نمیدونم دعا کردین یا ن ولی
#تنفر_تا_عشق
#اد_جئون
#پارت_80
کوک :نمیدونم والا
ات:انقدر بدم میاد از اینجور ادمااا
کوک:باشه فندوق ایندفعه بهشون میگم ب تو هم احترام بزارن خوبه؟
ات:اومم
کوک:خب حالا لباسی که دوست داری رو انتخاب کن
همونطور ک دارن لباس هارو نگاه میکنن ات میگه
ات:حالا واقعا بهترین مغازست یا ن
کوک:اینشو من نمیدونم ولی خیلی طرفدار داره
ات:عاا
ات چند تا لباس خشش میاد براش میارن تا پروف کنه
بین همه ی اونا کوک از یکیش خیلی خشش اومده بود
ات اولین لباس رو میپوشه میاد بیرون
ات:چطوره؟
کوک:خوب نیست
ات ک تازه نفس بود باشه ای میگه و میره
لباس بعدی رو میپوشه
ات:این چی؟
کوک:اینم ن
ات باشه ای میگه و لباس بعدی رو میپوشه
ات:این دیگه خوبه ن نیار
کوک:ن اصلا خوب نیست
چند تا لباس دیگه ام میپوشن و بلاخره نوبت
میرسه ب لباسی ک کوک گفته بود قشنگه
ات:این چی؟
کوک:این خیلی قشنگهه، خیلی دوست دارم این لباسو از تنتدر بیارم فندوق
ات:خب از اول میگفتی دیگه منحرف هی دوساعته این خوب نیست اون خوبه میکنیی
کوک:من از اولم گفتم این قشنگه
ات:خا
کوک راست میگفت اون لباس واقعا قشنگ بود
لباسش از الماس های ریز و تیکه تیکه درست شده بود
ک واقعا قشنگ بود
جوری ک تو نور برق میزد و خدش رو از بقیه لباس ها جدا میکرد
ات لباسش رو پوشید و رفتن طبقه دوم
که برای کفش . دستکش .دسته گل بود
ب کفش ها نگاهی انداختن
ایندفعه هردوشون از ی کفش خششون اومد
ات نشست تا کفش رو بپوشه
کفش رو پوشید و و بلند شد یکم راه بره ببینه
باهاش راحت هست یا ن
اما قدم اول رو ک برداشت زارت خورد زمین
کوک ب سمتش میره و بهش کمک میکنه ک
رو صندلی بشینه و با خنده میگه
کوک :نظرت چیه اصلا کفش پاشنه بلند نگیری؟
کوک:نظرت چیه اصلا کفش پاشنه بلند نگیری؟(خنده
ات:یااا اتفاقی بود دیگه
کوک:بله در جریانم
ات ی لنگه کفشش رو میگیره بالا و میگه
ات:دیگه نمیخام بپوشمش راحتم باهاش،همینو میخام
کوک:میتونی باهاش راه بری؟
ات:واه اره بابا من استادم
کوک:پس چرا دفعه قبل خوردی زمین
ات:خب تقصیر من نیس پاشنه این کفشه زیادی بلنده
کوک ی نگاهی پر از خنده ب ات میندازه و اهانی میگه
دسته گل هم انتخاب میکنن
میرن طبقه سوم که کلا لباس های مربوط ب داماد. بود
از خوبی های این مغازه این بود که همه ی این
لباسا و کفشا و کلا هر چیزی ک مربوط ب عروس دوماد بود تو این مغازه پیدا میشد
وقتی واردطبقه سوم میشن ات میگه ...
نظراتتون👼🏻👀
#اد_جئون
#پارت_80
کوک :نمیدونم والا
ات:انقدر بدم میاد از اینجور ادمااا
کوک:باشه فندوق ایندفعه بهشون میگم ب تو هم احترام بزارن خوبه؟
ات:اومم
کوک:خب حالا لباسی که دوست داری رو انتخاب کن
همونطور ک دارن لباس هارو نگاه میکنن ات میگه
ات:حالا واقعا بهترین مغازست یا ن
کوک:اینشو من نمیدونم ولی خیلی طرفدار داره
ات:عاا
ات چند تا لباس خشش میاد براش میارن تا پروف کنه
بین همه ی اونا کوک از یکیش خیلی خشش اومده بود
ات اولین لباس رو میپوشه میاد بیرون
ات:چطوره؟
کوک:خوب نیست
ات ک تازه نفس بود باشه ای میگه و میره
لباس بعدی رو میپوشه
ات:این چی؟
کوک:اینم ن
ات باشه ای میگه و لباس بعدی رو میپوشه
ات:این دیگه خوبه ن نیار
کوک:ن اصلا خوب نیست
چند تا لباس دیگه ام میپوشن و بلاخره نوبت
میرسه ب لباسی ک کوک گفته بود قشنگه
ات:این چی؟
کوک:این خیلی قشنگهه، خیلی دوست دارم این لباسو از تنتدر بیارم فندوق
ات:خب از اول میگفتی دیگه منحرف هی دوساعته این خوب نیست اون خوبه میکنیی
کوک:من از اولم گفتم این قشنگه
ات:خا
کوک راست میگفت اون لباس واقعا قشنگ بود
لباسش از الماس های ریز و تیکه تیکه درست شده بود
ک واقعا قشنگ بود
جوری ک تو نور برق میزد و خدش رو از بقیه لباس ها جدا میکرد
ات لباسش رو پوشید و رفتن طبقه دوم
که برای کفش . دستکش .دسته گل بود
ب کفش ها نگاهی انداختن
ایندفعه هردوشون از ی کفش خششون اومد
ات نشست تا کفش رو بپوشه
کفش رو پوشید و و بلند شد یکم راه بره ببینه
باهاش راحت هست یا ن
اما قدم اول رو ک برداشت زارت خورد زمین
کوک ب سمتش میره و بهش کمک میکنه ک
رو صندلی بشینه و با خنده میگه
کوک :نظرت چیه اصلا کفش پاشنه بلند نگیری؟
کوک:نظرت چیه اصلا کفش پاشنه بلند نگیری؟(خنده
ات:یااا اتفاقی بود دیگه
کوک:بله در جریانم
ات ی لنگه کفشش رو میگیره بالا و میگه
ات:دیگه نمیخام بپوشمش راحتم باهاش،همینو میخام
کوک:میتونی باهاش راه بری؟
ات:واه اره بابا من استادم
کوک:پس چرا دفعه قبل خوردی زمین
ات:خب تقصیر من نیس پاشنه این کفشه زیادی بلنده
کوک ی نگاهی پر از خنده ب ات میندازه و اهانی میگه
دسته گل هم انتخاب میکنن
میرن طبقه سوم که کلا لباس های مربوط ب داماد. بود
از خوبی های این مغازه این بود که همه ی این
لباسا و کفشا و کلا هر چیزی ک مربوط ب عروس دوماد بود تو این مغازه پیدا میشد
وقتی واردطبقه سوم میشن ات میگه ...
نظراتتون👼🏻👀
- ۳.۳k
- ۱۶ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط