Chapter 2
Chapter 2
Lucky-bloody#
پارت 71
#سر چی؟
+سر من
#چی؟
+ولی الان میبینی که اینجام
#اینگوک کجاست
+حموم
#آها پس واقعا برای همین گریه میکردی
محکم میزنی به شونش
+خفه میشی یا خفت کنم؟
#اخخ...پس دیگه چی میتونه دلیلش باشه؟
+لازم نیست بدونی....اول بیا بریم باهم یچیزی بخوریم
#من خوردم
دستشو محکم میگیری و از پله ها میبریش پایین
+منکه نخوردم
#خب چرا منو همراه خودت میبری؟
+یچیزی بهم بده بخورم
#مگه بچه ای؟
+من آشپزی بلد نیستم
#خب به خدمتکار بگو
+تو خدمتکاری اینجا میبینی؟
#راست میگی....چرا نیستن؟
+نمیدونم غیبشون زده
میرین سمت اشپزخونه و تو میشینی رو اپن
+خب حالا برام یچیزی درست کن
#فکر کردی من نوکرتم؟
+هوی...یادت رفته این حادثه تقصیر کی بود؟
هیونجو با قیافه اخمالو بهت نگاه میکنه
+قیافتو برا من اونجور نکن..زودباش دارم از گشنگی میمیرم(کارگر مظلوم افغانی گیر اوردی)
#خیلی خب....ظالم...
هیونجو میره سمت یخچال و یسری مواد اولیه در میاره و شروع میکنه به آشپزی و توم منتظر میمونی که صدایی از پشت سرت میشنوی
~داری از داداشم بیگاری میکشی؟
با یه جامپ اسکیر ریز برمیگردی و پشت سرت رو نگاه میکنی و اینگوک رو میبینی
+وای قلبم...تو کلا برنامه داری منو سکته بدی نه؟
~اگه قرار بود بکشمت راه اسون تری انتخاب میکردم....تو به این راحتی سکته نمیکنی
+شاید میخوای شکنجم کنی....انقد سکته کنم تا بمیرم
چشاتو گرد میکنی و دستتو میاری جلو دهنت
+هههههه....نکنه تو سادیسمی؟
~ا/ت سرت به جایی خورده؟
به حالت جدی برمیگردی و دست به سینه میشی
+ به هر حال...توم باید امروز منو ببری کوک رو ببینم...اها راستی قبلش باید لباس بخری برام
~اها فرمایش دیگهای نداری؟
+باشه پس منم با همین لباس زشت و قیافه شکل میمون جلوت راه میرم
#چرا زشت؟
+نمیدونم از داداشت بپرس
#اتفاقا خیلی خوشگل شدی زن داداش....من انقد دوست دارم زنا پیرهنای شوهرشون میپوشن اونم بدون شلوار....همیشه آرزو داشتم دوست دختر داشته باشم تا....
اینگوک میاد سمت هیونجو و میزنه پشت کلش
هیونجو پشت سرشو ماساژ میده و به اینگوک نگاه میکنه
#چرا میزنی؟ مگه دروغه؟ تو خودتم ازین استایل خوشت میومد فکر نکن یادم رفته
ابروهاتو میدی بالا و به اینگوک نگاه میکنی و اینگوک گلوشو صاف میکنه
~نه چیزه....اونی که من گفتم لباس خواب بود نه پیرهن مردونه..
🍃🗿
Lucky-bloody#
پارت 71
#سر چی؟
+سر من
#چی؟
+ولی الان میبینی که اینجام
#اینگوک کجاست
+حموم
#آها پس واقعا برای همین گریه میکردی
محکم میزنی به شونش
+خفه میشی یا خفت کنم؟
#اخخ...پس دیگه چی میتونه دلیلش باشه؟
+لازم نیست بدونی....اول بیا بریم باهم یچیزی بخوریم
#من خوردم
دستشو محکم میگیری و از پله ها میبریش پایین
+منکه نخوردم
#خب چرا منو همراه خودت میبری؟
+یچیزی بهم بده بخورم
#مگه بچه ای؟
+من آشپزی بلد نیستم
#خب به خدمتکار بگو
+تو خدمتکاری اینجا میبینی؟
#راست میگی....چرا نیستن؟
+نمیدونم غیبشون زده
میرین سمت اشپزخونه و تو میشینی رو اپن
+خب حالا برام یچیزی درست کن
#فکر کردی من نوکرتم؟
+هوی...یادت رفته این حادثه تقصیر کی بود؟
هیونجو با قیافه اخمالو بهت نگاه میکنه
+قیافتو برا من اونجور نکن..زودباش دارم از گشنگی میمیرم(کارگر مظلوم افغانی گیر اوردی)
#خیلی خب....ظالم...
هیونجو میره سمت یخچال و یسری مواد اولیه در میاره و شروع میکنه به آشپزی و توم منتظر میمونی که صدایی از پشت سرت میشنوی
~داری از داداشم بیگاری میکشی؟
با یه جامپ اسکیر ریز برمیگردی و پشت سرت رو نگاه میکنی و اینگوک رو میبینی
+وای قلبم...تو کلا برنامه داری منو سکته بدی نه؟
~اگه قرار بود بکشمت راه اسون تری انتخاب میکردم....تو به این راحتی سکته نمیکنی
+شاید میخوای شکنجم کنی....انقد سکته کنم تا بمیرم
چشاتو گرد میکنی و دستتو میاری جلو دهنت
+هههههه....نکنه تو سادیسمی؟
~ا/ت سرت به جایی خورده؟
به حالت جدی برمیگردی و دست به سینه میشی
+ به هر حال...توم باید امروز منو ببری کوک رو ببینم...اها راستی قبلش باید لباس بخری برام
~اها فرمایش دیگهای نداری؟
+باشه پس منم با همین لباس زشت و قیافه شکل میمون جلوت راه میرم
#چرا زشت؟
+نمیدونم از داداشت بپرس
#اتفاقا خیلی خوشگل شدی زن داداش....من انقد دوست دارم زنا پیرهنای شوهرشون میپوشن اونم بدون شلوار....همیشه آرزو داشتم دوست دختر داشته باشم تا....
اینگوک میاد سمت هیونجو و میزنه پشت کلش
هیونجو پشت سرشو ماساژ میده و به اینگوک نگاه میکنه
#چرا میزنی؟ مگه دروغه؟ تو خودتم ازین استایل خوشت میومد فکر نکن یادم رفته
ابروهاتو میدی بالا و به اینگوک نگاه میکنی و اینگوک گلوشو صاف میکنه
~نه چیزه....اونی که من گفتم لباس خواب بود نه پیرهن مردونه..
🍃🗿
۱۰.۵k
۲۳ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.