فیک جداناپذیر پارت ۱۰۶
فیک جداناپذیر پارت ۱۰۶
از زبان ات
از رو تاب پریدم رفتم تو بغلش و لبامو گزاشتم رو لباش اما چون نمی خواستم خیلی سریع پیش برم فقط یه بوسه ی ریزی به لباش زدم و از تو بغلش اومدم بیرون
ات: خب شما چی داشتین میگفتین؟ درباره ی تجربه بود؟ می خوای دوباره فلجم کنی؟ با کمال میل قبول میکنم
سریع دستشو دور کمرم گرفت و منو به بدنش چسبوند نفسای گرمش که با پوستم برخورد می کرد لرزشی رو تو ستون فقراتم ایجاد می کرد
جونگ کوک: ات...
ات: بله ددی دراکولا
جونگ کوک: می دونی که چقدر عاشقتم و حاظرم برات خودمو بکش...
انگشتمو گذاشتم روی لباش که ساکت شه
ات: خودت گفتی که ترکم نمیکنی پس دیگه همچنین کلمه ای رو از دهنت نشنوم
دستمو گرفت و گفت: پس تو هم بهم قول بده که هیچ وقت ترکم نمیکنی چون بدون تو دیگه نمی تونم زندگی کنم میفهمی اینو؟ بدون تو میمیرم
ات: بهت قول میدم که...
تو همین حین یدفع صدای جنی از پشت سرمون اومد برگشتم نگاهش کردم تر صورتی که جونگ کوک فقط چشماش رو من قفل شده بود
جنی: به به می بینم که این دوتا پرنده های عاشق بدجوری درحال عشق بازین ببخشید که مزاحم اوقات خوشتون شدم ولی هوا سرده میبینید که هم داره از آسمون برف میباره یه وقت سرما می خورینا؟ زود بیاین تو
ات: چی؟ عاممم... خیله خب الان میایم تو برو
جنی: دروغ نگیناا زود بیاین تو
ات: چشم چشم فعلا تو زود برو یه وقت خودت مریض نشی
جنی از محوطه خارج شد یه نفس عمیق کشیدم و گفتم: دیگه باید بریم تو کم کم دیگه داره سردم میشه
جونگ کوک: نیازی به این کار نیست با بدنم گرمت میکنم
دیگه داشتم از خجالت آب میشدم لب پایینی مو گاز گرفتم و گفتم: ددی دیگه داری پرو میشی بس کن دیگه دارم از خجالت آب میشم
نیشخندی زد و سرشو برد کنار گوشمو آروم زیر لب زمزمه کرد: تو پروم کردی ولی فکر نکنم امشب جسم ذوب شدتو زیرم ببینم درعضوش یه چیز دیگه رو میبینم
بدجوری داشتم از خجالت سرخ میشدم موهای تنم سیخ شده بود بود که جونگ کوک فهمید و گفت: بیب من الان فقط حرفشو زدم هنوز که شروع نکردم
ات: تو از مواد هم بدتری داری با عطر تند پیرهنت خفم می کنی (بوی عطر تندش بدجوری از دماغم تا نخای مغزم می پیچید باعث سرگیجم میشد به این بن حساسیت داشتم باعث میشدم احساس خفگی کنم
جونگ کوک: پس امشب با بوی عطر تنم نمی تونی تا آخرش هوشیار بمونی و لذتو ازم میگیری اما بدون تنها فقط با حلقه شدن دستام دور گردنت می تونم بهت اجازه ی خفه شدن رو بدم
دیگه داشت خطری می شد دستش آروم دور گردنم گرفت و سمت صورتش کشوند می دونم که می خواست لبامو بگیره اما یدفه...
از زبان ات
از رو تاب پریدم رفتم تو بغلش و لبامو گزاشتم رو لباش اما چون نمی خواستم خیلی سریع پیش برم فقط یه بوسه ی ریزی به لباش زدم و از تو بغلش اومدم بیرون
ات: خب شما چی داشتین میگفتین؟ درباره ی تجربه بود؟ می خوای دوباره فلجم کنی؟ با کمال میل قبول میکنم
سریع دستشو دور کمرم گرفت و منو به بدنش چسبوند نفسای گرمش که با پوستم برخورد می کرد لرزشی رو تو ستون فقراتم ایجاد می کرد
جونگ کوک: ات...
ات: بله ددی دراکولا
جونگ کوک: می دونی که چقدر عاشقتم و حاظرم برات خودمو بکش...
انگشتمو گذاشتم روی لباش که ساکت شه
ات: خودت گفتی که ترکم نمیکنی پس دیگه همچنین کلمه ای رو از دهنت نشنوم
دستمو گرفت و گفت: پس تو هم بهم قول بده که هیچ وقت ترکم نمیکنی چون بدون تو دیگه نمی تونم زندگی کنم میفهمی اینو؟ بدون تو میمیرم
ات: بهت قول میدم که...
تو همین حین یدفع صدای جنی از پشت سرمون اومد برگشتم نگاهش کردم تر صورتی که جونگ کوک فقط چشماش رو من قفل شده بود
جنی: به به می بینم که این دوتا پرنده های عاشق بدجوری درحال عشق بازین ببخشید که مزاحم اوقات خوشتون شدم ولی هوا سرده میبینید که هم داره از آسمون برف میباره یه وقت سرما می خورینا؟ زود بیاین تو
ات: چی؟ عاممم... خیله خب الان میایم تو برو
جنی: دروغ نگیناا زود بیاین تو
ات: چشم چشم فعلا تو زود برو یه وقت خودت مریض نشی
جنی از محوطه خارج شد یه نفس عمیق کشیدم و گفتم: دیگه باید بریم تو کم کم دیگه داره سردم میشه
جونگ کوک: نیازی به این کار نیست با بدنم گرمت میکنم
دیگه داشتم از خجالت آب میشدم لب پایینی مو گاز گرفتم و گفتم: ددی دیگه داری پرو میشی بس کن دیگه دارم از خجالت آب میشم
نیشخندی زد و سرشو برد کنار گوشمو آروم زیر لب زمزمه کرد: تو پروم کردی ولی فکر نکنم امشب جسم ذوب شدتو زیرم ببینم درعضوش یه چیز دیگه رو میبینم
بدجوری داشتم از خجالت سرخ میشدم موهای تنم سیخ شده بود بود که جونگ کوک فهمید و گفت: بیب من الان فقط حرفشو زدم هنوز که شروع نکردم
ات: تو از مواد هم بدتری داری با عطر تند پیرهنت خفم می کنی (بوی عطر تندش بدجوری از دماغم تا نخای مغزم می پیچید باعث سرگیجم میشد به این بن حساسیت داشتم باعث میشدم احساس خفگی کنم
جونگ کوک: پس امشب با بوی عطر تنم نمی تونی تا آخرش هوشیار بمونی و لذتو ازم میگیری اما بدون تنها فقط با حلقه شدن دستام دور گردنت می تونم بهت اجازه ی خفه شدن رو بدم
دیگه داشت خطری می شد دستش آروم دور گردنم گرفت و سمت صورتش کشوند می دونم که می خواست لبامو بگیره اما یدفه...
۳۰.۷k
۰۲ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.