Chapter 2
Chapter 2
Lucky-bloody#
پارت 70
بدی اشکت در میومد چه تقصیر تو باشه چه نباشه
+دارم راست میگم چرا باور نمیکنی؟
دیگه بغضت میترکه و اشکات میریزن و اینگوک دوباره با دستاش به لبه تخت تکیه میده و میاد نزدیک و با لحن و قیافه جدی بهت زل میزنه
~فکر کردی نمیتونستم همون اول کاری کنم جرئت دست از پا خطا کردن نداشته باشی؟
لباتو روهم فشار میدی تا جلوی گریتو بگیری ولی شرشر داشتی بدون صدا اشک میریختی
اینگوک آب دهنشو قورت میده و سرشو میندازه پایین
+اینگوک،اولین باره دارم اینجوری جلوت گریه میکنم دلت به حالم نمیسوزه؟
اینگوک رو تختی رو چنگ میزنه و سرشو میگیره بالا که صورتش قرمز شده بود،انگار هنوز عصبانی بود،ولی هنوز دو ثانیه نشده دوباره روشو میکنه یه سمت دیگه
~لعنتی....نمیتونم حتی به این قیافه نگاه کنم....گریه نکن خیلی زشت میشی نمیتونم بهت نگاه کنم
اشکاتو تند تند پاک میکنی و درست میشینی
+پاک کردم
اینگوک روشو میکنه سمتت و بهت نگاه میکنه،بنظر میومد هنوز عصبیه،چند قدم میره عقب و به یه سمت دیگه نگاه میکنه
~هنوزم خیلی زشتی نمیشه بهت نگاه کرد
+دیگه چیکار کنم قیافم این شکلیه
~تو این لباسم خیلی زشت شدی شکل میمون شدی،یچیز دیگه بپوش
+به یه شرط.....که بگی حرفمو باور کردی
~از همون اول میدونستم
+چی؟
~میخواستم مطمئن شم
+چرا وقتی میدونستی گریم انداختی؟ تو نمیدونی وقتی مجبور میشم یچیزیو توضیح بدم گریم میگیره؟
~از کجا باید میدونستم؟
+چمیدونم تو گفتی از بچگیم منو زیر نظر داشتی
~خیلی خب حالا....میخوام برم حموم توم پاشو لباستو عوض کن
+لباس ندارم...لباسای توم همشون یه شکلن
اینگوک دست میکنه تو موهاش و بهمشون میریزه
~خیلی خب همینجا بشین تا من برم حموم بعدش میریم لباس بخریم
+نمیشه اخه گشنمه
~هرکار میخوای بکن
بعد حولشو برمیداره و میره تو حموم
+احساس میکنم افسرده شدم...دلم میخواد بمیرم....حتی پریودیمم بند اومده شاید واقعا دارم میمیرم...
از رو تخت میری پایین و از اتاق میری بیرون که میخوری به هیونجو
+هیونجو؟
#ا/ت؟ چرا داری گریه میکنی؟
+این مدت چرا غیبت زده بود؟
#اینگوک سخت گرفت بهت؟
+چرا چرت و پرت میگی جواب منو بده
#راستش....ازینکه کوک حالش اینجوری شده عذاب وجدان داشتم نمیخواستم جلوت ظاهر شم....یمدت رفتم هتل
+باید عذاب وجدان داشته باشی....
هیونجو سرشو میندازه پایین
+خیلی خب...بیخیال بالاخره کوک داره خوب میشه....
#آره فهمیدم....انگار جیسونگ بهش خون داده
+اوهوم
#چجوری راضی شد؟
+با من معامله کرد
#سر چی؟...
🍃🗿
Lucky-bloody#
پارت 70
بدی اشکت در میومد چه تقصیر تو باشه چه نباشه
+دارم راست میگم چرا باور نمیکنی؟
دیگه بغضت میترکه و اشکات میریزن و اینگوک دوباره با دستاش به لبه تخت تکیه میده و میاد نزدیک و با لحن و قیافه جدی بهت زل میزنه
~فکر کردی نمیتونستم همون اول کاری کنم جرئت دست از پا خطا کردن نداشته باشی؟
لباتو روهم فشار میدی تا جلوی گریتو بگیری ولی شرشر داشتی بدون صدا اشک میریختی
اینگوک آب دهنشو قورت میده و سرشو میندازه پایین
+اینگوک،اولین باره دارم اینجوری جلوت گریه میکنم دلت به حالم نمیسوزه؟
اینگوک رو تختی رو چنگ میزنه و سرشو میگیره بالا که صورتش قرمز شده بود،انگار هنوز عصبانی بود،ولی هنوز دو ثانیه نشده دوباره روشو میکنه یه سمت دیگه
~لعنتی....نمیتونم حتی به این قیافه نگاه کنم....گریه نکن خیلی زشت میشی نمیتونم بهت نگاه کنم
اشکاتو تند تند پاک میکنی و درست میشینی
+پاک کردم
اینگوک روشو میکنه سمتت و بهت نگاه میکنه،بنظر میومد هنوز عصبیه،چند قدم میره عقب و به یه سمت دیگه نگاه میکنه
~هنوزم خیلی زشتی نمیشه بهت نگاه کرد
+دیگه چیکار کنم قیافم این شکلیه
~تو این لباسم خیلی زشت شدی شکل میمون شدی،یچیز دیگه بپوش
+به یه شرط.....که بگی حرفمو باور کردی
~از همون اول میدونستم
+چی؟
~میخواستم مطمئن شم
+چرا وقتی میدونستی گریم انداختی؟ تو نمیدونی وقتی مجبور میشم یچیزیو توضیح بدم گریم میگیره؟
~از کجا باید میدونستم؟
+چمیدونم تو گفتی از بچگیم منو زیر نظر داشتی
~خیلی خب حالا....میخوام برم حموم توم پاشو لباستو عوض کن
+لباس ندارم...لباسای توم همشون یه شکلن
اینگوک دست میکنه تو موهاش و بهمشون میریزه
~خیلی خب همینجا بشین تا من برم حموم بعدش میریم لباس بخریم
+نمیشه اخه گشنمه
~هرکار میخوای بکن
بعد حولشو برمیداره و میره تو حموم
+احساس میکنم افسرده شدم...دلم میخواد بمیرم....حتی پریودیمم بند اومده شاید واقعا دارم میمیرم...
از رو تخت میری پایین و از اتاق میری بیرون که میخوری به هیونجو
+هیونجو؟
#ا/ت؟ چرا داری گریه میکنی؟
+این مدت چرا غیبت زده بود؟
#اینگوک سخت گرفت بهت؟
+چرا چرت و پرت میگی جواب منو بده
#راستش....ازینکه کوک حالش اینجوری شده عذاب وجدان داشتم نمیخواستم جلوت ظاهر شم....یمدت رفتم هتل
+باید عذاب وجدان داشته باشی....
هیونجو سرشو میندازه پایین
+خیلی خب...بیخیال بالاخره کوک داره خوب میشه....
#آره فهمیدم....انگار جیسونگ بهش خون داده
+اوهوم
#چجوری راضی شد؟
+با من معامله کرد
#سر چی؟...
🍃🗿
۱۰.۷k
۲۳ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.