پارت ¹⁸
پارت ¹⁸
................
و منو کشید تو کوچه بغلی پشت سطل
"" ششش اروم باش دستمو برمیدارم .. داد نمیزنی وگرنه باید خودتو مرده فرض کنی
؛؛ ت .. تو کی هس .. هستیی
"" اینو من باید بپرسم
؛؛ من فق .. فقط داشتم رد میشدم همیننن
"" یعنی باید باور کنم؟
؛؛ بب .. بخدا را .. راس میگم
"" چیزیم دیدی
؛؛ نه ! ندیدم من هیچی ندیدم خیلی تاریک بود
"" چی شنیدی !
؛؛ فقط صدایه جیغ بخدا هیچی ندیدم
دستش رفت سمت جیبش که جیغم رفت هوا هولش دادم و در رفتم میدویدم و اونم پا به پام میومد خدا چیکار کنم
داد میزدم کمک صدایه پاش نزدیکم شد و با چاقوش یکی محکم ضربه زد و احساس کردم پام سوراخ شد جیغ کشیدم و سرعتمو پیشتر کردم ..... چند نفرو دیدم و رفتم سمتشون و داد زدم برگشتن سمتم منم سریع رفتم پیششون تهیونگ بود و بقیه که اون شب دیدم
؛؛ کمک .. یه .. یه نفر میخواد منو بکشه
جیمین " خوبی؟ کسی اینجا نیست که
؛؛ نه ایناش داره میاد ... عه کوش؟
تهیونگ " خوبی چرا لباسات اینطوریه
؛؛ ببخشید که یه قاتل منو گرفته بود
_ چه خبرهه یه دقه رفتم صحبت کنم بیام ... عه یونا تو اینجا چیکار میکنی این وقت شب چرا اینجوری
نامجون " گفت که ینفر داشت دنبالش میکرد ... میخواست بکشتش
_ واهایی (خنده) شوخیت گرفته؟
؛؛ من شوخی دارممم ( یکم بلند )
جیهوپ " باشه اروم باش حالا خوبی
؛؛ نه وقتی داشتم فرار میکردم با چاقوش پامو زد
_ الان جدی هستیییی کو ببینممم (داد میزد)
منو نشوند رو زمین و پامو نگا کرد چون یه شلوارک داشتم و اون عوضی رونمو زده بود راحت میشد دیدش
لامصب واقعا فرو کرده بود الان پام سوراخ بود خیلی میسوخت از شدت ترس تا الان حسش نمیکردم ولی الان
قشنگگگ با تمام وجود حسش میکنم هی نگاش میکرد و انگشت میزد بهش
؛؛ اییی مگه داری به ژله دس میزنی چاقو خورده هاااا
_ خا حالا
بقیه نبودن فق جیمین و نامجون و تهیونگ و جیهوپ بودن با این رئیس بدجنس ولی اون منو مسخره کرد به من گفت دروغگو
؛؛ دس نزن ول کن میخوام برم
نامجون " الان شوخی کردی ؟ ... کجا بری
؛؛ نه من میخوام برم منو جدی نگرفتین منو باور نکردین
دستشو کشیدم و به زور بلند شدم و خواستم برم که دستمو محکم گرفت و کشید سمت خودش رو بهش کردم
؛؛ یااا چته ولم کن
_ الان بری نمیگی دوباره میادش؟
؛؛ بازم فرار میکنم ... چیه مگه
_ ببین ... مث ادم راه میوفتی با ما میایی خونه وگرنه به زور میبرمت
با اخم داشتم نگاش میکردم ... تو فک کردی کی هستی تو جز رئیسم هیچ کاره من نیستی که یهو چشمم خورد به تو کوچه اونور خیابون ... خودش بود با شوک جیغ کشیدم و افتادم زمین و اون خیره شدم
تهیونگ " چیشدد خوبی
جیمین " یونا چیشد
؛؛ او ... اونا ... دا ... داره نگام میکنه
اوناهم دیدنش داشت نگام میکرد و یهو رفت منم دوباره ترسیدم فک کردم میخواد بیاد ....
