Chapter 2
Chapter 2
Lucky-bloody#
پارت 72
~نه چیزه....اونی که من گفتم لباس خواب بود نه پیرهن مردونه
#ولی من قشنگ یادمه که تو....
~اشتباه شنیدی
#نمیدونم...ولی اینم نمیدونم چرا با اینکه زنداداش انقد تو این لباس خوشگل شده بهش میگی میمون
اینگوک دوباره میزنه پشت سر هیونجو
#هی!
~فضولی نکن....ضمنا تو چرا به زن داداشت داری انقدر دقیق نگاه میکنی؟
#چون اصلا شبیه میمون نیست
~اشپزیتو کن
#تموم شد
+خب ببینم چی درست کردی که انقد زود تموم شد
از رو اپن میپری پایین و میری سمت هیونجو
+رامیون؟
#اوهوم...
+واقعا فکر کردی خودم نمیتونستم درست کنم؟
#دیگه فقط همین از دستم بر میومد...
+مطمئن باش با این آشپزیت اگه دختر بودی شوهر گیرت نمیومد
#حالا که نیستم همینو بخور دیگه مظلوم گیر آوردی...تازه فلفلم توش نریختم چون دوست نداری
ظرف رامیون رو میگیری و میری سر میز میشینی و شروع میکنی به خوردن
~یوقت تعارف نکنی؟
روتو میکنی سمتشون
+شما فعلا هردوتون بهم بدهکارین بخاطر نقشه مزخرفتون
~چه ربطی به من داره مگه نقشه من بود؟
#منم انتظار نداشتم جیسونگ اینجوری تو صحنه ظاهر شه و جونگکوک همچین فداکاری انجام بده
+کار جیسونگ نبود
هردوشون با قیافه هنگ کرده بهت نگاه میکنن
#~چی؟
ظرف خالی رامیون رو میندازی تو سینک و میری جلوشون وایمیستی
+صبحی که جیسونگ اومده بود اینجا از هیچی خبر نداشت،گفت حتی نمیدونست دلیل اینکه کوک تو کماعه چیه
#خب تو حرف اونو باور کردی؟...معلومه نمیخواد زیر بارش بره وگرنه باید دیه بده اگر بمیره
+به کی؟
هیونجو ساکت میشه
+کوکم کسیو نداره مثل خودم برا همین کشتنش کار سختی نیست و جیسونگم آدمی نیست با اون همه غرور بخواد کاری کرده رو انکار کنه چون تاحالا نکرده
~دلیل نمیشه چون تاحالا نکرده نمیتونه
+اره ولی بنظر نمیومد دروغ بگه
#گیریم کار اون نبوده...پس کار کی بوده؟
شونه بالا میندازی
+نمیدونم
برای چند ثانیه سکوت حاکم میشه و توم یه نفس عمیق میکشی تن صداتو میبری بالا تا جو رو عوض کنی
+خب حالا باید بریم بیرون برا من خرید کنید
با یه لبخند گشاد رو صورتت میزنی رو شونشون و میری سمت راه پله ها
+اینگوک بیا بهم یه لباس بده تا میریم بخریم
اینگوک یه نگاه میکنه به هیونجو و مشتشو میاره بالا و هیونجو هم میره عقب
~تقصیر توعه...
و بعدش دنبالت میاد
#به من چه خب...
میرسی به اتاق و میری تو
+خب یه لباس بده که اندازم باشه...
🍃🗿
Lucky-bloody#
پارت 72
~نه چیزه....اونی که من گفتم لباس خواب بود نه پیرهن مردونه
#ولی من قشنگ یادمه که تو....
~اشتباه شنیدی
#نمیدونم...ولی اینم نمیدونم چرا با اینکه زنداداش انقد تو این لباس خوشگل شده بهش میگی میمون
اینگوک دوباره میزنه پشت سر هیونجو
#هی!
~فضولی نکن....ضمنا تو چرا به زن داداشت داری انقدر دقیق نگاه میکنی؟
#چون اصلا شبیه میمون نیست
~اشپزیتو کن
#تموم شد
+خب ببینم چی درست کردی که انقد زود تموم شد
از رو اپن میپری پایین و میری سمت هیونجو
+رامیون؟
#اوهوم...
+واقعا فکر کردی خودم نمیتونستم درست کنم؟
#دیگه فقط همین از دستم بر میومد...
+مطمئن باش با این آشپزیت اگه دختر بودی شوهر گیرت نمیومد
#حالا که نیستم همینو بخور دیگه مظلوم گیر آوردی...تازه فلفلم توش نریختم چون دوست نداری
ظرف رامیون رو میگیری و میری سر میز میشینی و شروع میکنی به خوردن
~یوقت تعارف نکنی؟
روتو میکنی سمتشون
+شما فعلا هردوتون بهم بدهکارین بخاطر نقشه مزخرفتون
~چه ربطی به من داره مگه نقشه من بود؟
#منم انتظار نداشتم جیسونگ اینجوری تو صحنه ظاهر شه و جونگکوک همچین فداکاری انجام بده
+کار جیسونگ نبود
هردوشون با قیافه هنگ کرده بهت نگاه میکنن
#~چی؟
ظرف خالی رامیون رو میندازی تو سینک و میری جلوشون وایمیستی
+صبحی که جیسونگ اومده بود اینجا از هیچی خبر نداشت،گفت حتی نمیدونست دلیل اینکه کوک تو کماعه چیه
#خب تو حرف اونو باور کردی؟...معلومه نمیخواد زیر بارش بره وگرنه باید دیه بده اگر بمیره
+به کی؟
هیونجو ساکت میشه
+کوکم کسیو نداره مثل خودم برا همین کشتنش کار سختی نیست و جیسونگم آدمی نیست با اون همه غرور بخواد کاری کرده رو انکار کنه چون تاحالا نکرده
~دلیل نمیشه چون تاحالا نکرده نمیتونه
+اره ولی بنظر نمیومد دروغ بگه
#گیریم کار اون نبوده...پس کار کی بوده؟
شونه بالا میندازی
+نمیدونم
برای چند ثانیه سکوت حاکم میشه و توم یه نفس عمیق میکشی تن صداتو میبری بالا تا جو رو عوض کنی
+خب حالا باید بریم بیرون برا من خرید کنید
با یه لبخند گشاد رو صورتت میزنی رو شونشون و میری سمت راه پله ها
+اینگوک بیا بهم یه لباس بده تا میریم بخریم
اینگوک یه نگاه میکنه به هیونجو و مشتشو میاره بالا و هیونجو هم میره عقب
~تقصیر توعه...
و بعدش دنبالت میاد
#به من چه خب...
میرسی به اتاق و میری تو
+خب یه لباس بده که اندازم باشه...
🍃🗿
۸.۴k
۲۳ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.