رمان همسر اجباری پارت هشتاد و هفتم
#رمان_همسر_اجباری #پارت_هشتاد و هفتم
چطور نگم آخه این آشغال چپ وراست همش غلط اضافه میکنه.
تمام قضیه رو واسش گفتم گفتم که هدف آریا چی بوده و چرا این کارو میکنه.
اینبار احسان ناراحت بود نه از دست آریا بلکه از دست بابای شین و خود شین .
من از اولم هیچ حس خوبی به این معامله نداشتم چون پای قرارداد نوشته بودن که اگه هر کدوم از طرفین فسخش
کنن باید تمام امتیازا رو واگذار کنن.اینا همه نقشه بودکه شین به آریا برسه . تو یکی از مهمونیا همون طور که از
تعریفات شین شنیدم آریا رو دیده وعاشقش شده. و اینطوری شده که از باباش خواسته با یه شرکت نو پایی مثل ما
که حتی واسه خودمونم باور نکردنی بود.دست به همکاری تجاری بزنه. و االن هم که این دختر با آریاست دلیلش
اینه که حتما بابای شین از عمد دست باال گرفته که کار به فسخ قراردادبرسه.از اونجاییم که آریا طرف اصلی
قراردادبود و ما اونو نماینده خودمون کردیم واختیار تام سهام منو آقا کیانو داشت.اگه فسخ میشد حتی خونه ای هم
که داشتیم و ازمون میگرفتن آریا ب خاطر ما این کارو کرده.آنا.
من:آره خودم میدونستم چون واقعا آریا تمام دلشو واسه زیبا داده بود وبعد زیبا آدم دیگه ای شده بود ساکت و
بیحرف.به موقع مهربون.اما هیچ حسی تو دلش نبود بعد از زیبا کامال معلوم بود.
-پس توام فهمیده بودی آنا
-آره فعال میذارمت خونه و امشبو یه فکر درست حسابی کنیم ببینم میتونیم آریا رو بدون از دست دادن سهام از
چنگ شرکت سوء در بیاریم.
به سمت خونه حرکت کرد.بعداز رسوندن من داخل نیومد و رفتباشه داداشی
کلیدو انداختم به درو رفتم تو کفشاامو گذاشتم تو جا کفشی راه رو رو طی کردم که به پذیرایی رسیدم شین با آریا
نشسته بودن رو میزه ناهار خوری و داشتن غذا میخوردن.اون چیه دارن میخورن ....ای خاک تو سر من واسه این دیوونه)آریا( وسیله های دستمو انداختم زمین و با عصبانیت سمتش رفتم اون داشت با ولع غذا میخورد فکرکرده
بود رفتم تو اتاق.از دستش گرفتمو انداختم تو سینک آری از جون خودت سیر شدی چرا از این آتو آشغاال میخوری
.آریا متعجب از رفتارو حرکتم داشت نگاهم میکرد.
آریا:چته آنا من فقط گشنه ام بود این چکار بود.
شین:چرا این کارو کردی گشنش بود.
یکم ب من وقت بده خودم واست غذا درست میکنمخب معلومهگشنته
فقط تورو خدا از این آتو آشغاال نخور چون دیشبو یادم نمیره.
یه نگاه خبیثانه انداخت و گفت به شرطی نمیخورم آخه یکی دیگه واسه تو گرفتم اونو میخورم اگه قبول نکنی.
-هرچی باشه قبول.
-من دلم قرمه سبزی میخواد.
-قرمه سبزی دیگه چیه؟
Comments please
چطور نگم آخه این آشغال چپ وراست همش غلط اضافه میکنه.
تمام قضیه رو واسش گفتم گفتم که هدف آریا چی بوده و چرا این کارو میکنه.
اینبار احسان ناراحت بود نه از دست آریا بلکه از دست بابای شین و خود شین .
من از اولم هیچ حس خوبی به این معامله نداشتم چون پای قرارداد نوشته بودن که اگه هر کدوم از طرفین فسخش
کنن باید تمام امتیازا رو واگذار کنن.اینا همه نقشه بودکه شین به آریا برسه . تو یکی از مهمونیا همون طور که از
تعریفات شین شنیدم آریا رو دیده وعاشقش شده. و اینطوری شده که از باباش خواسته با یه شرکت نو پایی مثل ما
که حتی واسه خودمونم باور نکردنی بود.دست به همکاری تجاری بزنه. و االن هم که این دختر با آریاست دلیلش
اینه که حتما بابای شین از عمد دست باال گرفته که کار به فسخ قراردادبرسه.از اونجاییم که آریا طرف اصلی
قراردادبود و ما اونو نماینده خودمون کردیم واختیار تام سهام منو آقا کیانو داشت.اگه فسخ میشد حتی خونه ای هم
که داشتیم و ازمون میگرفتن آریا ب خاطر ما این کارو کرده.آنا.
من:آره خودم میدونستم چون واقعا آریا تمام دلشو واسه زیبا داده بود وبعد زیبا آدم دیگه ای شده بود ساکت و
بیحرف.به موقع مهربون.اما هیچ حسی تو دلش نبود بعد از زیبا کامال معلوم بود.
-پس توام فهمیده بودی آنا
-آره فعال میذارمت خونه و امشبو یه فکر درست حسابی کنیم ببینم میتونیم آریا رو بدون از دست دادن سهام از
چنگ شرکت سوء در بیاریم.
به سمت خونه حرکت کرد.بعداز رسوندن من داخل نیومد و رفتباشه داداشی
کلیدو انداختم به درو رفتم تو کفشاامو گذاشتم تو جا کفشی راه رو رو طی کردم که به پذیرایی رسیدم شین با آریا
نشسته بودن رو میزه ناهار خوری و داشتن غذا میخوردن.اون چیه دارن میخورن ....ای خاک تو سر من واسه این دیوونه)آریا( وسیله های دستمو انداختم زمین و با عصبانیت سمتش رفتم اون داشت با ولع غذا میخورد فکرکرده
بود رفتم تو اتاق.از دستش گرفتمو انداختم تو سینک آری از جون خودت سیر شدی چرا از این آتو آشغاال میخوری
.آریا متعجب از رفتارو حرکتم داشت نگاهم میکرد.
آریا:چته آنا من فقط گشنه ام بود این چکار بود.
شین:چرا این کارو کردی گشنش بود.
یکم ب من وقت بده خودم واست غذا درست میکنمخب معلومهگشنته
فقط تورو خدا از این آتو آشغاال نخور چون دیشبو یادم نمیره.
یه نگاه خبیثانه انداخت و گفت به شرطی نمیخورم آخه یکی دیگه واسه تو گرفتم اونو میخورم اگه قبول نکنی.
-هرچی باشه قبول.
-من دلم قرمه سبزی میخواد.
-قرمه سبزی دیگه چیه؟
Comments please
۴.۵k
۰۷ شهریور ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.