عاشق مغرور

عاشق مغرور
#پارت۱۲

رنگ نگاهش تغیر کرد تز رو بلند شدو منم بلند کرد خودش رو تخت نشست منم روپای خودش نشوند


سرمو روی سینش گذاشت که صورتمو تو سینش مخفی کردم و به هق هق افنادم


سرمو نوازش میکرد و مدام و پشت سرهم بوسه میزد روی سرم و قربون صدقم میرفت بعد از ۵ دقیقه اروم شدم و از تو بغلش در اومدم و یه لباس دیگه پوشیدم و بی خرف کنارش ایستادم

با خودم گفتم حالا که نازم خریدار داره بزار سر ماحرای لباس یکم قهر کنم

دلم وحشتناک درد میکرد و کج راه میرفتم بخاطر دیشب که دستشو پشت کمر و گذاشت و کمک کرد از پله ها پایین برم که یه لحظه نگاهم به صورتش افتاد که داشت بزور خندشو کنترل میکرد

بی توجه بهش رومو برگردوندم به نشیمن که رسیدیم همه نشسته بودن ارسلان منو سمت یه مبل دونفره هدایت کرد خودش در راس کنار و دست راست خان اقا نشست منم کنار خودش نشوند

که یهو بی بی داد زد

-ای من به قربون کج و پر درد راه رفتنت...
دیدگاه ها (۳۴)

عاشق مغرور#پارت۱۳لپام گل انداخت و سرمو انداختم پایین که دست ...

عاشق مغرور #پارت ۱۴ارسلان-ببخشید که موقع زن گرفتن نپرسیدم کد...

عاشق مغرور#پارت۱۱و رو تنم خیمه زددستشو گذاشت رو یقه ی لباسمو...

عاشق مغرور#پارت۱۰-اینطور میخوای بری پیش مهمونا؟یه نگاه به پی...

تک پارتی درخواستی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط