chand Party
chand Party:
بورام: به شدت حوصلم سر رفته بود و نمیدونستم چیکار کنم دختر خاله ی تهیونگ اومده بود خونمون من اولین باریه که میبینمش چون وقتی که من و تهیونگ ازدواج کردیم اون خارج از کشور بود ولی خوب از همون اول حس خوبی بهش نداشتم به تهیونگ که کنارم بود نگاه کردم سرش تو گوشیش بود یهو یه فکر به سرم زد
بورام: تهیونگی میتونم به دوست هام زنگ بزنم بیان اینجا باهم حرف بزنیم؟
تهیونگ: اره عزیزم
(اسم دختر خاله ی تهیونگ لیان هست)
بورام: همینکه پاشدم برم به دوست هام زنگ بزنم چشمم خورد به لیان که داشت یه جوری نگاه تهیونگ میکرد اهمیت ندادم و بلند شدم رفتم به دوست هام زنگ زدم اونا هم گفتن که تا چند دقیقه ی دیگه میام منم تا اون موقع تصمیم گرفتم که آب بازی کنیم البته گفتم شاید بچه ها هم بخوان برن تو استخر ولی من نمیرم چون استخر عمقش زیاد بود و من هم شنا بلد نبودم و فوبیای آب دارم
بورام: به شدت حوصلم سر رفته بود و نمیدونستم چیکار کنم دختر خاله ی تهیونگ اومده بود خونمون من اولین باریه که میبینمش چون وقتی که من و تهیونگ ازدواج کردیم اون خارج از کشور بود ولی خوب از همون اول حس خوبی بهش نداشتم به تهیونگ که کنارم بود نگاه کردم سرش تو گوشیش بود یهو یه فکر به سرم زد
بورام: تهیونگی میتونم به دوست هام زنگ بزنم بیان اینجا باهم حرف بزنیم؟
تهیونگ: اره عزیزم
(اسم دختر خاله ی تهیونگ لیان هست)
بورام: همینکه پاشدم برم به دوست هام زنگ بزنم چشمم خورد به لیان که داشت یه جوری نگاه تهیونگ میکرد اهمیت ندادم و بلند شدم رفتم به دوست هام زنگ زدم اونا هم گفتن که تا چند دقیقه ی دیگه میام منم تا اون موقع تصمیم گرفتم که آب بازی کنیم البته گفتم شاید بچه ها هم بخوان برن تو استخر ولی من نمیرم چون استخر عمقش زیاد بود و من هم شنا بلد نبودم و فوبیای آب دارم
- ۲.۷k
- ۰۱ اردیبهشت ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط