تنفرتاعشق
#تنفر_تا_عشق
#اد_جئون
#پارت_79
کوک:اره ، بهترین مغازه اینجا رو بهم معرفی کن
پسره :خب بهترین مغازه اینجا از نظر کیفیت و تنوع مغازه روبرویی و خب همونقدر هم گرونه و از اونجایی ک میدونم برای شما پول مهم نیس اون مغازه رو بهتون معرفی میکنم
کوک پوزخندی از پرحرفی وتعریف های پسر مقابل کرد و ی صد هزار ونی در اورد
و بهش داد چون خوب میدونست بخاطر انعام این کارو میکنه
ب سمت همون مغازه ک پسره گفت میرن
پسره بعد اینکه انعامش رو گرفت رفت
و رفتن او شروع غر غر های ات بود
ات:اوفف چقدر حرف میزداا، حالا چرا بهش پول دادی ، نیاز نیس بریم جایی ک قیمتش بالاست هااا، همین...
کوک: خاااا یکم نفس بگیررر
ات:واقعا میگم ی چیز معمولی اوکیه
کوک:میخام ی چیز خیلی خشگل و گرون برات بخرم
ات:اوو
بلاخره میرسن و وارد مغازه میشن
ک ی پیر مرد با اینکه ب زور راه میرفت ب سمت ما اومد وگفت
پیر مرد:باید خشحال باشیم که اقای جئون اینجا رو برای خرید انتخاب کردن؟
چ عجب پسرم اومدی
کوک:اوه اقای لی لطف دارین
لی:اومدی خرید برای عروسیت؟
کوک:بله
لی:وای پسرم نمردم و عروسی تورو دیدیم
کوک:اقای لی این حرف رو نزنین
لی:خب وقتت رو نمیگیرم راحت باش هرچی میخای بخر
لی میره و ات و کوک ب سمت لباس ها میرن
ات:این کی بود؟
کوک:رفیق بابام
ات:یعنی خشم میاد همه میشناسنت ها
کوک:بعله جئون جونگ کوک بودن چیز کمی نیستاا
ات:اوکیههه ولی چرا منو پشمشون هم حساب نمیکنن؟؟
کوک جوری ک سعی در کنترل خندش داشت گفت
کوک:نمیدونم والاا
نظراتتون👼🏻👀
بچها امتحان دارم و نیاز دارم به دعا هاتوننن🤍🤍 دعا کنین که اگ امتحان خوب بود براتون ۵ پارت میزارم
#اد_جئون
#پارت_79
کوک:اره ، بهترین مغازه اینجا رو بهم معرفی کن
پسره :خب بهترین مغازه اینجا از نظر کیفیت و تنوع مغازه روبرویی و خب همونقدر هم گرونه و از اونجایی ک میدونم برای شما پول مهم نیس اون مغازه رو بهتون معرفی میکنم
کوک پوزخندی از پرحرفی وتعریف های پسر مقابل کرد و ی صد هزار ونی در اورد
و بهش داد چون خوب میدونست بخاطر انعام این کارو میکنه
ب سمت همون مغازه ک پسره گفت میرن
پسره بعد اینکه انعامش رو گرفت رفت
و رفتن او شروع غر غر های ات بود
ات:اوفف چقدر حرف میزداا، حالا چرا بهش پول دادی ، نیاز نیس بریم جایی ک قیمتش بالاست هااا، همین...
کوک: خاااا یکم نفس بگیررر
ات:واقعا میگم ی چیز معمولی اوکیه
کوک:میخام ی چیز خیلی خشگل و گرون برات بخرم
ات:اوو
بلاخره میرسن و وارد مغازه میشن
ک ی پیر مرد با اینکه ب زور راه میرفت ب سمت ما اومد وگفت
پیر مرد:باید خشحال باشیم که اقای جئون اینجا رو برای خرید انتخاب کردن؟
چ عجب پسرم اومدی
کوک:اوه اقای لی لطف دارین
لی:اومدی خرید برای عروسیت؟
کوک:بله
لی:وای پسرم نمردم و عروسی تورو دیدیم
کوک:اقای لی این حرف رو نزنین
لی:خب وقتت رو نمیگیرم راحت باش هرچی میخای بخر
لی میره و ات و کوک ب سمت لباس ها میرن
ات:این کی بود؟
کوک:رفیق بابام
ات:یعنی خشم میاد همه میشناسنت ها
کوک:بعله جئون جونگ کوک بودن چیز کمی نیستاا
ات:اوکیههه ولی چرا منو پشمشون هم حساب نمیکنن؟؟
کوک جوری ک سعی در کنترل خندش داشت گفت
کوک:نمیدونم والاا
نظراتتون👼🏻👀
بچها امتحان دارم و نیاز دارم به دعا هاتوننن🤍🤍 دعا کنین که اگ امتحان خوب بود براتون ۵ پارت میزارم
- ۳.۲k
- ۱۶ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط