پارتکما

⭐‌پارت۵۴/کما⭐‌

ویو بابا:از پله های که وسط خونه بود و مارپیچی می‌رفت طبقه بالا،رفتم بالا.
اتاق تهیونگ نزدیک تر بود پس اول رفتم اونو صدا کنم ولی در کمال تعجب دیدم اتاقش نیست
یعنی رفته خونه کوک؟یا سر کار؟نه سر کار که به این زودیا نمیره .نمیدونم والا.
از همون جا رفتم سمت اتاق آت. یادم رفت در بزنم و سرمو انداختم پایین رفتم تو که....
که با دیدن....

بابا:تهیونگ داری چه غلطی میکنی؟
تهیونگ:یه سوال؟میشه دقیقا کاربرد اون دری که اونجاست رو به من بگی؟
آت:بابا اون طور که فکر می‌کنی نیست فقط یه بوس کوچولو بود
بابا:لباس در آوردم چی میگه؟
تهیونگ:من عادت دارم لباسمو موقع خواب در بیارم
بابا: اینجا خوابیدیییی؟
مامان:عزیزم کجا موندی پس؟بچه ها بیدار شدن؟
ویو بابا:صدای جیا از طبقه پایین بود.سریع جوابشو دادم که میاد بالا
بابا:ها؟ها اره بیدار شدن الان میام عزیزم
پاشین خودتونو جمع کنین حساب شما دوتا رو بعدا میرسم راستی تهیونگ
تهیونگ:بله بابا
بابا:اول از روش بیا اینور
آت:راس میگه خب اسکل
تهیونگ:اوه راست میگی اوکی بگو
بابا:چرا به کانتون نمیگین؟اگه خودش بفهمه چی؟
تهیونگ:امشب بهش میگم
آت:جان من؟
بابا:خب دیگه پاشید من رفتم تهیونگ توهم یه چی تنت کن بیاین پایین
تهیونگ:اوکی الان میایم
(بابا رفت و درو پشت سرش بست)
...
آت:حاجی نگفتم آخرش کار میدی دستمون؟بفرما خوب شد؟
تهیونگ:خب به هر حال امشب به مامانم میگم بعدش ..بعدش ازدواج میکنیم
آت:جاننن؟؟؟
تهیونگ:خب ازت خواستگاری کردم ولی جواب رد دادی این دفه جواب مثبت و ازت میگیرم
آت:تهسونگ هنو وقت هست بیا بریم پایین راجبش بعدا صحبت میکنیم.
تهیونگ یه تیشرت سیاه تنش کرد و باهام اومد پایین.
مامان و بابا داشتن صبحونه میخوردن.مامان با لبخند بهمون سلام کرد ولی بابا واکنشی بهمون نشون نداد و مشغول گرفتن لقمه واسه خودش بود.
نشستیم سر میز غذا خوری و چند دقیقه با سکوت گذشت که اولین نفر مامان سکوت رو شکست.
مامان:چیشده؟مشکوک میزنین؟چیزی شده به من نمیگین؟
آت:ها؟چی؟نه مامان هیچی نیـ...
یه لحظه استرس گرفتم و با تته پته جواب دادم ولی هنوز حرفم تموم نشده تهیونگ پرید وسط حرفم
تهیونگ:مامان امشب جایی که دعوت نیستین؟
مامان:نه مامان امشب خونه ایم
تهیونگ:خیله خب پس امشب باهم شام میخوریم
یعنی واقعا میخواد بگه؟اگه قبول نکنه چی؟
....
بعد از صبحونه ،مامان رفت خرید و بابا هم با مامان رفت .
کم کم باید می‌رفتیم شرکت.
آت:تهیونگ پاشو حاضر شو باید بریم شرکت
تهیونگ:من حوصله ندارم بیخیال مرخصی بگیر واسه خودمون
آت:اوکی پس من میرم تو بمون خونه.
تهیونگ:میریی؟کا میری
آت:تهیونگ تا به من میرسی خل میشی؟میرم شرکت دیگه

معذرت می‌خوام بخاطر تاخیر واقعا شرمندم🥺
دیدگاه ها (۷)

⭐‌پارت۵۵/کما⭐‌تهیونگ:از دست تو یروز هم نمیتونم استراحت کنم پ...

⭐‌پارت۵۶/کما⭐‌+توی راه اینقدر غرق آهنگ بودم که حتی نفهمیدم ر...

⭐‌پارت۵۳/کما⭐‌ باورم نمیشه اونقدر سر این موضوع گیر داده حالا...

⭐‌پارت۵۲/کما⭐‌آت:گفتم نمی‌خواد خودت سرما میخوری لعنتیتهیونگ:...

فیک کوک دختر کوچولوی من پارت ۲۵

همیشگی من

جیمین فیک زندگی پارت ۴۶#

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط