Part 5
Part 5
ویو ات
سریع از اونجا در رفتم رفتم سمت اتاقم لباسام رو عوض کردم لباس گرفتم میخواستم برم حمام رفتم سمت حمام لباسام رو یه جا گذاشتم وان و پر کردم رفتم تو وان تو فکر فرو رفتم چرا اینا قیافشون انقدر آشنا بود؟انگار یه جا دیدمشون ولی کجا؟من یادمه قبلا یه دوست پسر داشتم که رقیقا یه گردنبند شبیه گردنبند جیمین بهش دادم ولی چرا جیمین بیش از حد قیافش آشناس؟
ویو جیمین
یونگی:جیمین ات همون ات دوست دختر قبلیت که تصادف کرد و فراموشی گرفت نی؟
جیمین:ه.همونه
بچه ها:چیییی؟
جیمین:همین که شنیدین
کوک:متمعنی؟
جیمین:آره
تهیونگ:باورم نمیشه میخوای بهش بگی؟
جیمین:نه
یونگی:چرا؟
جیمین:چون نمیخوام الان بفهمه من با توجه به اسم پدرش اینو خریدم و متمعن بودم بابای دخترش رو میده به من ولی دیر یا زود بهش میگم
بچه ها:آها
جیمین:خوب بیاین بریم ناهار بخوریم منم برم ات و صدا کنم
کوک:چرا به خدمتکار نمیگی؟
جیمین:چون زیرا تو چیکار داری
تهیونگ:خوب برو به کارت برس*با خنده شیطانی*
جیمین:نفری یه گلوله میگم ات تو سرتون خالی کنه
کوک:چرا خودت نه؟
جیمین:چون زیرا*با خنده*
یونگی:اوففففف بچه ها بزارین بره گمشه دیگه اوف
جیمین:بیشعور من رفتم
رفتم بالا ات و صدا کردم اونم تازه از حمام اومده بود لباساش رو عوض کرد رفتیم باهم پایین ناهار خوردیم
ات:من میرم بالا دستتون درد نکنه جیمین باید بیام شرکت؟
جیمین:آره برو استراحت کن ۵ حرکت میکنیم
ات:اوکی من تا سالت ۳ میخوابم بیا بیدارم کن باید آماده شم
جیمین:ساعت ۳ میخوای آماده شی؟*تعجب*
ات:ببین باید برم روتین پوستیم وقتی از خواب بیدار میشم و انجام بدم آرایش کنم یه لباس رسمی پیدا کنم روی هج ۱:۳۰ تا ۲ ساعت طول میکشه
جیمین:باشه
ات رفت بالا خوابید و....ادامه دارد
بچه ها ببخشید من یه جایی هستم نمیتونم بعدی رو بزارم و ببخشید بابت کم بودنش
شرط
کامنت:۳۰ تا ۴۰
لایک:۱۵ تا ۲۰
دوستون دارم بابایی
ویو ات
سریع از اونجا در رفتم رفتم سمت اتاقم لباسام رو عوض کردم لباس گرفتم میخواستم برم حمام رفتم سمت حمام لباسام رو یه جا گذاشتم وان و پر کردم رفتم تو وان تو فکر فرو رفتم چرا اینا قیافشون انقدر آشنا بود؟انگار یه جا دیدمشون ولی کجا؟من یادمه قبلا یه دوست پسر داشتم که رقیقا یه گردنبند شبیه گردنبند جیمین بهش دادم ولی چرا جیمین بیش از حد قیافش آشناس؟
ویو جیمین
یونگی:جیمین ات همون ات دوست دختر قبلیت که تصادف کرد و فراموشی گرفت نی؟
جیمین:ه.همونه
بچه ها:چیییی؟
جیمین:همین که شنیدین
کوک:متمعنی؟
جیمین:آره
تهیونگ:باورم نمیشه میخوای بهش بگی؟
جیمین:نه
یونگی:چرا؟
جیمین:چون نمیخوام الان بفهمه من با توجه به اسم پدرش اینو خریدم و متمعن بودم بابای دخترش رو میده به من ولی دیر یا زود بهش میگم
بچه ها:آها
جیمین:خوب بیاین بریم ناهار بخوریم منم برم ات و صدا کنم
کوک:چرا به خدمتکار نمیگی؟
جیمین:چون زیرا تو چیکار داری
تهیونگ:خوب برو به کارت برس*با خنده شیطانی*
جیمین:نفری یه گلوله میگم ات تو سرتون خالی کنه
کوک:چرا خودت نه؟
جیمین:چون زیرا*با خنده*
یونگی:اوففففف بچه ها بزارین بره گمشه دیگه اوف
جیمین:بیشعور من رفتم
رفتم بالا ات و صدا کردم اونم تازه از حمام اومده بود لباساش رو عوض کرد رفتیم باهم پایین ناهار خوردیم
ات:من میرم بالا دستتون درد نکنه جیمین باید بیام شرکت؟
جیمین:آره برو استراحت کن ۵ حرکت میکنیم
ات:اوکی من تا سالت ۳ میخوابم بیا بیدارم کن باید آماده شم
جیمین:ساعت ۳ میخوای آماده شی؟*تعجب*
ات:ببین باید برم روتین پوستیم وقتی از خواب بیدار میشم و انجام بدم آرایش کنم یه لباس رسمی پیدا کنم روی هج ۱:۳۰ تا ۲ ساعت طول میکشه
جیمین:باشه
ات رفت بالا خوابید و....ادامه دارد
بچه ها ببخشید من یه جایی هستم نمیتونم بعدی رو بزارم و ببخشید بابت کم بودنش
شرط
کامنت:۳۰ تا ۴۰
لایک:۱۵ تا ۲۰
دوستون دارم بابایی
۱۰.۸k
۰۱ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.