امر کردی که برو، چَشم ، اطاعت کردم
امر کردی که برو، چَشم ، اطاعت کردم
پای خود را به درِ خانه هدایت کردم
خبر از آینه قرآن و کمی آب نبود
به خداحافظی تلخ قناعت کردم
باز دندان به جگر بردم از این حال خراب
مثل هر بار شکستم وَ نجابت کردم
گله کم نیست ولی حوصله کمتر دارم
چون به بی مهری آن قلب تو عادت کردم
چمدان دست من و خنده به لبهای تو بود
شاد بودی و من اظهار رضایت کردم
رفتم از قلب تو اما دل من پیش تو ماند
من به هر کس که تو را دیده حسادت کردم
بی تو عمریست که در خلوت تنهایی خود
محضر غصه ی تو عرض ارادت کردم
آخرین سطر ورق آمد و ناگفته زیاد
به همین گفتن یک جمله کفایت کردم
دوستت دارم و هر شب به تو می اندیشم
آه شرمنده اگر باز جسارت کردم
پای خود را به درِ خانه هدایت کردم
خبر از آینه قرآن و کمی آب نبود
به خداحافظی تلخ قناعت کردم
باز دندان به جگر بردم از این حال خراب
مثل هر بار شکستم وَ نجابت کردم
گله کم نیست ولی حوصله کمتر دارم
چون به بی مهری آن قلب تو عادت کردم
چمدان دست من و خنده به لبهای تو بود
شاد بودی و من اظهار رضایت کردم
رفتم از قلب تو اما دل من پیش تو ماند
من به هر کس که تو را دیده حسادت کردم
بی تو عمریست که در خلوت تنهایی خود
محضر غصه ی تو عرض ارادت کردم
آخرین سطر ورق آمد و ناگفته زیاد
به همین گفتن یک جمله کفایت کردم
دوستت دارم و هر شب به تو می اندیشم
آه شرمنده اگر باز جسارت کردم
۹۷۴
۱۸ فروردین ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.