عشق سه نفره
عشق سه نفره
part4
*حیاط مدرسه*
کوک و ا.ت پیش هم نشسته بودن
کوک رو به دختر همش غر میزد
+ا.تتتتت بخدا این کیم خیلی عوضیه نمیدونی تو کلاس وقتی رفتی چی میگفتتت.
_ااااه خفه شو دو دیقه گوه نخور زر نزن ریدی به عصابم دو دیقه ببند همش باید گوه بخوری مرتیکه؟اصلا به تو چه؟ زندگی منه بزار ریده شه توش ول کن باو... 🗿💔
+عه بمن چه؟ باشه بزار یکم دیگه بگذره، زندگی هردومون میشه...حالا بشین ببین چکار میکنم.
🥲😶_
پسر بلند شد و رفت... سر رفیقش غیرتی شده بود... ولی برای چی؟
*پرش زمانی بعد گند کاری ا.ت و پونس هاش رو صندلی معلم اقای چوی*
معلم کونش رو گرفته بود و غر میزم
+اخخخ کونمممم، خدا بگم چیکارت نکنه دختر.. برو دفترررر
_چشم چشم میرم از خدامه هرجا باشم جز این کلاس
+برو دختره پررووووو
ا.ت از کلاس رفت بیرون به سمت دفتر و زیر لب یه چیزای مبهم میگفت
+مرتیکه پیر خرفت با اون کون گشادی که داره چه چسان فسانی راه انداخته....
+چنتا سوزن کوچولو بود چیه مگه؟
+من که دخترم بیشتر از اون تحمل دارم چقدر نازک نارنجی بود پیریه پلشت...
حرفاش با ایستادن پشت در دفتر تموم شد. نفس عمیقی کشید. در زد و بعد از شنیدن اجازه ورود وارد دفتر شد..
+اقای مدیر باز همو دیدیم میگم که... عه، استاد کیم شما اینجا چیکار میکنین؟
_عوم خب مدیر کار داشتن رفتن جایی اینجا رو سپردن به من، حدس میزنم نقشه صبحتو عملی کردی که الان اینجایی درسته؟
+هعی گوزگار... عاوره.
_عجب.خب میرم سر اصل مطلب..میخام یه لطفی بهت بکنم و به پدر مادرت زنگ نزدم، بجاش باید بیای خونم.
+جان؟ عامو چرا باید بیام خونت؟ 😐
تهیونگ پوزخندی زد
_فکر بد نکن برای تصحیح کردن ورقه های امتحان میگم.. اگه نیای در غیر این صورت..
+باشه باشه بابا حوصله دعوا با ننه بابامو ندارم...
_خیله خب، پس وسایلتو جمع کن من میرم دم ماشین منتظرت.
ا.ت تا اومد حرف بزنه تهیونگ رفت...
+عوضی بزار زر بزنممممم گگگگگگگ
دختر رفت به کلاس تا کیفشو برداره. در زد و بعد وارد کلاس شد
+عیهیم عیهیم... استاد میشه وسایلمو جمع کنم؟
_ایشش دختره... واسه چی؟ زنگتو که زدی بیا بشین سر کلاسسس
+اااه انقدر جیغ جیغ نکنین حوصله ندارم بزور میخوان منو ببرننننن بدزدننن
و بدون توجه به بقیه سمت کیفش که پیش جونگ کوک بود رفت. کیفشو برداشت که کوک دستشو گرفت و دم گوشش گفت
+ا.ت چی شده کی میخاد ترو ببره؟
_استاد کیم گفته به ننه بابام زنگ نمیزنه عوض اینکه برم خونش واسه تصحیح ورقه امتحانی
کوک که میدونست تهیونگ ا.ت رو دوست داره و بهونش این بود رو بهش گفت
+ا.ت بخاطر یه چیز دیگس خام نشو نرو یه بلایی سرت میاره
_ولم کن بابا توهم گیر دادی به این کیمه بدبخت
و رفت.
.........