................
و منو کشید تو کوچه بغلی پشت سطل
"" ششش اروم باش دستمو برمیدارم .. داد نمیزنی وگرنه باید خودتو مرده فرض کنی
؛؛ ت .. تو کی هس .. هستیی
"" اینو من باید بپرسم
؛؛ من فق .. فقط داشتم رد میشدم همیننن
"" یعنی باید باور کنم؟
؛؛ بب .. بخدا را .. راس میگم
"" چیزیم دیدی
؛؛ نه ! ندیدم من هیچی ندیدم خیلی تاریک بود
"" چی شنیدی !
؛؛ فقط صدایه جیغ بخدا هیچی ندیدم
دستش رفت سمت جیبش که جیغم رفت هوا هولش دادم و در رفتم میدویدم و اونم پا به پام میومد خدا چیکار کنم
داد میزدم کمک صدایه پاش نزدیکم شد و با چاقوش یکی محکم ضربه زد و احساس کردم پام سوراخ شد جیغ کشیدم و سرعتمو پیشتر کردم ..... چند نفرو دیدم و رفتم سمتشون و داد زدم برگشتن سمتم منم سریع رفتم پیششون تهیونگ بود و بقیه که اون شب دیدم
؛؛ کمک .. یه .. یه نفر میخواد منو بکشه
جیمین " خوبی؟ کسی اینجا نیست که
؛؛ نه ایناش داره میاد ... عه کوش؟
تهیونگ " خوبی چرا لباسات اینطوریه
؛؛ ببخشید که یه قاتل منو گرفته بود
_ چه خبرهه یه دقه رفتم صحبت کنم بیام ... عه یونا تو اینجا چیکار میکنی این وقت شب چرا اینجوری
نامجون " گفت که ینفر داشت دنبالش میکرد ... میخواست بکشتش
_ واهایی (خنده) شوخیت گرفته؟
؛؛ من شوخی دارممم ( یکم بلند )
جیهوپ " باشه اروم باش حالا خوبی
؛؛ نه وقتی داشتم فرار میکردم با چاقوش پامو زد
_ الان جدی هستیییی کو ببینممم (داد میزد)
منو نشوند رو زمین و پامو نگا کرد چون یه شلوارک داشتم و اون عوضی رونمو زده بود راحت میشد دیدش
لامصب واقعا فرو کرده بود الان پام سوراخ بود خیلی میسوخت از شدت ترس تا الان حسش نمیکردم ولی الان
قشنگگگ با تمام وجود حسش میکنم هی نگاش میکرد و انگشت میزد بهش
؛؛ اییی مگه داری به ژله دس میزنی چاقو خورده هاااا
_ خا حالا
بقیه نبودن فق جیمین و نامجون و تهیونگ و جیهوپ بودن با این رئیس بدجنس ولی اون منو مسخره کرد به من گفت دروغگو
؛؛ دس نزن ول کن میخوام برم
نامجون " الان شوخی کردی ؟ ... کجا بری
؛؛ نه من میخوام برم منو جدی نگرفتین منو باور نکردین
دستشو کشیدم و به زور بلند شدم و خواستم برم که دستمو محکم گرفت و کشید سمت خودش رو بهش کردم
؛؛ یااا چته ولم کن
_ الان بری نمیگی دوباره میادش؟
؛؛ بازم فرار میکنم ... چیه مگه
_ ببین ... مث ادم راه میوفتی با ما میایی خونه وگرنه به زور میبرمت
با اخم داشتم نگاش میکردم ... تو فک کردی کی هستی تو جز رئیسم هیچ کاره من نیستی که یهو چشمم خورد به تو کوچه اونور خیابون ... خودش بود با شوک جیغ کشیدم و افتادم زمین و اون خیره شدم
تهیونگ " چیشدد خوبی
جیمین " یونا چیشد
؛؛ او ... اونا ... دا ... داره نگام میکنه
اوناهم دیدنش داشت نگام میکرد و یهو رفت منم دوباره ترسیدم فک کردم میخواد بیاد ....
۱۹.۴k
۱۵ مهر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.