کلافه خسته و تنها در این شبهای تکراری
کلافه خسته و تنها در این شبهای تکراری
از این پهلو به آن پهلو میان خواب و بیداری
شب است و هجمه ی درد و مسکنهای بی تاثیر
من و بی خوابی و تا صبح در گیر خود آزاری
نفس بی وفقه می کوبد لگد بر سینه ی شعرم
و داری قطره قطره از نگاهم تلخ می باری
چنان بر قاب افکار و خیالم نقش بستی که
برای لحظه ای دست از سر من برنمی داری
به روی شانه می ریزم برایت موج گیسو را
مبادا شانه هایم را به دست باد بسپاری
زمانی عاشقم بودی ، نفس بودم برای تو
چرا دیگر نمی خواهی بگویی دوستم داری
نمی دانم به تاکید کدامین فصل بی مهری
نهال عشق را در باغ دلتنگی نمی کاری
درون قبر خود هر شب ، میان برزخم شاید
بیایی و گلی روی مزار عشق بگذاری
نبودم ، نیستم هرگز گدای عشق اما تو
هزاران " دوستت دارم" به این عاشق بدهکاری
از این پهلو به آن پهلو میان خواب و بیداری
شب است و هجمه ی درد و مسکنهای بی تاثیر
من و بی خوابی و تا صبح در گیر خود آزاری
نفس بی وفقه می کوبد لگد بر سینه ی شعرم
و داری قطره قطره از نگاهم تلخ می باری
چنان بر قاب افکار و خیالم نقش بستی که
برای لحظه ای دست از سر من برنمی داری
به روی شانه می ریزم برایت موج گیسو را
مبادا شانه هایم را به دست باد بسپاری
زمانی عاشقم بودی ، نفس بودم برای تو
چرا دیگر نمی خواهی بگویی دوستم داری
نمی دانم به تاکید کدامین فصل بی مهری
نهال عشق را در باغ دلتنگی نمی کاری
درون قبر خود هر شب ، میان برزخم شاید
بیایی و گلی روی مزار عشق بگذاری
نبودم ، نیستم هرگز گدای عشق اما تو
هزاران " دوستت دارم" به این عاشق بدهکاری
۲.۹k
۱۸ فروردین ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.