تنفرتاعشق
#تنفر_تا_عشق
#اد_جئون
#پارت_78
خلاصه ک چند روزمیگذره و گیر دادن و پاچه گیری های ات تموم میشه
کوک:ات زود باش دیگهه
ات بدو بدو از اتاق میاد بیرون و میگه اومدم
باهم سوار ماشین میشن و راه میوفتن
ویو ات:
امروز قرار بود بریم لباس عروس و کلا چیزای مربوط ب عروسی رو بگیریم
ات:خب قراره کجا بریم ؟
کوک:میریم ی پاساژ ی وسایل مربوط ب عروسی رو داشته باشه
ات:خب اولش برام ی بستنی بگیر ک با انرژی بیشتری همراهیت کنم
کوک:همراهیم کنی؟همراهی رو ک 3 روز دیگه روتخت باید بکنی
ات:یااا چقد منحرفی ی بستنی خاستماا
کوک: اینجا که فعلا چیزی نیس از کجا بخرم برات
ات:نمیدونم ی جا رو پیدا کن
یکم میرن جلوترک ات داد میزنه
ات:وایستااا واستااا ایناهاش بستنی
کوک:عزیزم اروم میگفتی میشنیدماا
ات:ن بلندتر گفتم ک اثر داشته باشه
کوک با نگاهی ک انگار داره میگه(خدا شفات بده ب ات نگاه میکنه)
بعدشم پیاده میشه و میره ک بستنی بگیره
بعد چند مین کوک میاد
کوک:بیا فندوق
ات:اوممم مرسییی ،پس خدت چی ؟
کوک:الان فاز بستنی خوردن نیس
ات:مطمئنی؟؟ضرر میکنی ها
کوک:اره مطمئنم ت بخور(منحرف های بدبخت بستنی رو میگه
چند مین بعد:
کوک:رسیدیم نمیخای پیاده شی؟
ات:یه یکم مونده صبر کنن
کوک:هوفف
ات:خبب تموم شد
کوک:لب و لوچتو پاک کن بچه
ات:خاا
کوک:بریم؟
ات:ارهه
پیاده شدیم و رفتیم تو پاساژ
که ی پسره جَوون سریع اومد طرف ما و تعظیم کرد و گفت
پسره:خش اومدید اقای جئون میتونم کمکتون کنم؟
کوک...
نظراتتون👼🏻👀
دعا کنین برامممم
#اد_جئون
#پارت_78
خلاصه ک چند روزمیگذره و گیر دادن و پاچه گیری های ات تموم میشه
کوک:ات زود باش دیگهه
ات بدو بدو از اتاق میاد بیرون و میگه اومدم
باهم سوار ماشین میشن و راه میوفتن
ویو ات:
امروز قرار بود بریم لباس عروس و کلا چیزای مربوط ب عروسی رو بگیریم
ات:خب قراره کجا بریم ؟
کوک:میریم ی پاساژ ی وسایل مربوط ب عروسی رو داشته باشه
ات:خب اولش برام ی بستنی بگیر ک با انرژی بیشتری همراهیت کنم
کوک:همراهیم کنی؟همراهی رو ک 3 روز دیگه روتخت باید بکنی
ات:یااا چقد منحرفی ی بستنی خاستماا
کوک: اینجا که فعلا چیزی نیس از کجا بخرم برات
ات:نمیدونم ی جا رو پیدا کن
یکم میرن جلوترک ات داد میزنه
ات:وایستااا واستااا ایناهاش بستنی
کوک:عزیزم اروم میگفتی میشنیدماا
ات:ن بلندتر گفتم ک اثر داشته باشه
کوک با نگاهی ک انگار داره میگه(خدا شفات بده ب ات نگاه میکنه)
بعدشم پیاده میشه و میره ک بستنی بگیره
بعد چند مین کوک میاد
کوک:بیا فندوق
ات:اوممم مرسییی ،پس خدت چی ؟
کوک:الان فاز بستنی خوردن نیس
ات:مطمئنی؟؟ضرر میکنی ها
کوک:اره مطمئنم ت بخور(منحرف های بدبخت بستنی رو میگه
چند مین بعد:
کوک:رسیدیم نمیخای پیاده شی؟
ات:یه یکم مونده صبر کنن
کوک:هوفف
ات:خبب تموم شد
کوک:لب و لوچتو پاک کن بچه
ات:خاا
کوک:بریم؟
ات:ارهه
پیاده شدیم و رفتیم تو پاساژ
که ی پسره جَوون سریع اومد طرف ما و تعظیم کرد و گفت
پسره:خش اومدید اقای جئون میتونم کمکتون کنم؟
کوک...
نظراتتون👼🏻👀
دعا کنین برامممم
- ۳.۳k
- ۱۶ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط