخرش یه کاری دست خودمو خودش میدم
و رفتم سمت اتاقم
(ویو ا.ت)
سردرد شدید داشتم..چشمامو باز کردم ک دیدم صب شده...از جام بلند شدم..یکم سرم گیج رفت ولی اوکی شد...ب ساعت نگاه کردم ۹:۰۵ دقیقه بود....رفتم سمت دستشویی و سرو صورتمو شستم و رفتم طبقه پایین ک دیدم خدمتکارا دارن میز صبحانه رو میچینن
ا.ت:جونگ کوک هنوز خابه؟
خدمتکار:بله هنوز تشریف نیاوردن...بفرمایید براتون سوپ خماری درست کردم
ا.ت:ممنون
نشستم سر میز و شروع کردم ب خوردن ک صدای جونگ کوک اومد
جونگ کوک:ا.تتت
ا.ت:پایینم
از پله ها پایین اومد
جونگ کوک:خب میگفتی بیدار شدی انقد صدات نمیزدم
ا.ت:ولش بیا
(ویو جونگ کوک)
نشستم روبروش
ا.ت:دیشب ک کاری نکردم؟
جونگ کوک:یادت نیس؟
ا.ت:نه...تا اونجایی یادم ک گفتن ببوسمت بعدشو دیگه یادم نیس
شیطنتم گرفت
جونگ کوک:یعنی تیکه ی مهمو فراموش کردی؟
ا.ت:چیو؟
جونگ کوک:دیشب بعد اینکه جینهو و تهیونگ رفتن ت یه چیزایی خاستی
ا.ت:چ..چه چیزایی
جونگ کوک:هرچی بود دیشب بهت دادمش
ا.ت:خب چی بود؟
جونگ کوک:ولش
ا.ت:عههه اذیت نکن بگو چی خاستم؟
جونگ کوک:حدس بزن
ا.ت:خوراکی بود؟
جونگ کوک:خوردنیه ولی خوراکی نیس(هعی گوزگار🗿)
ا.ت:ینی چی؟
جونگ کوک:دیشب دلت کیس و اینجور چیزا میخاست ک بهت دادم
یه دفعه از جاش بلند شد
ا.ت:چیییی؟
سرخ شدا بود ک خندم گرفت
جونگ کوک:شوخی کردم...همین ک مهمونا رفتن از خستگی ولو شدی
ا.ت:شیطونه میگه همین میزو بکنم ت....
یه دفعه صدای زنگ گوشی جونگ کوک اومد
جونگ کوک:الو...اوه سلام...بله...ساعت؟....باشه حتما...خدافظ
ا.ت:چیشده؟
جونگ کوک:سریع بخور باید برم ازمایش بدم
ا.ت:اوک
صبحونه رو خوردیم و رفتیم لباسامونو پوشیدیم و رفتیم ازمایشگاه
دکتر:لطفن بشینید روی صندلی
جونگ کوک نشست رو صندلی و من یکم جلو تر روبروش نشستم رو صندلی همراه
دکتر:استینتون رو بالا بزنید
استینشو بالا زد ک دکتر سرنگ رو دراود و سوزنش رو کرد ت دست جونگ کوک و ازش خون کشید..چشمامو بستم تا این صحنه رو نبینم
دکتر:تموم شد
یه پنبه گذاشت روی جای سوزن و جونگ کوک بلند شد
جونگ کوک:جواب ازمایش کی میاد؟
دکتر:یه هفته دیگه
جونگ کوک:مرسی
از بیمارستان بیرون اومدیم و رفتیم سمت ماشین
ا.ت:من میرونم
جونگ کوک:بلدی مگه؟
ا.ت:اره نگران نباش..ت ازت خون کشیدن باید یچی بخوری وگرنه تار میبینی و بدنت ضعف میکنه
جونگ کوک:خب امروز ناهار مهمونم میکنی؟
ا.ت:خدمتکار داری خیر سرت
جونگ کوک:دستپخت ترو میخام امتحان کنم
ا.ت:اوک بریم ببینم چی میتونم درست کنم
پرتش کردم روی تخت و روش خم شدم
ا.ت:از نزدیک خوشگلتریا
پتو رو روش کشیدم و بلند شدم
جونگ کوک:بگیر بخاب بچه...گیر عجب ادمی افتادما(یح قهوه ای کردم تصوراتتونو🗿🍷)
ا.ت:فقط یدونه
جونگ کوک:بخابببب
از اتاق رفتم بیرون و درو بستم
جونگ کوک:اخرش یه کاری دست خودمو خودش میدم
و رفتم سمت اتاقم
(ویو ا.ت)
سردرد شدید داشتم..چشمامو باز کردم ک دیدم صب شده...از جام بلند شدم..یکم سرم گیج رفت ولی اوکی شد...ب ساعت نگاه کردم ۹:۰۵ دقیقه بود....رفتم سمت دستشویی و سرو صورتمو شستم و رفتم طبقه پایین ک دیدم خدمتکارا دارن میز صبحانه رو میچینن
ا.ت:جونگ کوک هنوز خابه؟
خدمتکار:بله هنوز تشریف نیاوردن...بفرمایید براتون سوپ خماری درست کردم
ا.ت:ممنون
نشستم سر میز و شروع کردم ب خوردن ک صدای جونگ کوک اومد
جونگ کوک:ا.تتت
ا.ت:پایینم
از پله ها پایین اومد
جونگ کوک:خب میگفتی بیدار شدی انقد صدات نمیزدم
ا.ت:ولش بیا
(ویو جونگ کوک)
نشستم روبروش
ا.ت:دیشب ک کاری نکردم؟
جونگ کوک:یادت نیس؟
ا.ت:نه...تا اونجایی یادم ک گفتن ببوسمت بعدشو دیگه یادم نیس
شیطنتم گرفت
جونگ کوک:یعنی تیکه ی مهمو فراموش کردی؟
ا.ت:چیو؟
جونگ کوک:دیشب بعد اینکه جینهو و تهیونگ رفتن ت یه چیزایی خاستی
ا.ت:چ..چه چیزایی
جونگ کوک:هرچی بود دیشب بهت دادمش
ا.ت:خب چی بود؟
جونگ کوک:ولش
ا.ت:عههه اذیت نکن بگو چی خاستم؟
جونگ کوک:حدس بزن
ا.ت:خوراکی بود؟
جونگ کوک:خوردنیه ولی خوراکی نیس(هعی گوزگار🗿)
ا.ت:ینی چی؟
جونگ کوک:دیشب دلت کیس و اینجور چیزا میخاست ک بهت دادم
یه دفعه از جاش بلند شد
ا.ت:چیییی؟
سرخ شدا بود ک خندم گرفت
جونگ کوک:شوخی کردم...همین ک مهمونا رفتن از خستگی ولو شدی
ا.ت:شیطونه میگه همین میزو بکنم ت....
یه دفعه صدای زنگ گوشی جونگ کوک اومد
جونگ کوک:الو...اوه سلام...بله...ساعت؟....باشه حتما...خدافظ
ا.ت:چیشده؟
جونگ کوک:سریع بخور باید برم ازمایش بدم
ا.ت:اوک
صبحونه رو خوردیم و رفتیم لباسامونو پوشیدیم و رفتیم ازمایشگاه
دکتر:لطفن بشینید روی صندلی
جونگ کوک نشست رو صندلی و من یکم جلو تر روبروش نشستم رو صندلی همراه
دکتر:استینتون رو بالا بزنید
استینشو بالا زد ک دکتر سرنگ رو دراود و سوزنش رو کرد ت دست جونگ کوک و ازش خون کشید..چشمامو بستم تا این صحنه رو نبینم
دکتر:تموم شد
یه پنبه گذاشت روی جای سوزن و جونگ کوک بلند شد
جونگ کوک:جواب ازمایش کی میاد؟
دکتر:یه هفته دیگه
جونگ کوک:مرسی
از بیمارستان بیرون اومدیم و رفتیم سمت ماشین
ا.ت:من میرونم
جونگ کوک:بلدی مگه؟
ا.ت:اره نگران نباش..ت ازت خون کشیدن باید یچی بخوری وگرنه تار میبینی و بدنت ضعف میکنه
جونگ کوک:خب امروز ناهار مهمونم میکنی؟
ا.ت:خدمتکار داری خیر سرت
جونگ کوک:دستپخت ترو میخام امتحان کنم
ا.ت:اوک بریم ببینم چی میتونم درست کنم
۲۷.۸k
۱۲ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۰۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.