چند مین گذشت و صدای ایفونشون اومد.
چند مین گذشت و صدای ایفونشون اومد.
زن عموت در رو باز کرد.
_سلام، اینجا چه خبره؟
+این پسره هیز میخواست به من تجاوز کنه"بلند"
_چی؟ هه...
به طرف پسر عموت رفت.
_اشکالی نداره، فقط یه خواسته ازت دارم.
_سلام منو... به مادربزرگم برسون
و مشتی به بینیش زد؛ روی شکمش نشست و فقط میزدش.
(زن عموت) ٪ولش کننن کشتیشش"بلند"
_میخوام بکشمش ولم کنیدد"خیلی بلند"
اخرش دیگه بزور، عموهات این دوتا رو از هم جدا کردن.
_ولم کنید من باید این عوضی و بکشم"بلنددد"(چجوری گلوش پاره نشد بچم😐)
_بیا بریم ات "بلند"
خیلی بدنت درد میکرد. پسر عموت خیلی محکم کتکت زده بود. یونگیم گوشه لبش پاره شده بود.
توی ماشین نشستید و حرفی بینتون رد و بدل نشد.
+اِاِاِ یونگی...معذرت میخوام
+نباید میکشوندمت اونجا... باید خودم میومدم خونه
_نباید میکشوندیم؟ به زنم تجاوز شده بعد همینجوری بشینم نگاه کنم؟
قطره اشکی از گونت چکید.
+اخه... تو دردسر انداختمت
با یکی از دستاش دستو فشار داد.
_دردسر؟ من مراقب تو نباشم کی باشه؟ دیگه این فکرارو نکن عزیزم!...
اشکت و پاک کردی و به خودت اومدی دیدی رسیدید.
داخل خونه رفتید،دیروقت بود.(تف بهت با این مهمونی رفتنت😐)
لباساتون رو عوض کردید و به طرف تخت رفتید. جنابالی همچنان ناراحت بودی و دوباره اشکت در اومد.
_عـــه! گریه نکن دیگه
_اصلا میخوای برام بگی چی شد؟
+بهم گفت برم تو اتاقش چون کارم داره،
بعد... "ترکیدن بغض"
_نه دیگه... قرار نشد گریه کنی
تو بغلش گرفتت و موهات رو اروم نوازش میکرد و تک بوسه ای به موهات زد.
از بغلش بیرون اوردت و صورتت رو قاب کرد.
_اشکالی نداره، دیگه گریه نکن باشه؟
نگاهت به گوشه لبش افتاد. دستتو روش کشیدی و بوسه کوتاهی روش زدی.
لبخند خیلی قشنگی تحویلت داد.
بغلت کرد و خوابتون برد...
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
هعییییی🗿
زن عموت در رو باز کرد.
_سلام، اینجا چه خبره؟
+این پسره هیز میخواست به من تجاوز کنه"بلند"
_چی؟ هه...
به طرف پسر عموت رفت.
_اشکالی نداره، فقط یه خواسته ازت دارم.
_سلام منو... به مادربزرگم برسون
و مشتی به بینیش زد؛ روی شکمش نشست و فقط میزدش.
(زن عموت) ٪ولش کننن کشتیشش"بلند"
_میخوام بکشمش ولم کنیدد"خیلی بلند"
اخرش دیگه بزور، عموهات این دوتا رو از هم جدا کردن.
_ولم کنید من باید این عوضی و بکشم"بلنددد"(چجوری گلوش پاره نشد بچم😐)
_بیا بریم ات "بلند"
خیلی بدنت درد میکرد. پسر عموت خیلی محکم کتکت زده بود. یونگیم گوشه لبش پاره شده بود.
توی ماشین نشستید و حرفی بینتون رد و بدل نشد.
+اِاِاِ یونگی...معذرت میخوام
+نباید میکشوندمت اونجا... باید خودم میومدم خونه
_نباید میکشوندیم؟ به زنم تجاوز شده بعد همینجوری بشینم نگاه کنم؟
قطره اشکی از گونت چکید.
+اخه... تو دردسر انداختمت
با یکی از دستاش دستو فشار داد.
_دردسر؟ من مراقب تو نباشم کی باشه؟ دیگه این فکرارو نکن عزیزم!...
اشکت و پاک کردی و به خودت اومدی دیدی رسیدید.
داخل خونه رفتید،دیروقت بود.(تف بهت با این مهمونی رفتنت😐)
لباساتون رو عوض کردید و به طرف تخت رفتید. جنابالی همچنان ناراحت بودی و دوباره اشکت در اومد.
_عـــه! گریه نکن دیگه
_اصلا میخوای برام بگی چی شد؟
+بهم گفت برم تو اتاقش چون کارم داره،
بعد... "ترکیدن بغض"
_نه دیگه... قرار نشد گریه کنی
تو بغلش گرفتت و موهات رو اروم نوازش میکرد و تک بوسه ای به موهات زد.
از بغلش بیرون اوردت و صورتت رو قاب کرد.
_اشکالی نداره، دیگه گریه نکن باشه؟
نگاهت به گوشه لبش افتاد. دستتو روش کشیدی و بوسه کوتاهی روش زدی.
لبخند خیلی قشنگی تحویلت داد.
بغلت کرد و خوابتون برد...
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
هعییییی🗿
۲.۳k
۰۶ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.