فیک جداناپذیر پارت ۱۷
فیک جداناپذیر پارت ۱۷
فردا
از زبان ات
چونگ هی بهم گفته بود خودش میاد عمارت تا منو ببره محل کار جونگ کوک تا اون پرونده ها رو امضا کنم ساعت ۷ شب بود صدای لاستیک های چند ماشین از بیرون عمارت میپیچید چون تنها فرزند و صاحب تمام باز مانده های کیم وون شیک بودم بادیگارد های خیلی زیادی دورم کردن و منو تا محل کار جونگ کوک اسپورت کردن
نمی خواستم همه چیز مال جونگ کوک شه من تنها وارث کیم وون شیک و رئیس کل باند مافیای کره هستم این جایگاه متعلق به منه و جونگ کوک نباید به این سادگی ها دستش به تمامی این ها برسه ولی خب چاره ی دیگه ای هم نداشتم من اینجا بدون دفاع و پشتیبانی بودم خودم تک و تنها بودم تنها کسی که داشتم مشاور سابق پدرمه که اونم بهم گفت که دیگه دلش نمی خواد خودشو قاطیه این ماجرا ها کنه
رسیدیم محل کار جونگ کوک یه ساختمون خیلی بزرگی بود که بیشتر شبیه شکنجه گاه بود صدای فریاد ها از انتهای سالن طبقه ی خیلی پایین تر تو راه رو ها می پیچید اینجا ۳۰ طبقه داشت نمی دونم تو بقیه طبقه ها چه خبری بود هتل که نیست پس چرا انقدر طبقه داره نکنه همه ی مافیا های کره اینجا هستن؟ این موضوع باعث سیخ شدن موهای بدنم شد
رسیدم دم در یه اتاق چونگ هی رو به من کرد و آروم بهم گفت: ات خونسرد و آروم باش قرار نیست هیچ اتفاقی بیوفته تو فقط اون پرونده ها رو امضا کن بعد همونطور که قبلاً بهت گفتم از نظر امنیت کاملا در امانی
امنیت؟ هه دیگه چیزی به اسم امنیت برام معنی نداره
وارد اتاق شدیم اطرافمو زیر نظر گرفتم رو به شیشه ی بزرگی که بیرون رو نشون میداد ایستاده بود و دستاش تو جیب شلوارش بود پشتش به ما بود
چونگ هی: می تونیم شروع کنیم آقای جئون؟
چشماشو بست بعد از چند ثانیه دوباره بازشون کرد و برگشت سمت ما اومد نزدیک میزش به پرونده های روی میز نگاه کرد و گفت: پس بیا هرچه زودتر تمومش کنیم
فردا
از زبان ات
چونگ هی بهم گفته بود خودش میاد عمارت تا منو ببره محل کار جونگ کوک تا اون پرونده ها رو امضا کنم ساعت ۷ شب بود صدای لاستیک های چند ماشین از بیرون عمارت میپیچید چون تنها فرزند و صاحب تمام باز مانده های کیم وون شیک بودم بادیگارد های خیلی زیادی دورم کردن و منو تا محل کار جونگ کوک اسپورت کردن
نمی خواستم همه چیز مال جونگ کوک شه من تنها وارث کیم وون شیک و رئیس کل باند مافیای کره هستم این جایگاه متعلق به منه و جونگ کوک نباید به این سادگی ها دستش به تمامی این ها برسه ولی خب چاره ی دیگه ای هم نداشتم من اینجا بدون دفاع و پشتیبانی بودم خودم تک و تنها بودم تنها کسی که داشتم مشاور سابق پدرمه که اونم بهم گفت که دیگه دلش نمی خواد خودشو قاطیه این ماجرا ها کنه
رسیدیم محل کار جونگ کوک یه ساختمون خیلی بزرگی بود که بیشتر شبیه شکنجه گاه بود صدای فریاد ها از انتهای سالن طبقه ی خیلی پایین تر تو راه رو ها می پیچید اینجا ۳۰ طبقه داشت نمی دونم تو بقیه طبقه ها چه خبری بود هتل که نیست پس چرا انقدر طبقه داره نکنه همه ی مافیا های کره اینجا هستن؟ این موضوع باعث سیخ شدن موهای بدنم شد
رسیدم دم در یه اتاق چونگ هی رو به من کرد و آروم بهم گفت: ات خونسرد و آروم باش قرار نیست هیچ اتفاقی بیوفته تو فقط اون پرونده ها رو امضا کن بعد همونطور که قبلاً بهت گفتم از نظر امنیت کاملا در امانی
امنیت؟ هه دیگه چیزی به اسم امنیت برام معنی نداره
وارد اتاق شدیم اطرافمو زیر نظر گرفتم رو به شیشه ی بزرگی که بیرون رو نشون میداد ایستاده بود و دستاش تو جیب شلوارش بود پشتش به ما بود
چونگ هی: می تونیم شروع کنیم آقای جئون؟
چشماشو بست بعد از چند ثانیه دوباره بازشون کرد و برگشت سمت ما اومد نزدیک میزش به پرونده های روی میز نگاه کرد و گفت: پس بیا هرچه زودتر تمومش کنیم
۲۴.۸k
۱۰ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.