رسید به ماشین تهیونگ و در جلو رو باز کرد و نشست:تهیونگ گفت
+خب ا.ت حالا کجا بریم؟
20لایک
13کامنت
part4
*حیاط مدرسه*
کوک و ا.ت پیش هم نشسته بودن
کوک رو به دختر همش غر میزد
+ا.تتتتت بخدا این کیم خیلی عوضیه نمیدونی تو کلاس وقتی رفتی چی میگفتتت.
_ااااه خفه شو دو دیقه گوه نخور زر نزن ریدی به عصابم دو دیقه ببند همش باید گوه بخوری مرتیکه؟اصلا به تو چه؟ زندگی منه بزار ریده شه توش ول کن باو... 🗿💔
+عه بمن چه؟ باشه بزار یکم دیگه بگذره، زندگی هردومون میشه...حالا بشین ببین چکار میکنم.
🥲😶_
پسر بلند شد و رفت... سر رفیقش غیرتی شده بود... ولی برای چی؟
*پرش زمانی بعد گند کاری ا.ت و پونس هاش رو صندلی معلم اقای چوی*
معلم کونش رو گرفته بود و غر میزم
+اخخخ کونمممم، خدا بگم چیکارت نکنه دختر.. برو دفترررر
_چشم چشم میرم از خدامه هرجا باشم جز این کلاس
+برو دختره پررووووو
ا.ت از کلاس رفت بیرون به سمت دفتر و زیر لب یه چیزای مبهم میگفت
+مرتیکه پیر خرفت با اون کون گشادی که داره چه چسان فسانی راه انداخته....
+چنتا سوزن کوچولو بود چیه مگه؟
+من که دخترم بیشتر از اون تحمل دارم چقدر نازک نارنجی بود پیریه پلشت...
حرفاش با ایستادن پشت در دفتر تموم شد. نفس عمیقی کشید. در زد و بعد از شنیدن اجازه ورود وارد دفتر شد..
+اقای مدیر باز همو دیدیم میگم که... عه، استاد کیم شما اینجا چیکار میکنین؟
_عوم خب مدیر کار داشتن رفتن جایی اینجا رو سپردن به من، حدس میزنم نقشه صبحتو عملی کردی که الان اینجایی درسته؟
+هعی گوزگار... عاوره.
_عجب.خب میرم سر اصل مطلب..میخام یه لطفی بهت بکنم و به پدر مادرت زنگ نزدم، بجاش باید بیای خونم.
+جان؟ عامو چرا باید بیام خونت؟ 😐
تهیونگ پوزخندی زد
_فکر بد نکن برای تصحیح کردن ورقه های امتحان میگم.. اگه نیای در غیر این صورت..
+باشه باشه بابا حوصله دعوا با ننه بابامو ندارم...
_خیله خب، پس وسایلتو جمع کن من میرم دم ماشین منتظرت.
ا.ت تا اومد حرف بزنه تهیونگ رفت...
+عوضی بزار زر بزنممممم گگگگگگگ
دختر رفت به کلاس تا کیفشو برداره. در زد و بعد وارد کلاس شد
+عیهیم عیهیم... استاد میشه وسایلمو جمع کنم؟
_ایشش دختره... واسه چی؟ زنگتو که زدی بیا بشین سر کلاسسس
+اااه انقدر جیغ جیغ نکنین حوصله ندارم بزور میخوان منو ببرننننن بدزدننن
و بدون توجه به بقیه سمت کیفش که پیش جونگ کوک بود رفت. کیفشو برداشت که کوک دستشو گرفت و دم گوشش گفت
+ا.ت چی شده کی میخاد ترو ببره؟
_استاد کیم گفته به ننه بابام زنگ نمیزنه عوض اینکه برم خونش واسه تصحیح ورقه امتحانی
کوک که میدونست تهیونگ ا.ت رو دوست داره و بهونش این بود رو بهش گفت
+ا.ت بخاطر یه چیز دیگس خام نشو نرو یه بلایی سرت میاره
_ولم کن بابا توهم گیر دادی به این کیمه بدبخت
و رفت.
.........
رسید به ماشین تهیونگ و در جلو رو باز کرد و نشست:تهیونگ گفت
+خب ا.ت حالا کجا بریم؟
20لایک
13کامنت
۱۱.۳k
۱۱ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.