عشق خشن من ❤️ پارت 58
ویو چا اونوو
کل و راه و منو جونگ کوک داشتیم باهم آهنگ می خوندیم و کلی تو راه باهم خوش گذاروندیم . به خونه رسیدیم که هر چی ا.ت رو صدا کردم جواب ندادم که دیدم
_ا.ت
+......
_عشقم
+......
سرم رو برگردونم که دیدم ا.ت خوابش برده خیلی ناز بود .از ماشین پیاده شدم و به خدمتکار گفتم برن وسایل رو بیارن پایین و خودم هم رفتم در سمت ا.ت رو باز کردم و اون براید استایل بغل کردم و بردم گذاشتم روی تخت پتو رو کشیدم روش و نشستم بالا سرش و یکم مو هاشو رو نوازش کردم و یه بوس روی لباش گذاشتم و رفتم یه دوش گرفتم .....
ویو ا.ت
تو راه خوابم برد نمی دونم چند ساعت خوابیدم از خواب که بیدار شدم دیدم تو اتاق اون وو هستم بلند شدم یکم چشمان رو مالش دادم و بعد دیدم که اون وو از حمام آمد بیرون تنها یه حوله دور کمرش بود . آروم به در نگاه کردم و نگاهم رو ازش گرفتم
_بیدار شدی عشقم
+اهم
_به کجا داری نگاه می کنی هان
+هیچ جا
_خخخخخخ
+به چی می خندی
بهش نگاه کردم و بازم سریع نگاهم رو به در دوخته
_ا.ت
+چیه
_هنوزم
+هنوز چی
_هنوزم ازم خجالت می کشی
+خجالت ههه منو خجالت نه بابا فقط تو فکرم همین
_اعع بیا بغلم ببینم به چی فکر می کنی به ما هم بگو
رفت کنار ا.ت روی تخت نشست و اون از پشت بغل کرد.یکم مو های ا.ت رو بو کردو و گفت
_خوب
+چی خوب
_داشتی به چی فکر میکردی
+اینکه الان تو مال منی
_من نه تو مال من شدی
+چی یعنی تو مال من نشدی
یه مشت زد به بازوی چا اون وو
_اخمخخ غلط کردم بابا معلوم که مال تو هستم تو هر زندگی من فقط مال تو هستم
+آفرین پسر خوب
ولی بازم خجالت کشیدم به بدن لختش نگاه کنم
_ا.ت
+هم
_چرا بهم نگاهنمی کنی
+چون لختی
_ببین گفتم که هنوزم ازم خجالت می کشی بابا تو دیگه دیشبمال من شدی هم من هم تو کل بدن هم لخت دیدیم
+باشه بابا تند نرو
برگشتم سمتش و یه لبخند بهش زدم و دستم رو تو موهاش کردم
+چرا هنوز موهات خیس
_چون هنوز سشوار نکردم
+میشه من برات خشکش کنم...خودش رو کیوت می کنه...
_باشه چرا که نه من از خدام
+بیا اینجا بشین برات خشکشون کنم
_باشه
داشتم موهاش رو خشک می کردم که یهو کمرم رو گرفت و منو نشوند روی پاهاش
+داری چیکار می کنی بزار کارم رو بکنم
_هیشش .... انگشت استرس رو گذاشت روی لبای ا.ت......
بهش خیره شدم که صورتش رو نزدیک صورتم کرد و بوسیدم منم همراهیش کردم اما بعد ازش جدا شدن
_چرا آخه
+پاشو لباست رو به پوش منم میرم دوش می گیرم
_منم میام
+تو که تازه آمدی بیرون
_دوست دارم دوباره دوش بگیرم ...مرموز نگاه می کرد و خنده شیطانی روی لباش نشست.
+هیچی اینطوری نکن ازت می ترسم
از رو پاهاش بلند شدم و رفتم طرف حمام
_خوب باید بترسی
که به طرفم آمد و منم دویدم تو حمام که اونم به زور آمد تو ....(دیگه خودتون تصور کنید تو حمام رو)ماه ها از اون قضیه ها می گزه منو اون وو یه زندگی خیلی خوب داریم .امروز حالم زیاد خوب نبود هر بوی می آمد حالت تهوع می گرفتم . نشستم روی مبل و دستم رو گذاشتم روی شکمم
+اییی یعنی من چرا اینجوری شدم فکر کنم مریض شدم .
داشتم همینطوری احتمال می دادم که وقتی نگاهم به شکمم افتاد جیغ زدم
+جیغغغغغغغ
خدمتکار :خانم حالتون خوبه
+اره اره خوبم برو به کارت برس
دویدم و رفتم توی اتاق و در و بستم نشستم و دوباره دستم رو گذاشتم روی شکمم
+یعنی اماکن داره وایی خدا
سریع بلند شدم و خودم رو آماده کردم و رفتم بیمارستان و تست دادم یه ساعت منتظر موندم که جواب آمد که پرستاره با لبخند گفت
پ:تبریک میگم شما الان ۵هفته هست که با دارین
+چییی
پ:بله دارین مادر میشین
یه اشک از گوشه چشمم آمد پایین
پ:انگار که خوشحال نشدین
+نه نه این اشک شوق
از بیمارستان رفتم بیرون که یهو.....
ادامه دارد
کل و راه و منو جونگ کوک داشتیم باهم آهنگ می خوندیم و کلی تو راه باهم خوش گذاروندیم . به خونه رسیدیم که هر چی ا.ت رو صدا کردم جواب ندادم که دیدم
_ا.ت
+......
_عشقم
+......
سرم رو برگردونم که دیدم ا.ت خوابش برده خیلی ناز بود .از ماشین پیاده شدم و به خدمتکار گفتم برن وسایل رو بیارن پایین و خودم هم رفتم در سمت ا.ت رو باز کردم و اون براید استایل بغل کردم و بردم گذاشتم روی تخت پتو رو کشیدم روش و نشستم بالا سرش و یکم مو هاشو رو نوازش کردم و یه بوس روی لباش گذاشتم و رفتم یه دوش گرفتم .....
ویو ا.ت
تو راه خوابم برد نمی دونم چند ساعت خوابیدم از خواب که بیدار شدم دیدم تو اتاق اون وو هستم بلند شدم یکم چشمان رو مالش دادم و بعد دیدم که اون وو از حمام آمد بیرون تنها یه حوله دور کمرش بود . آروم به در نگاه کردم و نگاهم رو ازش گرفتم
_بیدار شدی عشقم
+اهم
_به کجا داری نگاه می کنی هان
+هیچ جا
_خخخخخخ
+به چی می خندی
بهش نگاه کردم و بازم سریع نگاهم رو به در دوخته
_ا.ت
+چیه
_هنوزم
+هنوز چی
_هنوزم ازم خجالت می کشی
+خجالت ههه منو خجالت نه بابا فقط تو فکرم همین
_اعع بیا بغلم ببینم به چی فکر می کنی به ما هم بگو
رفت کنار ا.ت روی تخت نشست و اون از پشت بغل کرد.یکم مو های ا.ت رو بو کردو و گفت
_خوب
+چی خوب
_داشتی به چی فکر میکردی
+اینکه الان تو مال منی
_من نه تو مال من شدی
+چی یعنی تو مال من نشدی
یه مشت زد به بازوی چا اون وو
_اخمخخ غلط کردم بابا معلوم که مال تو هستم تو هر زندگی من فقط مال تو هستم
+آفرین پسر خوب
ولی بازم خجالت کشیدم به بدن لختش نگاه کنم
_ا.ت
+هم
_چرا بهم نگاهنمی کنی
+چون لختی
_ببین گفتم که هنوزم ازم خجالت می کشی بابا تو دیگه دیشبمال من شدی هم من هم تو کل بدن هم لخت دیدیم
+باشه بابا تند نرو
برگشتم سمتش و یه لبخند بهش زدم و دستم رو تو موهاش کردم
+چرا هنوز موهات خیس
_چون هنوز سشوار نکردم
+میشه من برات خشکش کنم...خودش رو کیوت می کنه...
_باشه چرا که نه من از خدام
+بیا اینجا بشین برات خشکشون کنم
_باشه
داشتم موهاش رو خشک می کردم که یهو کمرم رو گرفت و منو نشوند روی پاهاش
+داری چیکار می کنی بزار کارم رو بکنم
_هیشش .... انگشت استرس رو گذاشت روی لبای ا.ت......
بهش خیره شدم که صورتش رو نزدیک صورتم کرد و بوسیدم منم همراهیش کردم اما بعد ازش جدا شدن
_چرا آخه
+پاشو لباست رو به پوش منم میرم دوش می گیرم
_منم میام
+تو که تازه آمدی بیرون
_دوست دارم دوباره دوش بگیرم ...مرموز نگاه می کرد و خنده شیطانی روی لباش نشست.
+هیچی اینطوری نکن ازت می ترسم
از رو پاهاش بلند شدم و رفتم طرف حمام
_خوب باید بترسی
که به طرفم آمد و منم دویدم تو حمام که اونم به زور آمد تو ....(دیگه خودتون تصور کنید تو حمام رو)ماه ها از اون قضیه ها می گزه منو اون وو یه زندگی خیلی خوب داریم .امروز حالم زیاد خوب نبود هر بوی می آمد حالت تهوع می گرفتم . نشستم روی مبل و دستم رو گذاشتم روی شکمم
+اییی یعنی من چرا اینجوری شدم فکر کنم مریض شدم .
داشتم همینطوری احتمال می دادم که وقتی نگاهم به شکمم افتاد جیغ زدم
+جیغغغغغغغ
خدمتکار :خانم حالتون خوبه
+اره اره خوبم برو به کارت برس
دویدم و رفتم توی اتاق و در و بستم نشستم و دوباره دستم رو گذاشتم روی شکمم
+یعنی اماکن داره وایی خدا
سریع بلند شدم و خودم رو آماده کردم و رفتم بیمارستان و تست دادم یه ساعت منتظر موندم که جواب آمد که پرستاره با لبخند گفت
پ:تبریک میگم شما الان ۵هفته هست که با دارین
+چییی
پ:بله دارین مادر میشین
یه اشک از گوشه چشمم آمد پایین
پ:انگار که خوشحال نشدین
+نه نه این اشک شوق
از بیمارستان رفتم بیرون که یهو.....
ادامه دارد
۸.۶k
۲۱ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.