P4
P4
+چی؟
وا..من میخواستم کل شب با هالک باشم....
÷اتتت اتتت....توروخدااا اینکارو نکنیا....تهیونگ میکشتتت....لطفاا ات خواهش میکنم....میدونی که تهیونگ چقدر از اون بدش میاد....
+اره ولی خواهر هالکو که دوست داره...
÷اتت.اینطور نیست....تو خودت باعث شده از هم طلاق بگیرید....
+ولی اون خودش گفت شاید هنوز دوستش داشته باشه............
÷نداره ات....اون....اون هنوزم دوستت داره....نگاهاشو به خودت متوجه نشدی؟
+.......
÷ات...میدونم الان پشیمونی....ولی آینده خودتو خراب کردی!
الانم بیا بریم پایین....
اشکام داشتن میومدن....ولی خودمو جمع و جور کردم که آرایشم خراب نشه....
همه حاضر بودن....ولی به پایین که رسیدیم....هم من محو تهیونگ شدم...هم اون....
ولی من شانس با هم بودنو از جفتمون گرفتم....
=اونجا از هم جدا نمیشید....اونا نمیدونن شما از هم طلاق گرفتید....
کوک و یونا از خونه خارج شدن....منم اومدم پشت سرشون از خونه خارح بشم که تهیونگ محکم گرفتم....
_موهامو خیلی زود بافت و با یه کش پایینشو بست....
دستمو گرفت و محکم کشیدم....
+چیکار میکنی؟
_گفته بودم نمیزارم موهاتو باز بزاری...
+چیکاره ای....
_ات دهنتو ببند....
شاید تو شناسنامه شوهرت نباشم ولی...تو کل زندگیت....شوهرتم....
+برو بابا....
_گمشو تو ماشین....
(مهمونی)
همه اومدن جلو و باهم دست دادن......زمانی که هلن اومد جلو....چشمم کلا به تهیونگ بود....
که یه نگاه سرد بهش کرد و دست داد....
مگه این همونی نبود که شاید هنوزم دوستش داشته باشه؟؟
نمیدونم !
نوبت هالک رسید....
*اوو....پسر عمو....وو ات چه زیبا شدی....
+ممنونم....تولدت مبارک...
*دست دادیم و همو بغل کردیم.....
ولی بعدش از شدت عصبانیت تهیونگ ترسیدم.. یونا گفته بود اینکارو نکنم ولی تو کله من نرفت!
چنان دستمو فشار داد که احساس کردم استخونام خرد شد....
+چته....
_خفه شو....من طلاقت ندادم که بری از اینکارا کنی...
اون یکی زنعمو تهیونگ اومد جلو....مادر منشیش...
×اوه تهیونگ....واقعا زن زیبایی داری....همه چشمشون رو همسر توعه....نگاهی بهم کرد....
_ممنونم.....
×واقعا خوش شانسی که همچین زن همه چی تمومی داری....
هالک اومد:
*دقیقا....همینطوره!
معلومه که مثل این زن پیدا نمیشه.....
که لبخند تهیونگ تبدیل به اخم شد....
×حواست باشه زنتو از چنگت در نیارن....خوشبخت باشید...
+ممنونم....
من میرم دستشویی.....
داشتم دنبال دستشویی میگشتم....
و تهیونگو پشت سرم دیدم.....
+چرا پشت سرم داری میای....میخوام برم دستشویی....
_میترسم از چنگم درت بیارن....
+#وانشات
#رمان
#بی_تی_اس
#جین
#جی_هوپ
#نامجون
#تهیونگ
#جونگ_کوک
#کره
#کیدراما
#جیمین
#شوگا
#نودل
#رمان
#تکپارتی
+چی؟
وا..من میخواستم کل شب با هالک باشم....
÷اتتت اتتت....توروخدااا اینکارو نکنیا....تهیونگ میکشتتت....لطفاا ات خواهش میکنم....میدونی که تهیونگ چقدر از اون بدش میاد....
+اره ولی خواهر هالکو که دوست داره...
÷اتت.اینطور نیست....تو خودت باعث شده از هم طلاق بگیرید....
+ولی اون خودش گفت شاید هنوز دوستش داشته باشه............
÷نداره ات....اون....اون هنوزم دوستت داره....نگاهاشو به خودت متوجه نشدی؟
+.......
÷ات...میدونم الان پشیمونی....ولی آینده خودتو خراب کردی!
الانم بیا بریم پایین....
اشکام داشتن میومدن....ولی خودمو جمع و جور کردم که آرایشم خراب نشه....
همه حاضر بودن....ولی به پایین که رسیدیم....هم من محو تهیونگ شدم...هم اون....
ولی من شانس با هم بودنو از جفتمون گرفتم....
=اونجا از هم جدا نمیشید....اونا نمیدونن شما از هم طلاق گرفتید....
کوک و یونا از خونه خارج شدن....منم اومدم پشت سرشون از خونه خارح بشم که تهیونگ محکم گرفتم....
_موهامو خیلی زود بافت و با یه کش پایینشو بست....
دستمو گرفت و محکم کشیدم....
+چیکار میکنی؟
_گفته بودم نمیزارم موهاتو باز بزاری...
+چیکاره ای....
_ات دهنتو ببند....
شاید تو شناسنامه شوهرت نباشم ولی...تو کل زندگیت....شوهرتم....
+برو بابا....
_گمشو تو ماشین....
(مهمونی)
همه اومدن جلو و باهم دست دادن......زمانی که هلن اومد جلو....چشمم کلا به تهیونگ بود....
که یه نگاه سرد بهش کرد و دست داد....
مگه این همونی نبود که شاید هنوزم دوستش داشته باشه؟؟
نمیدونم !
نوبت هالک رسید....
*اوو....پسر عمو....وو ات چه زیبا شدی....
+ممنونم....تولدت مبارک...
*دست دادیم و همو بغل کردیم.....
ولی بعدش از شدت عصبانیت تهیونگ ترسیدم.. یونا گفته بود اینکارو نکنم ولی تو کله من نرفت!
چنان دستمو فشار داد که احساس کردم استخونام خرد شد....
+چته....
_خفه شو....من طلاقت ندادم که بری از اینکارا کنی...
اون یکی زنعمو تهیونگ اومد جلو....مادر منشیش...
×اوه تهیونگ....واقعا زن زیبایی داری....همه چشمشون رو همسر توعه....نگاهی بهم کرد....
_ممنونم.....
×واقعا خوش شانسی که همچین زن همه چی تمومی داری....
هالک اومد:
*دقیقا....همینطوره!
معلومه که مثل این زن پیدا نمیشه.....
که لبخند تهیونگ تبدیل به اخم شد....
×حواست باشه زنتو از چنگت در نیارن....خوشبخت باشید...
+ممنونم....
من میرم دستشویی.....
داشتم دنبال دستشویی میگشتم....
و تهیونگو پشت سرم دیدم.....
+چرا پشت سرم داری میای....میخوام برم دستشویی....
_میترسم از چنگم درت بیارن....
+#وانشات
#رمان
#بی_تی_اس
#جین
#جی_هوپ
#نامجون
#تهیونگ
#جونگ_کوک
#کره
#کیدراما
#جیمین
#شوگا
#نودل
#رمان
#تکپارتی
۴۳.۳k
۲۶ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.