بیماری ب نام عشق
پارت ۲۳🍷
سرمو بالا گرفتم ک دیدم ا.ت دارو بدو بدو میاد سمتم...سریع پشتم قایم شد
جونگ کوک:چته؟
ا.ت:یه نفر ت حیاطه...خودم دیدم
جونگ کوک:کی؟...چرت نگو من اینجا نگهبان دارم
ا.ت:بخدا خودم دیدم
رفتیم حیاط ولی پرنده پر نمیزد
جونگ کوک:ایسگا گرفتی؟
ا.ت:ن ب موسی خودم دیدم..یه لباس مشکی تنش بود و قدش خیلی بلند بود
یه دفعه یه چیزی پرید وسط ک ا.ت محکم بهم چسبید و جیغ کشید
تهیونگ:یوهاها...اومدم بخورمت
جونگ کوک:مرگ..ترسید
ا.ت:تهیونگ میکشمت...بخدا زندت نمیزارم
ا.ت یه چوب رو از توی باغچه ورداشت و افتاد دنبال تهیونگ...من فقط شاهد فرار کردن تهیونگ بودم ک جینهو اومد کنارم وایستاد
جینهو:از هم جداشون کنیم؟
جونگ کوک:ن بزار یکم همو لتو پار کنن بلکه ادم شن
رفتم داخل
(ویو ا.ت)
بعد از کلی دنبال کردن تهیونگ و فوشکش کردنش رفتیم داخل..خوراکی هارو چیدیم روی میز و چراغارو خاموش کردیم و فیلم رو گذاشتم
جینهو:ژانرش چیه؟
جونگ کوک:میفهمید...بدردتون میخوره خیلی محشره
تهیونگ:عاشقانس؟
جینهو:کمدیه؟
ا.ت:شایدم ترکیب این دوتاس
جونگ کوک:میفهمید
فیلم شروع شد...یه راهروی تاریک بود ک یه یارویی داشت توش راه میرفت..خم شدم و بطری سوجو رو ورداشتم ک دیدم جینهو داره جیغ میکشه..صورتمو چرخوندم طرفش نگاش کردم ک دیدم تهیونگو محکم بغل کرده و داره تلوزیونو نگای میکنه و جیغ میکشه...ب تلوزیون نگا کردم ک دیدم یه جن بی ریخت پریده وسط.سرمو چرخوندم ب جونگ کوک نگا کردم ک دیدم بی خیال داره چیپسشو میخوره و نگا میکنه..نشستم
ا.ت:این بود فیلم محشرت؟
جونگ کوک:ولی بدرد خورد..نگا چطور همو بغل کردن
ا.ت:یه هماهنگ با من میکردی
جونگ کوک:گفتم توعم میترسی یکم میخندم
ا.ت:مگه ت خابت
تکیه دادم و بطری سوجو رو سر کشیدم...چند مینی گذشت انقدر جینهو جیغ کشید سر هز سکانس فیلم ک گلوش جر خورد..منم فقط نوشیدنی میخوردم و جونگ کوکم بی خیال نگاه میکرد..تهیونگم ک اون وسط داشت عشق میکرد
جونگ کوک:انقدر نوشیدنی نخور مست میشی ب فنامون میدیا
ا.ت:لازم نکرده ت بگی
و دوباره بطری رو سر کشیدم
فیلم تموم شد
جینهو:خدا لعنتت کنه جونگ کوک با این فیلمت(با صدای گرفته)
تهیونگ:ولی من خوشم اومد...یه دست بازی کنیم؟
جونگ کوک:چ بازیی؟
تهیونگ:جرعت حقیقت
جونگ کوک:حله
نشستیم دور هم و بطری سوجو رو گذاشتیم وسط و چرخوندیم ک افتاد ب منو تهیونگ
ا.ت:جرعت یا حقیقت؟
تهیونگ:جرعت
ا.ت:امممم...برو دم پنجره داد بکش دزد اومده
جینهو:ساعت ۱۱ نصفه شبه
جونگ کوک:اینا میخان ابروی منو ببرن
ا.ت:مزش ب همینشه..پاشو ته
تهیونگ پاشد و رفت توی بالکن و ......
.
.
.
تا اخرش نوشته بودم گوشیم خاموش شد برا همین دیر اپلود کردم
سرمو بالا گرفتم ک دیدم ا.ت دارو بدو بدو میاد سمتم...سریع پشتم قایم شد
جونگ کوک:چته؟
ا.ت:یه نفر ت حیاطه...خودم دیدم
جونگ کوک:کی؟...چرت نگو من اینجا نگهبان دارم
ا.ت:بخدا خودم دیدم
رفتیم حیاط ولی پرنده پر نمیزد
جونگ کوک:ایسگا گرفتی؟
ا.ت:ن ب موسی خودم دیدم..یه لباس مشکی تنش بود و قدش خیلی بلند بود
یه دفعه یه چیزی پرید وسط ک ا.ت محکم بهم چسبید و جیغ کشید
تهیونگ:یوهاها...اومدم بخورمت
جونگ کوک:مرگ..ترسید
ا.ت:تهیونگ میکشمت...بخدا زندت نمیزارم
ا.ت یه چوب رو از توی باغچه ورداشت و افتاد دنبال تهیونگ...من فقط شاهد فرار کردن تهیونگ بودم ک جینهو اومد کنارم وایستاد
جینهو:از هم جداشون کنیم؟
جونگ کوک:ن بزار یکم همو لتو پار کنن بلکه ادم شن
رفتم داخل
(ویو ا.ت)
بعد از کلی دنبال کردن تهیونگ و فوشکش کردنش رفتیم داخل..خوراکی هارو چیدیم روی میز و چراغارو خاموش کردیم و فیلم رو گذاشتم
جینهو:ژانرش چیه؟
جونگ کوک:میفهمید...بدردتون میخوره خیلی محشره
تهیونگ:عاشقانس؟
جینهو:کمدیه؟
ا.ت:شایدم ترکیب این دوتاس
جونگ کوک:میفهمید
فیلم شروع شد...یه راهروی تاریک بود ک یه یارویی داشت توش راه میرفت..خم شدم و بطری سوجو رو ورداشتم ک دیدم جینهو داره جیغ میکشه..صورتمو چرخوندم طرفش نگاش کردم ک دیدم تهیونگو محکم بغل کرده و داره تلوزیونو نگای میکنه و جیغ میکشه...ب تلوزیون نگا کردم ک دیدم یه جن بی ریخت پریده وسط.سرمو چرخوندم ب جونگ کوک نگا کردم ک دیدم بی خیال داره چیپسشو میخوره و نگا میکنه..نشستم
ا.ت:این بود فیلم محشرت؟
جونگ کوک:ولی بدرد خورد..نگا چطور همو بغل کردن
ا.ت:یه هماهنگ با من میکردی
جونگ کوک:گفتم توعم میترسی یکم میخندم
ا.ت:مگه ت خابت
تکیه دادم و بطری سوجو رو سر کشیدم...چند مینی گذشت انقدر جینهو جیغ کشید سر هز سکانس فیلم ک گلوش جر خورد..منم فقط نوشیدنی میخوردم و جونگ کوکم بی خیال نگاه میکرد..تهیونگم ک اون وسط داشت عشق میکرد
جونگ کوک:انقدر نوشیدنی نخور مست میشی ب فنامون میدیا
ا.ت:لازم نکرده ت بگی
و دوباره بطری رو سر کشیدم
فیلم تموم شد
جینهو:خدا لعنتت کنه جونگ کوک با این فیلمت(با صدای گرفته)
تهیونگ:ولی من خوشم اومد...یه دست بازی کنیم؟
جونگ کوک:چ بازیی؟
تهیونگ:جرعت حقیقت
جونگ کوک:حله
نشستیم دور هم و بطری سوجو رو گذاشتیم وسط و چرخوندیم ک افتاد ب منو تهیونگ
ا.ت:جرعت یا حقیقت؟
تهیونگ:جرعت
ا.ت:امممم...برو دم پنجره داد بکش دزد اومده
جینهو:ساعت ۱۱ نصفه شبه
جونگ کوک:اینا میخان ابروی منو ببرن
ا.ت:مزش ب همینشه..پاشو ته
تهیونگ پاشد و رفت توی بالکن و ......
.
.
.
تا اخرش نوشته بودم گوشیم خاموش شد برا همین دیر اپلود کردم
۱۶.۸k
۱۲ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.