پارت جدیدددد

پارت جدیدددد

ات ویو
صبح وقتی بیدار شدم صورت جسیکا رو بروی صورتم بود بهم گفت باید باهم حرف بزنیم
جسیکا ویو
قرار بود که بعد از ظهر با جان بریم یه کشور دیگ بابام منو بخاطر پول کوک فرستاد اینجا اما من واقعا جان رو دوست دارم خیلی با خودم فکر کردم اما نمیتونستم تنهایی این کارو بکنم
به کمک یکی نیاز داشتم اما تنها فردی که اینجا میشناختم اون دختره فضول بود که بخاطر بدهی اومده بود اینجا
رقتم پیشش و گفتم باید حرف بزنیم
ات ویو
جسیکا گفت که کل بدهی مادرم رو میده در عوض باید کمکش کنم که از اینجا قرار کنه منم قبول کردم چون میخوام به رویا های خودم برگردم به زندگی عادی که داشتم
شب که همه خواب بودن قرار شد جسیکا رو از دری که خدمتکارا میرفتن بیرون فراری بدم
جسیکا : عجله کن دیگ الان یکی میاد
ات: صبر کن باید کلید رو پیدا کنم
کلید رو از تو کمد برداشتم رفتیم که در رو توی حیاط باز کنیم که یه صدایی اومد برگشتیم با چیزی که دیدم.....

اینو گذاشته بودم ولی دستم خورد پاک شد ساری
دیدگاه ها (۴۳)

سلام گایز ساری دیر شد چند روز گوشیم دستم نبود صو.....این پار...

کوک= خب دیشب....سوهی=مهم نیست بلاخره خب......کوک=میدونم اینج...

ادامه پارت ۱۱ جا نشد همشو بزارم جسیکا... الو سلام جان خوبی  ...

پارت یازدهم =خیلی ترسیده بودم من هنوز خیلی کوچیک بودم که بخو...

گل وحشی منپارت ۶ ویو اتخیلی واقعا درد داشتم که تهیونگ از اتا...

خسته شدم از بس بخاطر اینکه دل کسی رو نشکونم خودمو کوچک کردمد...

جیمین فیک زندگی پارت ۷۷#

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط