نفرتی که تبدیل به عشق شد

نفرتی که تبدیل به عشق شد
P10
(ویو ا.ت)
اونجا پر بود از آدمایی که نه من اونا رو می‌شناختم
نه اونا منو
غرق افکارم بودم که با پیچیده شدن دستی به دور کمرم به خودم اومدم ....
دستی که دور کمرم بود مال ارباب بود داشت منو پیش چند نفر میبرد که با ذوق داشتن مارو نگاه میکردن حتما پدر و مادرش بودن ولی دو نفر دیگه هم بودن که با ناراحتی عصبانیت بهم نگاه میکردن

_ایشون مادرم هستن ..... ایشون هم پدرم هستن
+ آها ، از آشنایی با شما خوشبختم .... ولی ددی نمی‌خوای این دو نفر رو بهم معرفی کنی ؟
_(زیر لب) حالا لازم نبود بشناسیشون
+چیزی گفتین ؟
_نه .... ایشون عموم .....و ایشون دختر عموم هستن
+آها خوشبختم
# ممنون(سرد)

نمی‌دونم چی بود ولی اون دونفر خیلی ناراحت بودن
بعد از اینکه شام خوردیم بهم گفتن باید خودم رو معرفی کنم به همه !!!!!!.... آخه من تا چند روز پیش جلوی دو نفر نمی‌تونستم صحبت کنم چطوری جلوی این همه آدم حرف بزنم
رفتم و پیش گوش ارباب ....... نه ...نه... باید بهش بگم ددی گفتم
+د..... ددی.......م..من خجالت...میکشم (با استرس زیاد)
بهم نگاه کرد دستی به سرم کشید و گفت
_نیازی نیس خجالت بکشی من پیشتم
با هم دیگه بلند شدیم و رفتیم روی سکو ایستادم و میکروفن رو دستم گرفتم و شروع کردم
+ من کیم ا.ت عروس خانواده جئون هستم

همه واسم دست زدن و تشویقم کردن همون‌طور که ددی گفت جایی برای خجالت و نگرانی نبود همه چی عادی بود تا وقتی که...
دیدگاه ها (۳)

سلامممممممی‌خوام چند نفر رو وارد داستان کنم بهم پیشنهاد بدین...

نفرتی که تبدیل به عشق شدP11همه چیز عادی بود تا وقتی که ........

نفرتی که تبدیل به عشق شدP9(پرش زمانی به ساعت ۸ ویو ا.ت)بعد ا...

نفرتی که تبدیل به عشق شدP8(ویو کوک)آنقدر خوشمزه بود که دوست ...

🖤مافیای من🖤

"سرنوشت "p,30...۱۰ مین بعد ....ماشین جیهوپ جلوی کلبه ی چوبی ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط