پارت
پارت ⁹
هائون چشم هایش را باز کرد و به سقف خیره بود رو تخت نشست و از دیدن ارباب اش شوکه شد و گفت
هائون : ارباب
فیلیکس : چه عجب بیدار شدی
هائون : چی شده
فیلیکس : خب راستش یادته وقتی اولین روز آورد امت اینجا چی رو دستت دادم
هائون آب دهن اش را قورت داد و نگاه اش را به پایین دوخت
هائون .... کارم تمومه
فیلیکس این بار با صدا بلند داد زد و گفت
فیلیکس: مگه با تو نیستم
هائون با بغض گفت
هائون : من ... یادم رفت
فیلیکس : چرا قرص ها رو نخوردی
هائون : بخدا یادم......
حرف اش با سیلی محکمی که فیلیکس بهش زد قط شد
فیلیکس: چند بار بهت گفتم ها مگه بهت نگفتم که اون قرص ها رو باید بخوری
فیلیکس انگشت اش را تحدید آمیز سمته هائون گرفت
فیلیکس : الان برات تست ب-ارداری میارن و باید ببینی اگه ب-اردار باشی اون وقت که دیگه بمیری و فاتحه خودت رو بخون
فیلیکس از اتاق خارج شد هائون اشک هایش رو گونه هایش جاری شدن....
هائون ... کافیه دیگه از این زندگی خسته شدم من میدونم اون این بچه رو نمیخواد ولی من نمیتونم این بچه رو راه کنم حتی به قیمت جونمم که شده
هانا وارد اتاق شد و پلاستیک دست اش بود گذاشت اش رو تخت
هانا : ارباب گفتن که اینو به شما بدم
هانا با ناراحتی از اتاق خارج شد یعنی دل این خدمتکار هم رو هائون میسوخت
هائون تست را برداشت و سمت سرویس بهداشتی رفت
ــــــــــــــــــــــــ
فیلیکس از رو صندلی اش با عصبانیت بلند شد
فیلیکس.... به پدر چی بگم نباید اینجوری میشد اوف
از اتاق اش خارج شد سمته اتاق هائون رفت و وارد اتاق شد هائون را دید که رو تخت نشسته بود و تست بارداری دستش بود فیلیکس با عصبانیت رفت سمت اش و از دست اش است رو گرفت
هائون چشم هایش را باز کرد و به سقف خیره بود رو تخت نشست و از دیدن ارباب اش شوکه شد و گفت
هائون : ارباب
فیلیکس : چه عجب بیدار شدی
هائون : چی شده
فیلیکس : خب راستش یادته وقتی اولین روز آورد امت اینجا چی رو دستت دادم
هائون آب دهن اش را قورت داد و نگاه اش را به پایین دوخت
هائون .... کارم تمومه
فیلیکس این بار با صدا بلند داد زد و گفت
فیلیکس: مگه با تو نیستم
هائون با بغض گفت
هائون : من ... یادم رفت
فیلیکس : چرا قرص ها رو نخوردی
هائون : بخدا یادم......
حرف اش با سیلی محکمی که فیلیکس بهش زد قط شد
فیلیکس: چند بار بهت گفتم ها مگه بهت نگفتم که اون قرص ها رو باید بخوری
فیلیکس انگشت اش را تحدید آمیز سمته هائون گرفت
فیلیکس : الان برات تست ب-ارداری میارن و باید ببینی اگه ب-اردار باشی اون وقت که دیگه بمیری و فاتحه خودت رو بخون
فیلیکس از اتاق خارج شد هائون اشک هایش رو گونه هایش جاری شدن....
هائون ... کافیه دیگه از این زندگی خسته شدم من میدونم اون این بچه رو نمیخواد ولی من نمیتونم این بچه رو راه کنم حتی به قیمت جونمم که شده
هانا وارد اتاق شد و پلاستیک دست اش بود گذاشت اش رو تخت
هانا : ارباب گفتن که اینو به شما بدم
هانا با ناراحتی از اتاق خارج شد یعنی دل این خدمتکار هم رو هائون میسوخت
هائون تست را برداشت و سمت سرویس بهداشتی رفت
ــــــــــــــــــــــــ
فیلیکس از رو صندلی اش با عصبانیت بلند شد
فیلیکس.... به پدر چی بگم نباید اینجوری میشد اوف
از اتاق اش خارج شد سمته اتاق هائون رفت و وارد اتاق شد هائون را دید که رو تخت نشسته بود و تست بارداری دستش بود فیلیکس با عصبانیت رفت سمت اش و از دست اش است رو گرفت
- ۶.۳k
- ۲۹ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط